تبیان، دستیار زندگی

روایت یک جامعه شناس از حال و روز سینمای ایران

جوانان و زنان بیشتر سینما می روند

شرایط اجتماعی در تغییر ذائقه و انتخاب فیلم برای سینما رفتن چه سهمی دارد، موضوعی است که دکتر پرویز اجلالی مدیر گروه جامعه‌شناسی فیلم و سینمای انجمن جامعه‌شناسی ایران، آن را بی‌ارتباط با میزان نفوذ سینما میان عموم مردم نمی‌داند؛ با او درباره این مساله و وضعیت سینمای ایران گپ زده ایم.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
پرویز اجلالی

با توجه به شرایط اجتماعی امروز، به‌نظر شما بیشتر سینما رو ها به چه طیفی تعلق دارند؟

مخاطبان سینما در ایران امروز بیشتر جوانان طبقه متوسط هستند. به خاطر شرایط اقتصادی، پدران خانواده بیش از حد کار می‌کنند و چندان فرصت و حس وحالی برای سینما رفتن ندارند. بویژه در شهرهای بزرگ استراحت در خانه و لَم دادن جلوی تلویزیون‌های بزرگ و تماشای فیلم و سریال در خانه را ترجیح می‌دهند. سهم زنان از تماشاگران سینما بسیار بیشتر شده گاه مادرها را با دخترها و پسرهایشان یا با خانم‌های هم سن وسال خودشان در سینما می‌بینید.

روزهای تعطیل تعداد خانواده‌های کامل (زن و شوهر وفرزندان کم سن و سال) بیشتر است. اما حتا در این روزها هم وزن زوج‌های جوان بیشتر است. حداقل در شهرهای بزرگ مردهای تنها یا گروه‌های دوستی مردانه را به‌ندرت می‌توان درسینماها پیدا کرد. ویژگی سنی عمده مخاطبان وزنه را به نفع فیلم‌هایی با ریتم تند و یا روایت‌های رمانتیک تلخ یا شیرین عاشقانه سنگین کرده است. طبقات پایین‌تر این روزها کمتر به سینما می‌روند. سینماهای جنوب شهر تقریباً همه تعطیل شده‌اند. پیوند میان طبقات پایین‌تر و محلات کمتر مرفه و بویژه گروه‌های مسن و کم سوادتر این مناطق با سینما بسیارضعیف شده است.

بادرنظر گرفتن این طیف از مخاطبان سینما، فکر می‌کنید وضعیت محتوای فیلم‌ها و ویژگی مردمی که سینما می‌روند تا چه‌اندازه متأثر از شرایط اجتماعی است؟

ابتذال در هنر یعنی دروغگویی، تلقین و مغز شویی ، دور شدن از واقعیت، تاکید غیر لازم روی مسائل جنسی، خشونت و... . نباید فراموش کرد ما اینجا با چیزی به نام نمایش طرف هستیم که باید بدانیم به چه معنی است. نمایش یعنی نشان دادن وقایع و منظره‌هایی که بتواند مخاطب را جذب و شیفته و سرگرم کند

قطعا میان تغییرات مخاطبان، محتوای فیلم‌ها، و تحولات اجتماعی رابطه وجود دارد. اما این یک رابطه سهل و ساده و ثابت نیست. برای فهم این زنجیره‌های ارتباط میان جامعه و فیلم، پژوهش لازم است. زیرا این رابطه‌ها بسیار پیچیده‌اند و به‌ شکل‌های مختلف ظاهر می‌شوند. مثلاً بیشتر قهرمانان فیلم‌های عامه پسند ایرانی در دهه 1330 تا نیمهً 40 از طبقه متوسط هستند اما از نیمه‌های دههً چهل در اغلب فیلم‌ها قهرمان اصلی متعلق به طبقه کارگر است و دهه پنجاه شخصیت‌های لوطی مسلک چاقو به دست در حول و حوش کاباره‌ها نقش‌های مهم را برعهده می‌گیرند. در برخی مقاطع این رابطه کاملاً برخلاف انتظار منطقی ماست.

مثلاً در پایان دهه 1340 با نرخ‌های رشد اقتصادیِ دو رقمی و گسترش شهرنشینی، فیلم‌های ایرانی نه در بخش‌های نوساخته و مدرن شهرها بلکه در محله‌های سنتی مخروبه و رو به نابودی کاشان، اصفهان و تهران و با شخصیت‌ها و مشاغل قدیمی و چاقو به‌دست و عصیانگر اتفاق می‌افتند. گاه برعکس، تاثیر مستقیم متقابل داریم. از ساده‌ترین چیزها مثل لباس پوشیدن بازیگران تا موضوع فیلم‌ها.

