تبیان، دستیار زندگی
امام کتاب خود به نام «کشف‌الاسرار» را در سال 1323 هـ. ش منتشر کرد. او در این کتاب پرده از توطئه‌های رژیم شاه برمی‌دارد و خیانت‌های آن رژیم را درباره اسلام آشکار می‌کند. ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

محبوب‌ دل ما

امام خمینی

امام کتاب خود به نام «کشف‌الاسرار» را در سال 1323 هـ.ش منتشر کرد. او در این کتاب پرده از توطئه‌های رژیم شاه برمی‌دارد و خیانت‌های آن رژیم را درباره اسلام آشکار می‌کند. از طرفی، طرح اندیشه حکومت اسلامی و ضرورت تشکیل یک چنین حکومتی را با خوانندگان کتاب در میان می‌گذارد. با انتشار کشف‌الاسرار و مطالعه آن  توسعه طلاب و روحانیان، بسیاری از آن‌ها که امام را ندیده بودند و نمی‌شناختند، به او و اندیشه‌های درخشان و شجاعت قابل ستایشش علاقه‌مند شدند. مهر امام آن‌چنان در دل طلاب جای گرفته بود که بعضی از آن‌ها در خاطرات آن دوران خود می‌گویند که به بهانه‌های گوناگون سر راه امام می‌ایستادند تا موقعی که به درس و یا نماز می‌رفت، او را ببینند و یا نزدیکش بروند و سلام بدهند و جواب بگیرند.

عجیب است که امام به شدت از مشهور شدن فاصله می‌گرفت. از این که عده زیادی در اطراف او باشند و برایش تبلیغ کنند، ناراحت می‌شد و به کسی چنین اجازه‌ای نمی‌داد. مثلاً اگر کسی از روی علاقه و مهر در کوچه به دنبالش راه می‌افتاد، وقتی متوجه می‌شد، می‌ایستاد و می‌پرسید: «شما فرمایشی دارید؟» اگر طرف جواب می‌‌داد: «نه»، امام می‌گفت: «پس بفرمایید تشریف ببرید و به کارهایتان برسید.» در آن زمان شاید بعضی‌ها بدشان نمی‌آمد که همیشه عده‌ای دور و بر آن‌ها باشند، در خیابان‌ها و کوچه‌ها پشت سرشان راه بیفتند و در چشم مردم آن‌ها را  مهم و محبوب نشان بدهند، اما امام از این اخلاق‌ها نداشت. از شهرت‌طلبی گریزان بود و عجیب این است که هرچه امام از این گونه تبلیغات فاصله می‌گرفت بیش‌تر محبوب دل‌ها می‌شد و نام و آوازه‌اش در همه حوزه‌های کشور و بسیاری از دانشگاه‌ها پیچیده بود. بعضی‌ها آن‌قدر به امام علاقه‌مند شده بودند که دوست داشتند مثل او راه بروند مثل او لباس بپوشند و اصلاً او باشند. بدون شک توفیق امام به این خاطر بود که تمام کارهایش را فقط و فقط برای رضای خداوند انجام می‌داد.

عجیب است که امام به شدت از مشهور شدن فاصله می‌گرفت. از این که عده زیادی در اطراف او باشند و برایش تبلیغ کنند، ناراحت می‌شد و به کسی چنین اجازه‌ای نمی‌داد.

او خود را برای خدا تربیت کرده بود. بنده خالص خدا شده بود. هر چه را که تشخیص می‌داد رضایت خداوند در آن است، با تمام توان انجام می‌داد، هر چند که در ظاهر آن کار به ضرر او باشد و هر آن‌چه را که متوجه می‌شد خدایی نیست، انجامش نمی‌داد، هر چند که آن کار در ظاهر به نفع او بود. اگر درس می‌داد، برای خدا بود؛ اگر تحقیق می‌کرد و کتاب می‌نوشت، برای خدا بود؛ اگر با کسی دوست می‌شد، برای خدا بود؛ اگر با کسی دشمنی می‌کرد، آن هم برای خدا بود. جز خداوند، هیچ‌ کس و هیچ‌ قدرت دیگری برای امام مطرح نبود. به همین دلیل امام، یعنی کسی که کوچک‌ترین قدمی برای شهرت و محبوبیت خود بر نمی‌داشت، ناگهان تا این حد مشهور و محبوب شده بود و تا این اندازه طرف‌دار پیدا کرده بود. همان امامی که اجازه نمی‌داد طلبه‌ای پشت سرش راه بیفتد و او را تا خانه برساند، ناگهان در چند سال، تبدیل به یکی از برجسته‌ترین علمای بزرگ حوزه علمیه قم شده بود. به دست آوردن این شهرت و محبوبیت جز خواست خدا، امکان نداشت، چرا که امام هم فقط او را می‌خواست، تلاش می‌کرد گفتار و کردارش خدایی باشد، به همین دلیل هم بود که وقتی امام درس اخلاق می‌‌داد، حدیث نقل می‌کرد، از اخلاق و رفتار پیامبر اسلام(ص) و ائمه(ع) می‌گفت، بیانش آن‌قدر شیرین و حالتش تا آن حد روحانی می‌شد که عده‌ای بی‌اختیار با صدای بلند گریه می‌کردند و بی‌قرار می‌شدند.

