پژوهشی پیرامون مسأله «نقل حدیث به معنی»
واژهها و نوع چینش آنها (تركیب) ساختار روایت و معنای آن را تشكیل میدهد. حال اگر واژهها و نوع چینش آنها را با تحفظ بر معنای آن تغییر دهیم در حقیقت «نقل به معنا» كردهایم؛ یعنی معنا و مفهوم روایت را نقل كردهایم، نه نصّ آن را.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : چهارشنبه 1396/12/02 ساعت 14:30
واژهها و نوع چینش آنها (تركیب) ساختار روایت و معنای آن را تشكیل میدهد. حال اگر واژهها و نوع چینش آنها را با تحفظ بر معنای آن تغییر دهیم در حقیقت «نقل به معنا» كردهایم؛ یعنی معنا و مفهوم روایت را نقل كردهایم، نه نصّ آن را.
به عنوان مثال جملة: «طلب العلم واجب علی مسلم»، یا جملة «طلب العلم واجب علی كلّ مؤمن» نقل به معنای روایت پیشین خواهد بود. از سوی دیگر هر یك از واژهها مفاهیم خاص خود را به دست میدهد، حتی برخی ادعا كردهاند كه ترادف واقعی میان الفاظ نیست [1]و نوع چینش و تركیب واژهها نیز در معنادهی جمله نقش ویژه وگاه بسیار مو ثری دارند، پیداست كه از نظر همگان آنچه مطلوب است نقل نصّ روایات است. به رغم مطلوب بودن نقل نصّ روایات این كار با دشواریهایی روبه رو بوده است؛ زیرا در آغاز صدور روایات از زبان معصومان ـ علیهم السّلام ـ ، نگارش احادیث در مجالس تحدیث سنت غالب نبوده و عموم راویان، متن روایات را پس از شنیدن به حافظه سپرده و پس از مراجعه به خانه های خود، یا پس از گذشت زمان به ثبت، یا نقل آنها اقدام میكردند. از سوی دیگر روایات نقل شده در مجالس تحدیث نیز گاه طولانی و شامل چندین فقره بوده است. طبیعت خطا و اشتباه حافظه اقتضا داشت كه احیاناً واژههای مترادف، جای واژههای اصلی بنشیند، یا در چینش روایت جابجایی صورت گیرد، یا حتی جملات روایی دچار كوتاهی و بلندی شوند. ظاهراً این پدیده در عصر پیامبر - صلی الله علیه و آله- وجود داشته و باعث نگرانی اصحاب شده است.
در روایتی آمده است كه صحابه پس از شنیدن جمله معروف: «من كذب علیّ متعمّداً فلیتبّوأ مقعده من النار؛ هر كس بر من دروغ ببندد، دیگر باید برای خود جایگاهی در آتش فراهم آورد». با نگرانی گفتند: یا رسول الله! نسمع منك الحدیث فنزید فیه و ننقص، فهذا كذب علیك؟ قال: «لا»؛[2] ای رسول خدا ما از شما حدیث میشنویم و در آن افزوده یا از آن كم میكنیم آیا این دروغ بر شماست؟ پیامبر- صلی الله علیه و آله- فرمود: «خیر».
این امر نشان میدهد كه پیامبر اكرم -صلّی الله علیه و آله- دشواری نقل نص روایات را پذیرفته و نقل به معنا را اجازه داده است. در روایات اهل بیت ـ علیه السّلام ـ نیز به این امر تصریح شده است. محمّد بن مسلم در روایت صحیحی از امام صادق ـ علیه السّلام ـ پرسید: از شما حدیث می شنوم و آن را زیاد یا كم می كنم؟ امام فرمود: «اگر معانی آن مدّ نظرت باشد، مانعی ندارد».[3] در روایت دیگر داوود بن فرقد میگوید: به امام صادق ــ علیه السّلام ـ عرض كردم: من از شما كلامی را می شنوم و میخواهم آن را طبق آن چه از شما شنیدم نقل كنم، اما نمیشنود. امام فرمود: «آیا این كار از روی عمد است؟» گفتم: نه.
