تبیان، دستیار زندگی

لاله های روحانی؛

روحانى شهید سیدرضا دستوریان (موسوى)

طلبه شهید ‌سید رضا دستوریان (موسوى) از مردان علم در میدان جهاد و شهادت است که دفتر حیاتش سال 1343 شمسى در خانواده‌اى روحانى و اهل علم در قم گشوده شد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
روحانى شهید سیدرضا دستوریان (موسوى)
دوران کودکى را در محیطى منسوب به علم و تقوا گذرانید و زمانى که به سن آموزش و یادگیرى رسید، به مدرسه رفت و این درس‌ها را تا پایان دوره متوسطه و اخذ دیپلم ادامه داد. سیدرضا در این مرحله از زندگى‌اش مسیر پدر بزرگوارش را در پیش گرفت و در مدرسه علمیه کرمانى‌ها در قم مشغول فراگیرى علوم حوزوى نزد اساتید شد. او با جدیت به تحصیل علم پرداخت، به‌طورى که در شمار طلاب ممتاز قرار گرفت.

پدر این شهید سعید مى‌گوید: «آرزویش شهادت در راه خدا بود و خود را براى رسیدن به چنین فوزى عظیم مهیا کرده بود؛ آن‌هم با ناله‌هاى نیمه‌شبش و سجده‌هاى طولانى و تهجدش. اکثر شب‌ها را براى نماز شب بیدار مى‌شد و براى این‌که از نماز شب محروم نشود، به اندک طعامى بسنده مى‌کرد و از رختخواب نرم استفاده نمى‌کرد. گریه‌هاى طولانى در نیمه‌شب و در مواقع دعا داشت. برخورد خوش در معاشرت‌ها، از صفات بارز او بود. در امربه معروف و نهى‌از منکر جدى بود. به ایتام و فقرا رسیدگى مى‌کرد و در خدمت محرومین بود. حدود شش ماه پس از شهادت پسرم، زن و مردى نابینا درب منزل ما را زدند و وارد شدند. آن‌ها پس از آن‌که مطمئن شدند این‌جا منزل سیدرضاست، ناگهان به سر و سینه زدند و اشک ریختند و ناله مى‌کردند. من آن‌ها را دلدارى داده، و پرسیدم: شما از کجا با سیدرضا آشنا شدید؟ گفتند: ایشان به ما، ماهانه مى‌داد و گرفتارى‌هاى ما را رفع مى‌کرد. مدتى از او خبر نداشتیم تا این‌که باخبر شدیم که شهید شده است».

این طلبه ممتاز به خاطر وظیفه شرعى و الهى خود، به رزمندگان اسلام در جبهه‌ها ملحق شد و نه‌تنها خود به جبهه مى‌رفت، بلکه دوستانش را هم با تشویق همراه خود مى‌برد. ایشان در چهار عملیات شرکت نمود و هر بار مردانه با دشمن زبون نبرد کرد. پدر ایشان حجة‌الاسلام موسوى نهاوندى مى‌گوید: «سیدرضا براى رفتن به جبهه تلاش مى‌کرد و براى جلب رضایت، دور من مانند پروانه گردش مى‌کرد و گلوى مرا مى‌بوسید. هنگامى که او در جبهه بود، مکرر براى سلامتى‌اش گوسفند قربانى مى‌کردم و برایش مدام دعاى توسل مى‌خواندم. وقتى برمى‌گشت، مى‌گفت: پدر‌‌، نمى‌دانم چه سرّى است که من در میان آتش و دود مى‌روم، ولى حتى مجروح نمى‌شوم. گاهى به سیدرضا پیشنهاد مى‌کردم که براى شما همسرى انتخاب کنم. ایشان در جواب مى‌گفت: «زن من کفن من است.» او مى‌گفت: «آرزو دارم سخت جان بدهم تا تمام گناهانم بخشیده شود!» در آخرین نامه‌اى که از جبهه فرستاد، نوشت: «مادرم، تقاضا دارم از راه خیاطى هم شده شهریه‌هایى که در مدت سه‌سال طلبگى گرفته‌ام، به آقایان مراجع تقلید بازگردان، زیرا مى‌ترسم در قبال گرفتن شهریه، آن‌طور که باید انجام وظیفه نکرده باشم.»

در سال 1364 و در آخرین حضورش در جبهه به واحد تخریب پیوست. او به‌عنوان تخریب‌چى یکى از گردان‌ها در عملیات «قادر» در غرب کشور شرکت نمود و مدتى پس از جنگ و ستیز با دشمن، گلوله‌اى به پیشانى ایشان اصابت کرد و به فیض شهادت نایل گردید.

گفتنى است، پیکر مطهرش پس از هشت سال به قم منتقل گردید و پس از تشییع باشکوه و طواف در حرم مطهر حضرت معصومه سلام‌اللّه‌علیها، در گلزار شهداى این شهر به خاک سپرده شد.



منبع: وبسایت افق حوزه