تبیان، دستیار زندگی

نگاهی به فیلم «فِراری» ساخته علیرضا داودنژاد

تراژدی یک جهان دخترانه

در نگاه اول شاید قصه «فِراری»، آشنا و تکراری به نظر برسد. بارها شاهد فیلم هایی با قصه فرار یک دختر از خانه یا از شهرستان به تهران بودیم و ماجراهای پرفراز و نشیبی که برایش پیش آمده، غالبا یک تراژدی را شکل داده است.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
فراری

در «فراری» اما فیلمساز از زاویه دید متفاوتی با همین المان های آشنا، قصه اش را صورت بندی می کند و بیش از هر چیز به جهان فانتزی و رویاهای نوجوانانه دختری از نسل امروز وارد می شود که از پس آن می توان به روانشناسی جهان زنانه دختران امروزی رسید.

فیلم بی تعارف و لکنت از یک سو و بدون اینکه در ورطه سطحی نگری نسبت به طرح سوژه گرفتار شود در روایتی آیینه گون به آنچه که در ذهن بسیاری از دختران هم سن و سال دختر قصه در جامعه امروز ما وجود دار می پردازد. به سطح آرزوها و رویاهای آنها، رویاهایی که حتی ممکن است برای مخاطبان دهه 50 و 60 مضحک و خنده دار به نظر برسد اما یک واقعیت است.

در واقع «در واقع گرا بودن» فراری به عنوان یک فیلم اجتماعی نمی توان گذشت. متاسفانه واقعیت در همین حد و حتی مبتذل تر از آن در بسیاری از دختران و پسران جامعه ما همین رویاهاست که البته آنها را نمی توان مقصر اصلی دانست. آنها که خود قربانی جامعه ای هستند با آرمان های بزرگ که اکنون به آرزوهای کوچک و پیش پا افتاده رسیده است.

دختری که برای دیدن و عکس گرفتن از یک فِراری از خانه اش فَرار کرده است. فراری می توان از جنس فیلم های مثل مرهم در کارنامه علیرضا داوود نژاد دانست که با رویکردی آسیب شناختی به معضلات مبتلا به نسل جوان می پردازد. داوود نژاد همواره در نمایش تضادها و تقابل ها موفق بوده و در اینجا نیز با همین نگاه به قصه پرداخته است.

تقابل فقیر و غنی،بالای شهری و پایین شهری،رندگی روستایی و زندگی شهری، تجمل گرایی و ساده زیستی.... و آنچه که به عنوان معضل یا ناهنجاری هم دستمایه و پیرنگ قصه قرار می گیرد برساخته همین تضادهاست. محصول فاطله طبقاتی و رنج این شکاف شگفت انگیز که در آسیب های فردی و اجتماعی خود را نشان می دهد.

خوشبختانه داوود نژاد به این مفاهیم نگاه انتزاعی و کل گرایانه ندارد و تلاش می کند با نمایش جزییات و نزدیک شدن به درون شخصیت ها و جهان درونی آنها، واقعیت های سوژه را بازنمایی کند. در فراری با جامعه ای هولناک و مخوف مواجه می شویم که انگار همه چیز در آن ترسناک است از ساختمان ها و خیابان هایش گرفته تا آدم ها و روابطشان که گویی منتظر بلعیدن یک نوجوان هستند. نوجوانی که در آستانه هویت طلبی در دنیای از تضادها غرق بوده و دست و پا می زند.

در واقع فراری را می توان روایتی از طغیان و بحران هویت دوران نوجوانی در جامعه آشفته دانست که خود دچار بحران اجتماعی است و این وضعیت هویت یابی یک نوجوان امروزی را با مشکلات زیادی مواجه می کند. اساسا این طغیان نگری که در دختر قصه (ترلان پروانه) می بینیم خود محصول یک بحران هویت عمیق و ریشه دار است که دامن بسیاری از دختران سرزمین ما را گرفته است.

از سوی دیگر آنچه به این بحران دامن می زند و در فیلم هم برجسته شده تاثیرات فضای مجازی و شبکه های اجتماعی است. در واقع شبکه های اجتماعی به رویاهای انتزاعی و فانتزی نوجوانان تجسم و تجلی بصری بخشیده و از طریق فیلم و عکس فاصله طبقاتی در سطح و سبک زندگی اقشار اجتماعی را آشکار می کند. همین مساله نیز موجب می شود تا دختر قصه به هوای دستیابی به زندگی دلخواه و رویایی خود از شهر و دیارش فرار کرده و در دل پایتخت پر هیاهو در نهایت سر از ناکجا آبادی درآورد که گمان می کند مدنیه فاضله اوست.

گلنار در این تجربه تراژیک در ابهام دلدادگی به وادادگی می رسد و پایان تلخی برای خود رقم می زند. وقتی رویاهای آدمی به اندازه تجربه های فردی و سطح و طبقه اجتماعی اش نباشد در نهایت در دل همین تعارض های پراصطحکاک به اضمحلال یا سقوط تن می دهد.

فراری قصه تلخ اما واقعی نسلی است که بیشتر در التهاب تضادهای جامعه بزرگ شده و نه درکی از آرمان های اجتماعی دارد و نه خود را ملتزم به آن می داند لذا در یک دنیای خودساخته رومانتیک و سانتی مانتال به چالش و تنشی می رسد که توان مقابله و مواجهه با آن را ندارد. نسلی که به شدت بلاتکلیف است نه خودش می داند از زندگی چه می خواهد و نه از دیگران آن را مطالبه می کند در نهایت در یک زیست- جهان پرمخاطره و آشفته گرفتار می شود که پایان آن نه تنها رستگاری و رسیدن به رویاهای خودساخته نیست که جهانی پر از سوتفاهم وبلاتکلیفی روبروی آن قرار دارد که پایان آن پایان خوشی نیست.

بیشتر بخوانید:
نوروز 97چه ببینیم؟