تبیان، دستیار زندگی
امام می گفت: «مساجد سنگر است» حاج آقا ابوترابی را که می شناسید؟ او هم گفته بود: «اگر مسجد سنگر است، مسجد جامع خرمشهر سنگر تمام سنگرهای است.»
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

قلب شهر آسمانی

فتح خرمشهر

امام می گفت: «مساجد سنگر است» حاج آقا ابوترابی را که می شناسید؟ او هم گفته بود: «اگر مسجد سنگر است، مسجد جامع خرمشهر سنگر تمام سنگرهای است.»

***

خرمشهر زیر آتش بود و رزمندگان ایرانی از شهر دفاع می کردند. تمام راه ها به مسجد جامع ختم می شد. آنجا قلب تپنده شهر بود. هر کس سلاح، مهمات و آب و غذا می خواست، به مسجد جامع می رفت، هر واحد که نیاز به نیرو داشت، از مسجد جامع کمک می گرفت. هماهنگی بین نیروها و پایگاه ها از طریق مسجد جامع انجام می شد. در مسجد زن ها و دخترها به پخت و پز مشغول بودند و جیره جنگی آماده می کردند تا مدافعان خسته شهر را یاری کنند.

دشمن فهمیده بود که مسجد جامع قلب مقاومت است. دوازدهم مهر بود که آن را زیر آتش گرفت. یک گلوله توپ، گنبد مسجد را شکافت و در شبستان فرود آمد. خیلی ها شهید و مجروح شدند.اما مسجد تا 45 روز دیگر نیز سرپا و محکم ایستاده بود.

***

عراقی ها که حمله کردند. مسجد جامع شد مرکز برنامه ریزی های مقاومت خرمشهر، نه، بگو مرکز تمام ایران! سلاح ها را جمع کرده بودند در مسجد جامع، و مردم حتی زن ها، می آمدند شناسنامه شان را می دادند، سلاح تحویل می گرفتند.

***

مسجد جامع محل استراحت بچه ها بود. فقط در مسجد می شد شب ها را گرد آمد و استراحت کرد. دشمن اول نمی دانست بچه ها کجا حمع می شوند، اما رادیو آن قدر گیج بازی در آورد که عراقی ها جای بچه ها را فهمیدند. دیگر مسجد جامع هم زیر آتش خمپاه بود.

***

اولین خمپاره افتاد روی سقف مسجد، عراقی ها داشتند به مسجد نزدیک می شدند. باید مسجد خالی می شد و بچه ها می رفتند به آبادان و یا به یک جای امن تر. با این همه باز هم چند نفر از زن ها و دخترها ماندند، نمی رفتند. می گفتند هر وقت همه رفتند، ما هم می رویم. اسلحه می خواستند که بجنگند! خمپاره بعدی درست خورد وسط حیاط.

***

گنبد سوراخ شد. نور روز آمد توس شبستان مسجد. گرد و خاک تمام مسجد را پر کرد. دیگر مسجد روشن روشن بود.

***

مسجد جامع خرمشهر، قلب شهر بود. مادری بود که فرزندان خویش را زیر بال و پر گرفته بود و در بی پناهی پناه داده بود و تا بود مظهر ماندن و استقامت بود و آنگاه نیز که خرمشهر به اشغال متجاوزان درآمد، و مدافعان ناگزیر شدند که به آن سوی شط خرمشهر کوچ کنند، باز هم مسجد جامع، مظهر همه آن آرزویی بود که جز در باز پس گیری شهر برآورده نمی شد. مسجد جامع، همه خرمشهر بود.

***

575 روز بعد، صدای رزمندگان اسلام، بلندگوهای مسجد را تکان می داد. خرمشهر، شهر خون، آزاد شده بود و رزمنده ها داخل شهر بودند. کلی اسیر عراقی گرفته بودند. مسجد جامع هم خوشحال بود! رزمنده ها در و دیوار مسجد را می بوسیدند و گوشه ای می ایستادند برای نماز، نماز شکر!

***

گرفتی چرا مسجد جامع خرمشهر، سنگر تمام مسجدهاست؟ صدام آمده بود سه روزه تهران را هم بگیرد، فقط 45 روز در خرمشهر ماند!