وهابیت؛ مبانی فكری و كارنامهی عملی
(4)
محمدبن عبدالوهاب در سال 1115 در شهر عُیَینه از توابع نجد دیده به جهان گشود. پدر وی، عبدالوهاب از قضات آن شهر به شمار میرفت. محمد، فقه حنبلی را در زادگاه خود آموخت. سپس برای تكمیل معلومات رهسپار مدینهی منوره شد و در آنجا به تحصیل حدیث و فقه پرداخت.
در دوران تحصیل در مدینه، گهگاه مطالبی بر زبانش جاری میشد كه از عقایدی خاص حكایت داشت، چندان كه اساتید وی نسبت به آیندهاش نگران شده و میگفتند: اگر این فرد به تبلیغ بپردازد گروهی را گمراه خواهد كرد. (1)
چندی بعد، محمدبن عبدالوهاب مدینه را به سوی نقاط دیگر ترك كرد و چهار سال در بصره و پنج سال در بغداد و یكسال در كردستان و دو سال در همدان اقامت گزید. اندك زمانی نیز رحل اقامت در اصفهان و قم افكند و آنگاه از طریق بصره آهنگ احساء كرد و از آنجا به «حُرَیمله» اقامتگاه پدرش رفت.
تا زمانی كه پدرش در قید حیات بود وی كمتر سخن میگفت. تنها گاه میان او و پدرش نزاعی در میگرفت. ولی پس از درگذشت پدر به سال 1153 ق، پرده از روی عقاید خود برداشت. (2)
تبلیغات محمد بن عبدالوهاب در شهر حریمله افكار عمومی را برآشفت، به گونهای كه ناچار شد آنجا را به عزم اقامت در عیینه (زادگاهش) ترك كند. در عیینه با حاكم وقت، عثمان بن معمر، تماس گرفت و دعوت جدید خود را با او در میان نهاد و قرار شد كه او با پشتیبانی حاكم، آیین خود را تبلیغ كند. ولی طولی نكشید فرمانروای احساء كه مقامی برتر از حاكم عیینه داشت عمل عثمان را ناروا شمرد و دستور داد هرچه زودتر محمد بن عبدالوهاب را از شهر عیینه بیرون كند.
بنابراین وی ناچار شد نقطهی سومی را به نام درعیه برای اقامت برگزیند كه محمد بن سعود (جد آل سعود) بر آن حكومت میكرد. او دعوت خود را با حاكم درعیه در میان نهاد و هردو پیمان بستند كه رشتهی دعوت از آنِ محمد بن عبدالوهاب و زمام حكومت در دست محمد بن سعود باشد. برای استحكام این روابط، ازدواجی نیز بین دو خانواده صورت گرفت.
محمد بن عبدالوهاب تبلیغ خود را در پرتو قدرت حاكم آغاز كرد. به زودی هجوم به قبایل اطراف و شهرهای نزدیك شروع شد و سیل غنایم از اطراف و اكناف به شهر درعیه كه شهر فقیر و بدبختی بود، سرازیر گشت. این غنایم چیزی جز اموال مسلمانان منطقهی نجد نبود كه با متهم شدن به شرك و بتپرستی، اموال و ثروتشان بر سپاه محمد بن عبدالوهاب حلال شده بود تا آنجا كه آلوسی كه خود تمایلات وهابیگری دارد، از مورخی به نام ابن بُشر نجدی چنین نقل میكند:
«من در آغاز كار، شاهد فقر و تنگدستی مردم درعیه بودم ولی بعدا این شهر در زمان سعود (نوهی محمد بن سعود) به صورت شهری ثروتمند درآمد، تا آنجا كه سلاحهای مردم آن، با زر و سیم زینت یافته بود. بر اسبان اصیل و نجیب سوار میشدند و جامههای فاخر در بر میكردند و از تمام لوازم ثروت بهرهمند بودند، به حدی كه زبان از شرح آن قاصر است.»(3)
دو چیز به انتشار دعوت محمد بن عبدالوهاب در میان اعراب بادیهنشین نجد كمك كرد:
1. حمایت سیاسی و نظامی آل سعود.
2. دوری مردم نجد از تمدن و معارف و حقایق اسلامی.