مثلاً اگر دقت کنید لباس پوشیدن اغلب شخصیت‌های فیلم‌های ایرانی همواره با سلیقه لباس پوشیدن جوانان هر دوره تغییر کرده است، یا این که در مواردی همین که یک مسئله اجتماعی در رسانه‌ها بازتاب می‌یابد و توجه عموم را جلب می‌کند سینماگران به سراغ آن موضوع می‌روند. مثلاً: موضوع دختران فراری و فیلم «دختری با کفش‌های کتانی» و آثار مشابهی که پس از آن آمد و توجه جامعه را به مسائل و مشکلات دختران نوجوان درشهرهای بزرگ جلب کرد.یا توجه به فروپاشی خانواده ها و مهاجرت جوانان به خارج از کشور و ...

از ابتدای سال 95 تا پایان سال 96 یازده فیلم، بالای ده میلیارد فروختند. با درنظر گرفتن محتوا و کیفیت این فیلم‌ها عواملی که فروش بالای این فیلم‌ها را رقم زدند در کجا باید جستجو کرد؟
همه دست اندرکاران سینما دوست دارند که بتوانند به قواعد روشن و ساده‌ای برای فروش فیلم‌ها دست پیدا کنند . گاه خبرنگاران هم از ما می‌پرسند که چرا فیلمی فروش می‌کند و فیلمی ضرر می‌دهد. واقعیت این است که در این مورد هیچ قاعده مشخصی وجود ندارد. مهم این است که گفتکویی بین مخاطب و فیلمساز برقرار شود و مخاطب در فیلم چیزی بیابد که به نیازهای عاطفی یا عقلی او پاسخ دهد. طبیعتاً این پیوند در شرایط زمانی و مکانی متفاوت و برای گروه‌های مخاطب گوناگون به شیوه‌های مختلفی اتفاق می‌افتد و تحت‌تاثیر شرایط تاریخی دگرگون می‌شود . اما کشف قواعد حاکم بر این رابطه کار دشواری است. هر قدرکه سینما میان عموم نفوذ بیشتری داشته باشد، بهتر می‌شود این رابطه‌ها را فهمید.

اما سینما در ایران مثل سابق عمومی نیست، یکی از دلایلش افزایش شبکه‌های تلویزیونی معمولی و ماهواره‌ای، نمایش خانگی فیلم‌ها و امکانات فضای مجازی برای فیلم دیدن است. فیلم دیگر آن شگفت‌آوری و جذابیت قدیم را ندارد. دلایل بسیار دیگری هم هست که در اینجا به آن اشاره نمی‌کنیم. اما به هرحال می‌توان در مورد فروش فیلم‌ها در امروز ایران به نکاتی اشاره کرد. مثلاً وقتی فیلمسازان ایرانی وارد حوزه‌های موضوعی جدیدی می‌شوند، بویژه حوزه‌هایی که پیش از این حوزه ممنوع یا مخاطره آمیز تلقی می‌شده،فیلمشان پرفروش می‌شود.معمولا در هر موضوعی تجربه اول بسیار پرفروش می‌شود.

علت این واکنش هم محدودیت‌هایی است که سر راه فیلمسازان ایرانی بوده و تماشاگران علاقه زیادی به برداشته شدن محدودیت‌ها در نمایش واقعیات زندگی دارند. نکته دیگر این که چون غالب مخاطبان جوانند طبیعتاً به فیلم‌های رمانتیک عاشقانه و همین طور به فیلم‌هایی با ریتم تند و هیجان زیاد بهتر پاسخ می‌دهند.

افزون براین به‌نظر می‌رسد تماشاگر امروز ایرانی بسیار بی‌حوصله است و حاضر نیست تخیل خود را به کار بیندازد و گرایش به دیدن آثار واقع گرای مربوط به زندگی امروز دارد؛ چه جدی و چه طنز. شاید علت این امر مشکلات اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی باشد که انسان ایرانی امروز با آن روبه روست. البته عواملی مثل زمان نمایش فیلم (مثلاًدر تعطیلات فیلم‌ها بیشتر فروش می‌کنند)، سالن سینما ( در پردیس‌ها فیلم‌ها بهتر فروش می‌کنند) و... مؤثر است. اما هیچکدام از عوامل فوق نمی‌تواند جای خلاقیت سازنده فیلم را بگیرد. چه بسیار فیلم‌های سنگین و سخت فهم، اما ارزشمند که فروش خوب داشته‌اند درحالی که از عوامل رایج تجاری جلب تماشاگر بی‌بهره بوده اند. تماشاگر امروز ایرانی تماشاگر خبره‌ای است .