فرمود: « آیا معانی (روایت) مورد نظر تو هست؟» گفتم: آری، فرمود: «مانعی ندارد».[4]
در روایت دیگر از همین راوی- یعنی- داوود بن فرقد- آمده است: به امام صادق ـ علیه السّلام ـ عرض كردم من از شما كلامی را میشنوم و شاید چنانكه از شما شنیدهام نقل نكنم؟ امام فرمود: «اذا حفظت الصلب منه فلابأس، انما هو بمنزلة تعال و هلّم، اقعدو اجلس؛ هر گاه جوهر و اساس روایت را محفوظ نگاه داری مانعی ندارد، این تنها به منزله جابجا كردن میان كلمات تعال با هلّم (= به معنای بیا)، اقعد با اجلس (= به معنای بنشین) است».[5] در این سه روایت بر چهار نكته تاكید شده است:
1. تصریح راویان و اعلام نگرانی از ناتوانی خود در نقل نص روایات؛
2. پذیرش چنین عذری ار سوی ائمه ـ علیه السّلام ـ و اعلام جواز نقل به معنا؛
3. مشروط بودن نقل به معنا به حفظ جوهر معنایی روایات و عدم تغییر در معنای اصلی؛
4. نقل به معنا به منزلة جابجایی میان واژههای مترادف است. بنابراین وقتی میگوییم، كه از شرایط نقل، تحفّظ بر نصّ روایات و پرهیز از نقل به معناست، این امر در جایی است كه نقل نصّ و عبارات اصلی روایات ممكن باشد، اما اگر راوی بخاطر ضعف حافظه، در واژهها، یا چینش آنها تغییری ایجادكند، بیآن كه در معنای اصلی تصرف شود جائز است.
به رغم وجود این دست از روایات و نیز دلایلی دیگر، برخی نقل به معنا را مطلقا جائز نمی دانند: برخی نقل به معنا را تنها در روایاتی كه از غیر پیامبر- صلی الله علیه و آله- رسیده، یا تنها برای صحابه جائز دانستهاند. گروهی نیز تنها در موارد وجود مرادف آن را مجاز می دانند،كه دلایل هر یك از این دیدگاهها مورد نقد قرار گرفته است. [6]
شرایط نقل به معنا
با وجود پذیرش جواز نقل به معنا، توجه به نكات ذیل ضروری است:
1. در نقل به معنا می بایست سه شرط رعایت گردد:
شرط نخست: ناقل چنین روایتی می بایست از معانی واژهها و نقل آنها در جمله و قرائن دال بر خلاف آن آگاه باشد. به عبارت روشنتر می بایست به اندازه كافی گفتار شناس و ادیب باشد.
شرط دوم : نقل به معنا نباید از رساندن معنای مقصود در عین عبارتهای معصوم دچار كاستی باشد. و همان گونه كه در روایات پیشین بدان تاكید شده می بایست مقصود و مراد اصلی معصوم را برساند. شرط سوم: از نظر خفا و آشكاری در دلالت رسانی به مثابة گفتار اصلی باشد. [7]
2. جواز نقل به معنا تنها منحصر به روایاتی است كه در آنها خصوصیت واژهها و چینش آنها در اینگونه روایات شرط نباشد؛ نظیر روایات احكام كه از رهگذر روایات رسیده، آموزههای فقهی درآنها بیان شده است. اما در روایات مربوط به دعاها، اذكار و اوراد نقل به معنا ممنوع است؛ زیرا عین عبارتهای دعا و الفاظ آن مورد نظر امام ـ علیه السّلام ـ است.
3. محل بحث روایاتی است كه پیش از تدوین در منابع روایی سینه به سینه نقل شده است. اما پس از آن كه روایات در منابع روایی ثبت شد، دیگر نقل به معنا، مفهوم نخواهد داشت؛ زیرا نقل به معنا تنها در موارد حرج و عدم پاسخگویی حافظه تجویز شده است و وقتی كه روایات در منابع روایی ثبت شده باشد، نیازی به تكیه كردن به حافظه نیست تا بخاطر ضعف آن نقل به معنا تجویز گردد.[8]
ـــــــــــــــــ
پی نوشت
[1] . التمهیدفی علوم القرآن، ج5، ص50-53.
[2] . مسند ابراهیم ابن أدهم، ص41.
