تبیان، دستیار زندگی

جنگ ناپلئون و داعش در ایران

رمان «ناپلئون به جنگ داعش می‌رود» نوشته رومن پوئرتولاس با ترجمه ابوالفضل الله‌دادی توسط نشر ققنوس منتشر و راهی بازار نشر شد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
رمان «ناپلئون به جنگ داعش می‌رود»

رمان «ناپلئون به جنگ داعش می‌رود» نوشته رومن پوئرتولاس به تازگی و طی روزهای اخیر با ترجمه ابوالفضل الله‌دادی منتشر و راهی بازار نشر شده است. نسخه اصلی این کتاب در سال ۲۰۱۵ چاپ شده و حق چاپ فارسی آن توسط نشر ققنوس از انتشارات لودیلتانت خریداری شده است.

این کتاب، دومین رمان رومن پوئرتولاس نویسنده جوان فرانسوی است که پیش از آن، رمان «سفر شگفت‌انگیز مرتاضی که در جالباسی آیکیا گیر افتاده بود» از او چاپ و ترجمه‌اش روزهای پایانی تابستان امسال با بازگردانی همین مترجم و همین ناشر راهی بازار نشر شد.

موضوع اولین رمان پوئرتولاس مهاجران غیرقانونی به کشورهای اروپایی بود و حالا در دومین رمان، او ناپلئون بناپارت را زنده کرده و به جنگ داعش فرستاده است. سومین کتاب رومن پوئرتُلاس هم «دخترکی که ابری به بزرگی برج ایفل را بلعیده بود» نام دارد و یک داستان اجتماعی دارد.

در رمان «ناپلئون به جنگ داعش می‌رود» صیادی که تور ماهی‌گیری‌اش سنگین شده با خیال صیدی چرب و نرم، تورش را بالا می‌کشد اما به جای خوراک خود، ناپلئون و اسبش را می‌بیند که در قعر اقیانوس یخ زده و زنده‌اند. بازگشت دوباره امپراطور قدیمی فرانسوی‌ها، با ترور هنرمندان این کشور و رشد هر روزه داعشی‌ها مصادف می‌شود و ناپلئون که پس از چند روز بالاخره کار را اینترنت را آموخته، شروع به نقشه کشیدن می‌کند تا ارتشی تشکیل داده و داعشی‌ها را از بین ببرد.

رمان مورد نظر ۸۲ بخش دارد که عناوین برخی از آن‌ها به این ترتیب است: نقاشی‌های نفاق، خرس موصل، سه فرزند ناپلئون، ملاقات بامقامات بلندپایه، ناپلئون در الیزه، ناپلئون فکری دارد، ناپلئون عاشق می‌شود، مقداری ماسه سرخ، فتح دنیا، آخرین سرباز، خطابه رئیس بزرگ، ارتشی از جنس مانکن‌های فرانسوی، فهرست خریدهای امپراتوری و ...

در قسمتی از این رمان می‌خوانیم:

با پایان یافتن صبح ناپلئون سوار بر فِراری‌اش که یدک کشی حامل یک جت شخصی بود و دو پیت بزرگ سوخت را می‌کشید به طاق نصرت رسید. با این دم و دستگاه عبور از خیابان‌های باریک و شلوغ پاریس چندان عملی نبود، اما او به زودی از این جا دور می‌شد و به سرزمین های شنی وسیع سوریه در نزدیکی رقه می رفت و می توانست آن جا در نهایت آرامش مانور بدهد.

خیلی زود ارتشش را دید و بوق زد. دخترها و لانتن لحظه‌ای متحیر شدند اما از شیشه جلویی کمی دودیِ اتومبیل اسپورت کسی را که ناپی صدایش می‌زدند و دوستشان شده بود شناختند.

ناپلئون شیشه را داد پایین و فریاد زد: «ف-ررا-ری! یه ماشین ساخت کُرسه!»

البته همه می‌دانستند فراری ساخت ایتالیاست اما هیچ کس نمی‌خواست با او مخالفت کند. او خیلی رقت‌انگیز بود و قطعا خودش از این موضوع خبر نداشت. غم انگیز است این گونه در عرض یک روز به دنیایی پرت شوی که هیچ آشنایی‌ای با آن نداری.

ناپلئون پشت فرمان اتومبیل مجللش، در چشم مانکن‌ها و ولانتن‌ اهمیت دیگری پیدا کرده بود که توهم مردان ثروتمند و قدرتمند را به او می‌داد. بنابراین گروه کوچک همچون زنبورهایی که به طرف گُلی می‌روند شتابان به سوی تازه‌رسیده رفتند. دخترها به کاپوت براق اتومبیل قرمز دست کشیدند تا مطمئن شوند خواب نمی‌بینند و ولانتن در صندلی بغل راننده نشست. فقط به نظر می‌رسید شارلوت که تقریبا کناری ایستاده بود نسبت به جذابیت اتومبیل بی اعتناست.

بی استخوان دلخور و خندان پرسید: «دیروز من پنجاه یورو بهت قرض دادم و امروز تو با یه فِراری و یه جت شخصی بر می‌گردی؟»

این کتاب با ۴۴۸ صفحه، شمارگان هزار و ۶۵۰ نسخه و قیمت ۳۲ هزار تومان منتشر شده است.

منبع: مهر