باتوجه به فروش بالای فیلم‌های کمدی، می‌توان دلایل اجتماعی معینی برای این گرایش پیدا کرد ؟

گاه ممکن است مواردی پیش بیایدکه پیش‌بینی کنیم فیلمی ممکن است تاثیر منفی مستقیمی در جامعه به وجود آورد. مثلاً اگر فیلمی نفرت قومی و نژادی و مذهبی را ترویج کند و یا از برهنگی و خشونت نه به ضرورت منطق فیلم بلکه صرفاً به قصد سودجویی استفاده کند یا به تحریف تاریخ به‌قصد معینی بپردازد؛ در این گونه موارد بر اساس قانون می‌توان محدودیت‌هایی به وجود آورد

اینطور نیست که فیلم‌های کمدی الزاما پرفروش‌تر باشند. عمده فیلم‌ها در ایران بعد از انقلاب درام هستند و به مسائل شهری،خانوادگی،روابط عشقی و موضوعات اجتماعی می‌پردازند. فیلم‌های کمدی خیلی کم هستند از اول هم کم بودند. قبل از انقلاب هم فیلم کمدی کم بود. طبق آمار درکل تاریخ سینمای ایران قبل از انقلاب 21 درصد فیلم‌ها کمدی بودند. بعد از انقلاب نسبت فیلم‌های کمدی از این هم کمتر است . در فاصله سال‌های  1380 تا 1395 حدود 10 درصد فیلم‌ها کمدی بوده اند. بعلاوه باید به این موضوع هم توجه کنیم که اساساً فیلم کمدیِ خالص بسیار کم ساخته شده و بسیاری از این فیلم‌هایی که ما کمدی نامیده‌ایم ملودرام بوده اند.
در یک نگاه کلی که به فیلم‌های سینمایی از ابتدای سال 90 تا امروز داشتم سال 90 نُه فیلم، سال 91 هفت فیلم، سال 92 چهار فیلم، سال 93 شش فیلم، سال 94 چهار فیلم و سال 95 هفت فیلم کمدی داشتیم. اینطور نیست که تولید فیلم‌های کمدی روند افزایشی داشته باشد. از این گذشته، الزاما فیلم‌هایی که فروش می‌کنند کمدی نبوده‌اند. خیلی فیلم‌های کمدی هم هستند که فروش زیادی نکردند. به نظر من نمی‌شود گفت فیلم‌های کمدی طرفداران زیادی پیدا کرده اند.

نکته دیگر درباره این فیلم‌ها استفاده از واژه مبتذل است که عده‌ای با این عنوان از این فیلم‌ها یاد می‌کنند. این فیلم‌ها برفرض مبتذل بودن آنقدر اثرگذاری دارند که بگوییم این ابتذال فضای جامعه را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد؟
برای پاسخ به این سئوال اول باید ببینیم ابتذال یعنی چه؟ به نظر من  ابتذال در هنر یعنی دروغگویی، تلقین و مغز شویی،دور شدن از واقعیت، تاکید غیر لازم روی مسائل جنسی، خشونت و ... . نباید فراموش کرد ما اینجا با چیزی به نام نمایش طرف هستیم که باید بدانیم به چه معنی است. نمایش یعنی نشان دادن وقایع و منظره‌هایی که بتواند مخاطب را جذب و شیفته و سرگرم کند. مردم با چیزهای معمولی و متوسط جذب نمی‌شوند پس در  ذات نمایش اغراق و فوق معمولی بودن وجود دارد.

یکی از راه‌های ایجاد کمدی به هم زدن قواعد زندگی معمولی است. چاپلین در آثار خود از عصا به‌عنوان اسلحه، قوطی کنسرو بجای قابلمه، از کلبه مخروبه به عنوان پلاژ کنار دریا و از بندکفش به‌عنوان ماکارونی استفاده می‌کند. اینها ابتذال نیست. شکی نیست که تعداد فیلم‌های کمدی خوب کم است. اما اگر منظورتان کمدی‌هایی باشد که در این سال‌ها به نمایش در آمده‌اند باید بگویم بسیاری از آن‌ها فیلم‌های ارزشمندی از لحاظ هنری نبودند اما اندکی از آن‌ها را می‌توان مبتذل به شمار آورد و اندکی را فیلم‌های ارزشمند و هنرمندانه.

