تبیان، دستیار زندگی

ترور محمدرضاشاه

موهبتی در لباس ترور برای اعلیحضرت!

همه آثار لیدر بودن، در شاه ناپدید شده بود. او که تاکنون تظاهر می‌کرد مایل است رهبری "پیشرفت‌ها و اصلاحات" را برعهده داشته باشد در عمل، نه توانایی این رهبری را دارد و نه شخصیت لازم برای این‌کار را دارا است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
ترور
در دی ۱۳۲۷ گفت و گوهایی به وزارت امور خارجه آمریکا رسید که شاه به دنبال فرصتی برای اصلاح قانون اساسی مشروطه و بالابردن قدرت خود در مقابل مجلساست. تنها یک‌ماه بعد در ۱۵ بهمن با ترور نافرجام شاه در دانشگاه تهران؛ این فرصت به دست وی افتاد. فقط یکی از گلوله‌های ضارب، ناصر فخرآرایی، به شاه برخورد کرد؛ ولی باعث آسیب جدی شاه نشد. چند لحظه بعد، ضارب بدون بازجویی در همان محل ترور کشته شد و انگیزه‌های او از این کار در پرده‌ای از ابهام باقی‌ماند.

بعدها گفته شد که وی عضو یک گروه کمونیستی بوده‌است. شاه با همین بهانه، نه‌تنها همه مخالفین  چپ‌گرای خود را سرکوب کرد،بلکه حتی به شکلی غیر رسمی انگشت اتهام را به سوی انگلستان نیز نشانه گرفت. این در شرایطی بود که از سوی انگلستان تحت فشار قرارداشت تا قرارداد نفتی جدیدی با آنان امضاء کند. به گفته یرواند آبراهامیان شاه به بهانهٔ این ترور، یک «کودتای سلطنتی» به راه انداخت. این ترور «موهبتی در لباس مبدل برای شاه» بود.

غیرقانونی شدن فعالیت حزب توده و برقراری نوعی انسداد سیاسی از پیامدهای این ترور محسوب می‌شد.

سپس در شرایطی که حکومت نظامی اعلام شده بود، انتخابات مجلس مؤسسان برگزار شد. این مجلس علاوه‌بر افزایش اختیارات شاه، تشکیل مجلس سنایی را تصویب کرد که نیمی از سناتورهای آن از سوی شاه منصوب می‌شدند.

در یک گزارش دولتی آمریکایی در بهار ۱۳۲۸ (چند ماه پس از ترور) چنین درج شده‌است: «همه آثار رهبر بودن، در شاه ناپدید شده‌است. او که تاکنون تظاهر می‌کرد مایل است رهبری «پیشرفت و اصلاحات» را برعهده داشته باشد، در عمل، نه توانایی این رهبری را دارد و نه شخصیت لازم برای این‌کار را.»


زمینه‌های یک ترور دیگر

در فاصله هفده ساله میان ترور اول و دوم، نظام سیاسی و اقتصادی ایران دستخوش تغییرات فراوانی شده بود. قضیه ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد، فضای بسته سیاسی در سالهای پس از کودتا، تقویت ارتباطات سیاسی و نظامی با ایالات متحده آمریکا، نخست وزیری دکتر علی امینی و اختلافات او با شاه در سالهای پایانی دهه 1330، کلید خوردن انقلاب سفید و اصلاحات ارضی شاه در سال 1341 و سرانجام ظهور امام خمینی به عنوان مرجعی انقلابی و سازش‌ناپذیر که اقدامات ضددینی و مخالف قانون اساسی حکومت را بر نمی‌تابید مهم‌ترین فرازهای این تغییرات هستند.