جنگهایی كه وهابیان در نجد و خارج از نجد (همچون حجاز و یمن و شام و عراق) میكردند، جاذبهای دلفریب داشت: ثروت هر شهری كه با قهر و غلبه بر آن دست مییافتند، بر مهاجمین حلال بود، اگر میتوانستند آن را جزو متصرفات و املاك خود قرار میدادند و در غیر این صورت به غنایمی كه به دست آورده بودند، اكتفا میكردند. (4)
هر اندیشهی نوظهوری _ خاصه اگر در پوشش «توحید» عرضه شود _ در روزهای نخست توجه مردم را به خود جلب میكند، خاصه در جایی كه مردم آن از علم و دانش دور باشند. روزی كه محمد بن عبدالوهاب كار خود را در نقاب دعوت به توحید و مبارزه با شرك آغاز كرد، برخی از شخصیتهای نجد و یمن به سوی وی اقبال كردند. برای نمونه زمانی كه موج دعوت او به یمن رسید امیر محمد بن اسماعیل (1099- 1186) مؤلف كتاب «سبل السلام فی شرح بلوغ المرام» قصیدهای بلند بالا در مدح محمدبن عبدالوهاب سرود كه مطلع آن چنین بود:
سلامٌ علی نجدٍ و من حلَّ فی نجد و ان كان تسلیمی علی البُعد لایُجدی
یعنی: درود بر نجد و كسی كه در آن قرار دارد، هرچند درود من از این راه دور سودمند نیست
ولی همو، هنگامی كه خبرهای ناگواری از قتل و غارت وهابیان را دریافت كرد و فهمید كه محمدبن عبدالوهاب به تكفیر مسلمانان پرداخته و برای مال و جان آنها بهایی قایل نیست، از سرودهی پیشین خود پشیمان گشت و قصیدهای نو سرود كه با این بیت آغاز میشد:
رَجَعت عن القول الذی قلت فی النجدی و قد صح لی عنه خلاف الذی عندی (5)
یعنی: من از گفتار پیشین خود در حق آن مرد نجدی بازگشتم، زیرا خلاف آنچه دربارهی وی میپنداشتم برایم ثابت شد.
كشتار وهابیان در عتبات عالیات به راستی صفحهای سیاه در تاریخ اسلام است. صلاحالدین مختار كه از نویسندگان وهابی است مینویسد: در سال 1216 ق. امیر سعود با قشون بسیار متشكل از مردم نجد و عشایر جنوب و حجاز و تهامه و دیگر نقاط، به قصد عراق حركت كرد. وی در ماه ذی القعده به شهر كربلا رسید و آنجا را محاصره كرد.
سپاهش برج و باروی شهر را خراب كرده، به زور وارد شهر شدند و بیشتر مردم را كه در كوچه و بازار و خانهها بودند به قتل رساندند. سپس نزدیك ظهر با اموال و غنایم فراوان از شهر خارج شدند و در نقطهای به نام ابیض گرد آمدند. خمس اموال غارت شده را خود سعود برداشت و بقیه، به نسبت هر پیاده یك سهم و هر سواره دو سهم، بین مهاجمین تقسیم شد.(6)
دو چیز به انتشار دعوت محمد بن عبدالوهاب در میان اعراب بادیهنشین نجد كمك كرد:
1. حمایت سیاسی و نظامی آل سعود.
2. دوری مردم نجد از تمدن و معارف و حقایق اسلامی.
ابن بشر، مورخ نجدی، دربارهی حملات وهابیان به نجف مینویسد: در سال 1220 سعود با سپاهی انبوه از نجد و اطراف آن، به بیرون مشهد معروف در عراق (مقصود، نجف اشرف است) فرود آمد و سپاه خود را در اطراف شهر پراكنده ساخت. وی دستور داد باروی شهر را خراب كنند ولی سپاه او زمانی كه به شهر نزدیك شدند به خندق عریض و عمیقی برخوردند كه امكان عبور از روی آن وجود نداشت. در جنگی كه بین طرفین رخ داد، بر اثر تیراندازی از باروهای شهر، جمعی از سپاهیان سعود كشته شدند و بقیهی آنها از گرد شهر عقب نشسته به غارت روستاهای اطراف پرداختند. (7)
ممكن است تصور شود كه وهابیان تنها بلاد شیعهنشین را مورد تاخت و تاز خود قرار میدادند. ولی این تصور به هیچوجه درست نیست و باید گفت كلیهی مناطق مسلماننشین حجاز و عراق و شام، آماج حملات آنها قرار داشت و تاریخ در این مورد، از هجومهای وحشیانهای گزارش میدهد كه مجال شرح همهی آنها در این مختصر نیست. نمونهوار به یك مورد اشاره میكنیم:
جمیل صدقی زهاوی در خصوص فتح طائف به دست وهابیان مینویسد: از زشتترین كارهای وهابیان، قتل عام مردم است كه بر صغیر و كبیر رحم نكردند. طفل شیرخوار را بر روی سینهی مادرش سر میبریدند. جمعی را كه مشغول فراگرفتن قرآن بودند همه را كشتند.