[3] .كافی، ج1،ص51؛ .وسائل الشیعه، ج 18، ص54.
[4] . وسائل الشیعه،ج 18، ص75.
[5] . همان.
[6] . مقباس الهدایة، ج3، ص 245- 246؛ تدوین السنة الشریفه، ص516- 518.
[7] . همان، ص251- 252.
[8] . همان، ص256-257، پاورقی.
منبع: وبسایت اندیشه قم
به عنوان مثال جملة: «طلب العلم واجب علی مسلم»، یا جملة «طلب العلم واجب علی كلّ مؤمن» نقل به معنای روایت پیشین خواهد بود. از سوی دیگر هر یك از واژهها مفاهیم خاص خود را به دست میدهد، حتی برخی ادعا كردهاند كه ترادف واقعی میان الفاظ نیست [1]و نوع چینش و تركیب واژهها نیز در معنادهی جمله نقش ویژه وگاه بسیار مو ثری دارند، پیداست كه از نظر همگان آنچه مطلوب است نقل نصّ روایات است. به رغم مطلوب بودن نقل نصّ روایات این كار با دشواریهایی روبه رو بوده است؛ زیرا در آغاز صدور روایات از زبان معصومان ـ علیهم السّلام ـ ، نگارش احادیث در مجالس تحدیث سنت غالب نبوده و عموم راویان، متن روایات را پس از شنیدن به حافظه سپرده و پس از مراجعه به خانه های خود، یا پس از گذشت زمان به ثبت، یا نقل آنها اقدام میكردند. از سوی دیگر روایات نقل شده در مجالس تحدیث نیز گاه طولانی و شامل چندین فقره بوده است. طبیعت خطا و اشتباه حافظه اقتضا داشت كه احیاناً واژههای مترادف، جای واژههای اصلی بنشیند، یا در چینش روایت جابجایی صورت گیرد، یا حتی جملات روایی دچار كوتاهی و بلندی شوند. ظاهراً این پدیده در عصر پیامبر - صلی الله علیه و آله- وجود داشته و باعث نگرانی اصحاب شده است.
در روایتی آمده است كه صحابه پس از شنیدن جمله معروف: «من كذب علیّ متعمّداً فلیتبّوأ مقعده من النار؛ هر كس بر من دروغ ببندد، دیگر باید برای خود جایگاهی در آتش فراهم آورد». با نگرانی گفتند: یا رسول الله! نسمع منك الحدیث فنزید فیه و ننقص، فهذا كذب علیك؟ قال: «لا»؛[2] ای رسول خدا ما از شما حدیث میشنویم و در آن افزوده یا از آن كم میكنیم آیا این دروغ بر شماست؟ پیامبر- صلی الله علیه و آله- فرمود: «خیر».
این امر نشان میدهد كه پیامبر اكرم -صلّی الله علیه و آله- دشواری نقل نص روایات را پذیرفته و نقل به معنا را اجازه داده است. در روایات اهل بیت ـ علیه السّلام ـ نیز به این امر تصریح شده است. محمّد بن مسلم در روایت صحیحی از امام صادق ـ علیه السّلام ـ پرسید: از شما حدیث می شنوم و آن را زیاد یا كم می كنم؟ امام فرمود: «اگر معانی آن مدّ نظرت باشد، مانعی ندارد».[3] در روایت دیگر داوود بن فرقد میگوید: به امام صادق ــ علیه السّلام ـ عرض كردم: من از شما كلامی را می شنوم و میخواهم آن را طبق آن چه از شما شنیدم نقل كنم، اما نمیشنود. امام فرمود: «آیا این كار از روی عمد است؟» گفتم: نه.