در این میان، رویدادهایی که از ابتدای دهه 1340 رخ داد حائز اهمیت بیشتری است. اعتراض امام خمینی به مفاد و شیوه اجرای اصول موسوم به انقلاب سفید و لجاجت شاه در اجرای آنها مجموعه حوادثی را شکل داد که نقطه اوج آن حادثه 15 خرداد 1342 و برخورد خشونت آمیز و خونین حکومت با مردم بود. سخنرانی امام علیه لایحه کاپیتولاسیون در آبان 1343 که به دستگیری و تبعید ایشان به ترکیه انجامید، نه تنها آتش این اعتراضات را کاهش نداد، بلکه آن را به شراره‌های زیر خاکستر بدل ساخت که اگرچه به ظاهر خاموش شده بود، اما از هر فرصتی برای زبانه زدن بهره می‌برد.


رگبار در کاخ مرمر

کشته شدن «حسنعلی منصور» در بهمن ماه 1343 به دست نیروهای موتلفه اسلامی نشان دهنده تداوم جریان‌های مسلحانه مخالف حکومت و پیگیری دستگاههای امنیتی و بازداشت جمعی از نیروهای کلیدی آنان نمایانگر جدیت حکومت در سرکوب چنین اقداماتی بود. اگرچه پیامدهای روانی قتل منصور برای شاه و اطرافیانش سنگین بود و آنان را به اتخاذ سیاستهای امنیتی سوق داد، اما کمتر از سه ماه پس از این واقعه، رویدادی دیگر رخ داد که ناکامی حکومت در این فرایند را نشان می داد. 

در ابتدا، دربار پهلوی از رسانه‌ای شدن این خبر در روزنامه‌های رسمی و پرمخاطب آن روزگار جلوگیری کرد. روزنامه‌های عصر آن روز تنها به خبر «نزاع چند سرباز در کاخ مرمر که منجر به تیراندازی و قتل دوسه نفر شده بود!» بسنده کردند.

در صبح آرام بیست‌ویکمین روز از بهار سال 1344، صدای رگبار گلوله، رهگذران خیابان پهلوی و کارکنان کاخ مرمر را وحشت زده کرد. آن گونه که در روایات رسمی آمده، «رضا شمس آبادی» 22 ساله، سرباز وظیفه گارد سلطنتی که در این ساعت از نگهبانان محوطه کاخ محسوب می‌شد، هنگام پیاده شدن شاه از خودروی سلطنتی به سوی او آتش گشود. شاه به سرعت خود را به داخل ساختمان انداخت و به حالت درازکش زیر یکی از میزهای سالن ورودی پنهان شد. دو نفر از محافظان او به نامهای «محمد علی بابائیان» و «آیت‌الله لشگری» هم مورد هدف شمس آبادی قرار گرفته و در نهایت خود شمس آبادی نیز با گلوله یکی دیگر از نگهبانان از پای درآمد.

روز بعد، به حضور شاه در این واقعه نیز اشاره شد: «هنگامی که اعلیحضرت عازم دفتر کارشان بودند، یک سرباز وظیفه به علت جنون آنی، به ایشان تیراندازی کرده و در نتیجه باغبان و دو تن از مامورین کاخ کشته شدند». صبح روز بعد، یعنی بیست‌ودوم فروردین، نخستین جلسه مجلس شورای ملی پس از تعطیلات نوروزی تشکیل شد. در این جلسه هم نه هویدا به عنوان نخست وزیر وقت، که برای تبریک سال جدید در مجلس حضور یافته بود، و نه نمایندگان مجلس، به ماجرای ترور شاه اشاره ای کردند.

فضای بسته سیاسی پس از این دو واقعه که امکان هرگونه مشارکت مسالمت آمیز را از اقشار مختلف جامعه می‌گرفت نیز در تشدید این وضعیت موثر بود؛ اقدامی که اگر چه با جان سالم به در بردن شاه از مهلکه همراه بود امّا به انسداد بیشتر و امنیتی شدن فضای سیاسی کشور منجر شد و سرانجام در بهمن 1357 به انفجار انقلاب انجامید.

پی نوشت:
1- یرواند آبراهامیان، تاریخ ایران مدرن
2- سایت خبرگزاری فارس