چون در خانهها كسی باقی نماند به دكانها و مساجد رفتند و هر كه بود، حتی گروهی كه در حال ركوع و سجود بودند، كشتند. كتابها را كه در میان آنها تعدادی مصحف شریف (قرآن) و نسخههایی از صحیح بخاری و مسلم (از معتبرترین كتابهای حدیثی در نزد اهل سنت) و دیگر كتب حدیث و فقه بود در كوچه و بازار افكندند و آنها را پایمال كردند. این واقعه در سال 1217 اتفاق افتاد. (8)
وهابیان پس از قتل عام طائف، نامهای به علمای مكه نوشته و آنان را به آیین خویش دعوت كردند. سپس صبر كردند تا ایام حج منقضی شد و حاجیان از مكه بیرون رفتند، آنگاه قصد مكه نمودند.
به نوشتهی شاه فضل رسول قادری (هندی)، علمای مكه در كنار كعبه گرد آمدند تا به نامهی وهابیان نجد پاسخ گویند، در حین گفتگو و مشاورهی آنان، ناگهان جمعی از ستمدیدگان طائف داخل مسجدالحرام شدند و آنچه را بر آنان گذشته بود، بیان داشتند و در میان مردم شایع شد كه وهابیان به مكه آمده و كشتار خواهند كرد.
مردم مكه سخت در وحشت و اضطراب افتادند، چندان كه گویی قیامت برپا شده است. علما اطراف منبر (در مسجدالحرام) جمع شدند. ابوحامد خطیب به منبر رفت و نامهی وهابیان و جواب علما در رد عقاید آنان را قرائت كرد. آنگاه خطاب به علما وقضات و ارباب فتوا گفت: گفتار نجدیان را شنیدید و عقایدشان را دانستید.
دربارهی آنان چه میگویید؟ همهی علما و مفتیان مذاهب اربعهی اهل سنت، از مكهی مشرفه و سایر بلاد اسلامی كه برای ادای مناسك حج آمده بودند، به كفر وهابیان حكم كردند و بر امیر مكه واجب دانستند به مقابلهی با آنان بشتابد و افزودند كه بر مسلمین واجب است او را یاری كنند و با وی درجهاد شركت نمایند و هركس بدون عذر، تخلف كند، گنهكار بوده و هركس در این راه شركت كند مجاهد و در صورت كشته شدن شهید خواهد بود. در این امر، اتفاق نظر بود و فتوای مزبور را نوشتند و همه مهر كردند..... (9)
بدینگونه میبینیم كه آیین وهابیت از دیرباز از سوی كلیهی فرق اسلامی (چه شیعه و چه اهل سنت)محكوم به بطلان بوده است.
پیوند به :
وهابیت، مبانی فكری و كارنامهی عملی(3)
1) جمیل الصدقی الزهاوی، الفجر الصادق، ص 17؛ سید احمد زینی الدحلان، فتنة الوهابیة ص66
2) آلوسی، تاریخ نجد، (صص) 111-113
3) تاریخ ابن بشر نجدی: 1/23
4) جزیرة العرب فی القرن العشرین ص 341
5) كشف الارتیاب، سید محسن امین ص8
6) تاریخ المملكة العربیة السعودیة: 3/73
7) عنوان المجد فی تاریخ نجد: 1/337
8) الفجر الصادق ص 22.
9) سیف الجبار المسلول علی الاعداء، شاه فضل رسول قادری، استانبول 1395 ق، ص2 به بعد.
منبع: وهابیت پیشینهی فكری كارنامهی عملی نویسنده: آیتالله جعفر سبحانی ص38-42