فرمود: « آیا معانی (روایت) مورد نظر تو هست؟» گفتم: آری، فرمود: «مانعی ندارد».[4]
در روایت دیگر از همین راوی- یعنی- داوود بن فرقد- آمده است: به امام صادق ـ علیه السّلام ـ عرض كردم من از شما كلامی را میشنوم و شاید چنانكه از شما شنیدهام نقل نكنم؟ امام فرمود: «اذا حفظت الصلب منه فلابأس، انما هو بمنزلة تعال و هلّم، اقعدو اجلس؛ هر گاه جوهر و اساس روایت را محفوظ نگاه داری مانعی ندارد، این تنها به منزله جابجا كردن میان كلمات تعال با هلّم (= به معنای بیا)، اقعد با اجلس (= به معنای بنشین) است».[5] در این سه روایت بر چهار نكته تاكید شده است:
1. تصریح راویان و اعلام نگرانی از ناتوانی خود در نقل نص روایات؛
2. پذیرش چنین عذری ار سوی ائمه ـ علیه السّلام ـ و اعلام جواز نقل به معنا؛
3. مشروط بودن نقل به معنا به حفظ جوهر معنایی روایات و عدم تغییر در معنای اصلی؛
4. نقل به معنا به منزلة جابجایی میان واژههای مترادف است. بنابراین وقتی میگوییم، كه از شرایط نقل، تحفّظ بر نصّ روایات و پرهیز از نقل به معناست، این امر در جایی است كه نقل نصّ و عبارات اصلی روایات ممكن باشد، اما اگر راوی بخاطر ضعف حافظه، در واژهها، یا چینش آنها تغییری ایجادكند، بیآن كه در معنای اصلی تصرف شود جائز است.
به رغم وجود این دست از روایات و نیز دلایلی دیگر، برخی نقل به معنا را مطلقا جائز نمی دانند: برخی نقل به معنا را تنها در روایاتی كه از غیر پیامبر- صلی الله علیه و آله- رسیده، یا تنها برای صحابه جائز دانستهاند. گروهی نیز تنها در موارد وجود مرادف آن را مجاز می دانند،كه دلایل هر یك از این دیدگاهها مورد نقد قرار گرفته است. [6]
شرایط نقل به معنا
با وجود پذیرش جواز نقل به معنا، توجه به نكات ذیل ضروری است:
1. در نقل به معنا می بایست سه شرط رعایت گردد:
شرط نخست: ناقل چنین روایتی می بایست از معانی واژهها و نقل آنها در جمله و قرائن دال بر خلاف آن آگاه باشد. به عبارت روشنتر می بایست به اندازه كافی گفتار شناس و ادیب باشد.
شرط دوم : نقل به معنا نباید از رساندن معنای مقصود در عین عبارتهای معصوم دچار كاستی باشد. و همان گونه كه در روایات پیشین بدان تاكید شده می بایست مقصود و مراد اصلی معصوم را برساند. شرط سوم: از نظر خفا و آشكاری در دلالت رسانی به مثابة گفتار اصلی باشد. [7]
2. جواز نقل به معنا تنها منحصر به روایاتی است كه در آنها خصوصیت واژهها و چینش آنها در اینگونه روایات شرط نباشد؛ نظیر روایات احكام كه از رهگذر روایات رسیده، آموزههای فقهی درآنها بیان شده است. اما در روایات مربوط به دعاها، اذكار و اوراد نقل به معنا ممنوع است؛ زیرا عین عبارتهای دعا و الفاظ آن مورد نظر امام ـ علیه السّلام ـ است.
3. محل بحث روایاتی است كه پیش از تدوین در منابع روایی سینه به سینه نقل شده است. اما پس از آن كه روایات در منابع روایی ثبت شد، دیگر نقل به معنا، مفهوم نخواهد داشت؛ زیرا نقل به معنا تنها در موارد حرج و عدم پاسخگویی حافظه تجویز شده است و وقتی كه روایات در منابع روایی ثبت شده باشد، نیازی به تكیه كردن به حافظه نیست تا بخاطر ضعف آن نقل به معنا تجویز گردد.[8]
ـــــــــــــــــ
پی نوشت
[1] . التمهیدفی علوم القرآن، ج5، ص50-53.
[2] . مسند ابراهیم ابن أدهم، ص41.
[3] .كافی، ج1،ص51؛ .وسائل الشیعه، ج 18، ص54.
[4] . وسائل الشیعه،ج 18، ص75.
[5] . همان.
[6] . مقباس الهدایة، ج3، ص 245- 246؛ تدوین السنة الشریفه، ص516- 518.
[7] . همان، ص251- 252.
[8] . همان، ص256-257، پاورقی.
منبع: وبسایت اندیشه قم