تبیان، دستیار زندگی

اولین شهید مدافع حرم ایل قشقایی کیست؟

بابای قهرمان من

شهید مهرداد قاجاری، از ایل قشقایی، طایفه دره‌شوری و اهل شهر خومه‌زار از توابع شهرستان نورآباد ممسنی از استان فارس، 14 دی در دفاع از حریم اهل بیت عصمت و طهارت(ع) بعد از اذان مغرب و عشا بر اثر اصابت تركش خمپاره به ناحیه سر، سینه و پا در حلب سوریه به شهادت رسید.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
شهید مهرداد قاجاری

دی ماه سرد سال 94 به نیمه رسیده بود که خبری در شهر پیچید و قشقایی‌ها را عزادار کرد. شهید مهرداد قاجاری، از ایل قشقایی، طایفه دره‌شوری و اهل شهر خومه‌زار از توابع شهرستان نورآباد ممسنی از استان فارس، 14 دی در دفاع از حریم اهل بیت عصمت و طهارت(ع) بعد از اذان مغرب و عشا بر اثر اصابت تركش خمپاره به ناحیه سر، سینه و پا در حلب سوریه به شهادت رسید. 9 روز بعد پیکر مطهرش در میان انبوه مردم تشییع و به خاک سپرده شد تا ایل قشقایی نماینده‌ای در میان شهدای مدافع حرم داشته باشد.
مزار این شهید امروز در گلزار شهر خومه‌زار (استان فارس شهرستان نورآباد ممسنی) به محلی برای دلسوختگان تبدیل شده تا به وقت دلتنگی،‌ با شهید درددل کنند. اهالی ایل قشقایی در حالی اولین شهید مدافع حرم‌شان را تقدیم انقلاب کردند که در مقاطع حساس دیگری همچون مبارزه با حکومت پهلوی و انقلاب اسلامی در صف اول مبارزه و جهاد بودند.
به گزارش «جوان»، اهالی شهر و مردم ایل قشقایی سال‌ها پیش از شهادت، شهید قاجاری را به خوبی و نیکی می‌شناختند. این شهید 32 ساله از زمانی که در سال 1387 به عنوان سرباز معلم در آموزش‌ و پرورش بخش دشت ارژن و مدرسه راهنمایی مهدیه شیراز مشغول خدمت شد، با اراده‌ای بالا تمام سعی و توانش را جهت کمک به مردم به کار بست. علاقه زیادش به شغل پاسداری باعث شد از شغل معلمی کنار بکشد و شهریور 91 به عنوان بسیجی وارد تیپ تکاور امام‌ سجاد (ع) کازرون شود.
شهید قاجاری سال 1388 ازدواج کرد و هنگام شهادت یک دختر دو ساله به نام آنیسا به یادگار گذاشت. فرزندی که هر چه بزرگ‌تر شد بیشتر دنبال نشانی از پدر گشت. در کوچه پس‌کوچه‌های شهر نشان و عکس پدر را می‌دید ولی خودش را دیگر ندید چراکه پدر از همان زمان جوانی و از اولین روزهای ازدواج عهد و پیمانی با خدای خود بسته بود و می‌خواست راه شهدا را ادامه دهد و عاقبت به خیر شود.
همسر شهید در طول مسیر مثل یک همراه همیشگی پا به پای شوهرش آمد و هیچ مخالفتی نکرد. وقتی دید همسرش عاشق دفاع از حرم بی‌بی زینب کبری(س) است مخالفتی نکرد و به خاطر این عشق و علاقه به رفتن رضایت داد.
همسر شهید در خاطره‌ای عشق و علاقه شهید به شهدا را چنین تعریف می‌کند: «‌وقتی از کنار گلزار شهدا رد می‌شدیم مهرداد سرعت ماشین را کم می‌کرد و با حالت محزون رو به شهدا فاتحه می‌خواند. به مزار شهدا با انگشت اشاره می‌کرد و می‌شد صدای ذکر زیر لبش را آرام شنید. همیشه می‌گفت خوشا به سعادت شهدا که خداوند شهادت را نصیبشان کرد. وقتی چشمم به نگاهش می‌افتاد، می‌دیدم که با شوق خاصی به عکس شهدا نگاه می‌کند، انگار دارد دوستاش را می‌بیند. موقعی که اسباب‌کشی کردیم داخل خانه نوساز خودمان اولین عکسی که از دیوار آویزان کرد عکس شهید «قاسمی» بود. می‌گفت می‌خواهم به نور شهید زندگی‌ام نورانی شود، اصلاً ارادت خاصی به شهدا داشت.»
آخرین دیدار شهید با فرزند خردسالش بسیار تأثیرگذار است. آنیسا خود را در بغل پدر می‌اندازد و پشت سر هم «بابا» می‌گوید و پدر می‌گوید باید بروم. دختر به بغل پدر چسبیده و می‌خواهد او جایی نرود. لحظه‌ای سخت برای هر پدری. از آن لحظه‌هایی که دخترها هر کاری می‌کنند تا پدر را از رفتن منصرف کنند. پدر هم آن‌قدر عاشق آنیسا کوچولویش بود که روز عزیمت سه بار تا آستانه سوار شدن به ماشین می‌رود و برمی‌گردد و دخترش را در آغوش می‌کشد، می‌بوید و می‌بوسد و در آخر با بغضی در گلو راهی جبهه‌های مقاومت می‌شود. پدر برای دفاع از حرم مصمم است و برای پروانه شدن با درس دل کندن را بیاموزد. سخت‌ترین مرحله زندگی شهید، جایی که او برای رستگاری باید از تعلقات و وابستگی‌های دنیوی رها شود.
قطعاً وقتی آنیسا کوچولو بزرگ‌تر شد و فهمید پدرش، جان برای چه آرمان بزرگی داده به او افتخار خواهد کرد. او به پدر قهرمانی که با غیرت به دنیا پشت کرد تا دست دشمنان قسم‌خورده ایران و اسلام به خاک این کشور نرسد، خواهد بالید.
 

منبع: روزنامه جوان