امام خمینی

آخرین مجلس

چند سال بعد، آیت‌الله بروجردی درگذشت. با این پیش آمد، رژیم شاه نفس راحتی کشید، چرا که آیت‌الله بروجردی از چنان نفوذ و قدرتی در میان علما و مردم برخوردار بود که قبل از آن کم‌تر مرجعی چنین موقعیتی داشت. با وجود مرجع بزرگی همچون آیت‌الله بروجردی، شاه و امریکا نمی‌توانستند نقشه‌های اصلی خود را پیاده کنند، چرا که می‌ترسیدند به طور جدی با آن‌ها مخالفت کند و پای روحانیت و مردم را به میان بکشد. رژیم شاه، قدرت مقاومت در برابر آن نیروی بزرگ را در خود نمی‌دید، هر چند که آیت‌الله بروجردی هم قصد درگیری با حکومت شاه را نداشت و بیش‌تر به فکر حفظ و گسترش حوزه‌های علمیه و تحصیل طلاب بود. در زمان آن مرجع بزرگ، حوزه‌های علمیه رونق گرفت و جوان‌های زیادی به سوی آموختن علوم دینی و پوشیدن لباس روحانیت به آن مراکز روی آوردند که همین کار هم موفقیت بسیار بزرگی بود.

به هر حال با رحلت آیت‌الله بروجردی، رژیم شاه شروع به پیاده کردن نقشه‌های خود کرد. اولین هدف آن‌ها این بود  که دیگر اجازه ندهند، مرجعیت در ایران مخصوصاً در حوزه علمیه قم به وجود بیاید چرا که این کار را با وجود فقیه مبارز و محبوبی هم چون امام خمینی، خطرناک می‌دانستند. بنابراین به جای این که درگذشت آیت‌الله بروجردی را به علمای حوزه علمیه قم تسلیت بگویند، به مراجعی که در حوزه علمیه نجف بودند، تلگراف تسلیت فرستادند شاه با این کار می‌خواست بگوید که دیگر در حوزه علمیه قم شخصیت بزرگی در حد مرجعیت وجود ندارد که بشود رحلت آیت‌الله بروجردی را به او تسلیت گفت. البته این کار رژیم شاه از دیده‌ها پنهان نماند و همه فهمیدند که رژیم از این اقدام عجیب چه هدفی دارد و چه می‌خواهد بکند.

امام خمینی

اوضاع حوزه علمیه قم بعد از درگذشت آیت‌الله بروجردی چنین بود که: در حوزه‌ها رسم است وقتی مرجعی چشم از جهان فرو می‌بندد، بزرگان و علمایی که خود را در شرایط مرجعیت می‌بینند، برای مرجع درگذشته مجلس ختم و سوگواری برگزار می‌کنند. هم زمان با این گونه مجالس، طرف داران آن‌ها اقدام به پخش رساله‌های آن بزرگان در میان مردم می‌کنند تا هر کسی مایل بود، بعد از درگذشت مرجع قبلی از یکی از مراجع زنده تقلید کند، چرا که برای عموم مردم تقلید از علما و مراجع بزرگ لازم است. پس از درگذشت آیت‌الله بروجردی هم، چنین حالتی در قم پیش آمد. بزرگان و علمای حوزه براساس رسم همیشگی، مجلس بزرگداشتی برگزار کردند و طرف داران آن‌ها با پخش رساله، مقلدان آیت‌الله بروجردی را به‌طور غیرمستقیم به تقلید از مرجع مورد نظر خود دعوت کردند.

در آن میان امام برای برپایی مجلس بزرگداشت، پای پیش نگذاشت و به شاگردانش هم اجازه کوچک‌ترین کاری که نشانه تبلیغ برای مرجعیت او باشد، نداد. این اقدام امام، برای بسیاری عجیب و غیرقابل باور بود. خیلی‌ها معنی آن را نمی‌دانستند، اما آن‌هایی که امام را از نزدیک می‌شناختند این سکوت برایشان عجیب نبود. آن‌ها می‌‌دانستند که امام هرگز قدمی برای به‌دست آوردن شهرت و مقام بر نمی‌دارد. البته وقتی همه علمای مطرح قم برای آیت‌الله بروجردی مجلس ترحیم تشکیل دادند، امام هم با اصرار بعضی از شاگردانش و با این شرط که هیچ نامی از او در میان نباشد، رضایت داد تا بعد از همه، مجلس ختمی برای آیت‌الله بروجردی از جانب او گرفته شود. آن مجلس همان‌طور که امام می‌خواست، برگزار شد.

امیر حسین فردی