تقریبا در مورد همه فیلم‌های کمدی پرفروشی که صحبت کردیم اعتراض‌هایی مطرح بود که منجر به واکنش وزارت ارشاد و مسئولین فرهنگی شد. این حساسیت‌ها چه‌قدر ضرورت دارد؟
گاه ممکن است مواردی پیش بیایدکه پیش‌بینی کنیم فیلمی ممکن است تاثیر منفی مستقیمی در جامعه به وجود آورد. مثلاً اگر فیلمی نفرت قومی و نژادی و مذهبی را ترویج کند و یا از برهنگی و خشونت نه به ضرورت منطق فیلم بلکه صرفاً به قصد سودجویی استفاده کند یا به تحریف تاریخ به‌قصد معینی بپردازد؛ در این گونه موارد بر اساس قانون می‌توان محدودیت‌هایی به وجود آورد. اما اولا چنین مواردی نادر است و در مورد آثار کمدی که ذاتش شوخی و طنز است قاعدتاً صادق نیست. اما بسیاری اعتراض‌هایی که امروزه در ایران می شنویم ناشی از عدم درک هنر است.

امروزه همه درباره آثار سینمایی اظهار نظر می‌کنند به جز سینما شناسان. گاه  سیاست مدارها هم از این اظهار نظرها برای مقاصد حزبی خود بهره برداری می‌کنند. سینما هم سرگرمی و پُرکننده اوقات فراغت مردم است و هم می‌تواند آگاهی‌بخش باشد. یعنی زندگی ما را مورد نقد و ارزیابی قرار دهد. انتقاد به معنی تحلیل کردن وظیفه هنر و علم است. هنرمند و از جمله سینماگر خلاق و پیشرو می‌تواند بدی هایمان را به رویمان بیاورد و راه بهتربودن را به ما نشان دهد. ما آثار هنری بسیاری داریم که از زمان جلوتر هستند. سعدی در قرن هشتم از مداراو برابری انسان‌ها سخن گفته و حرف‌هایی زده که امروز مردمان پس از بیش از هفت قرن از آن استقبال می‌کنند. محدود کردن هنرمندان واقعی ما را از شنیدن حرف‌های ارزشمند بسیاری محروم می‌کند. گروهی فکر می‌کنند باید به هنرمندان یاد بدهند که چه بگویند. من فکر می‌کنم که بهتر است این افراد گوش بدهند که هنرمندان چه می‌گویند و یاد بگیرند.

این نوع عکس العمل‌ها در سایر کشورها به چه شکل است؟
عادت بدی است که هر فیلمی با یک اتفاق کوچک‌ به سطوح بالای سیاسی کشیده ‌شود، در بیشتر کشورهای دنیا اینطور نیست و کمتر اتفاق می‌افتد که مقامات سیاسی وارد بحث درباره فیلم‌های معین بشوند. در تاریخ سینما موارد معدودی داریم. مثلا بعد از جنگ جهانی دوم اوضاع اجتماعی و اقتصادی مردم بسیار بد بود. ایتالیا در جنگ شکست خورده بود؛ فقر بیداد می‌کرد، دولت پول نداشت، دزدی و روسپی‌گری زیاد شده بود، کارگردانان نئورالیست درباره واقعیت زندگی مردم فیلم می‌ساختندو این فیلم‌ها در خارج خیلی فروش می‌کرد.
دولت ایتالیا از این اتفاق ناراحت بود. ادعا می‌کرد که تصویر بدی از کشور ایتالیا به خارجیان ارائه می‌شود و به اصطلاح سیاه‌نمایی می‌شود. وزیر فرهنگ نامه‌ای به ویتوریو دسیکا(فیلمساز ایتالیایی) نوشت و به او گفت شما باید خجالت بکشید که ایتالیا را اینطور نشان می‎‌دهید و دولت سیستم‌هایی در پیش گرفت که مانع تولیدآثار انتقادی بشود. اما امروزه این فیلم‎ها از افتخارات هنر و فرهنگ ایتالیا به شمار می‌آیند.