نگاهی به آخرین فیلم روح الله حجازی
حمله روشن به مدرنیته در «اتاق تاریک»
داستان شاید مدل پسرانه «هیس! دختران فریاد نمیزنند» باشد، اما کارگردان قصه را آرام روایت میکند تا آرامش کنونی زندگی های ما را به چالش بکشاند و بگوید در پسِ این آرامش ممکن است اتفاق ها نامناسبی بیافتد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : شنبه 1396/11/21 ساعت 12:41
اتاق تاریک سید روح الله حجازی را باید فیلمی آرام برای روایت داستانی پرتنش دانست. فیلم با ورودی غافلگیرانه و پرتنش حتی بدون نمایش تیتراژ وارد داستان می شود ولی ناگهان افت میکند تا بیننده در فضایی آرام با حجازی همراه شود.
روح الله حجازی در اتاق تاریک هم به سنت حمله میکند و هم به مدرنیته؛ فرهاد با بازی ساعد سهیلی، نماد یک انسان درحال گذار از سنت به مدرنیته محسوب شده و هاله (با بازی ساره بیات) همسر او و چند سالی هم بزرگتر است، نماد مدرنیته!
فرهاد تمام نمادهای یک انسان در حال گذار را دارد؛ انسانی که شاید هویت مشخصی نداشته باشد ولی در سختی ها به دنبال بازگشت خویشتن خویش است. او بدون ترس از حرف مردم، با زنی بزرگتر از خودش ازدواج کرده است و همسرش را دوست دارد. ویزیتور داروست و گاهی به دلایل خاص به توزیع داروی قاچاق هم میپردازد. از توالت فرنگی استفاده میکند و پیانو زدن همسایه اش را نماد بافرهنگ بودن آنها میداند. با وجود تمام این موارد، فرهاد به دلیل اتفاق جدیدی که در زندگی شان رخ داده با بازگشت به هویت خویش نگران حرف مردم است؛ یعنی کاملا سنتی!
هاله که فرانسوی بلد بوده و کتابخوان است و رویای رفتن به آنطرف را هم دارد، نماد مدرنیته محسوب می شود. او بیرون از منزل در یک فروشگاه لوازم آرایشی کار می کند اما همین دور بودن او از محیط خانواده اش موجب رخ دادن اتفاقی می شود که داستان حول آن می چرخد.
هر دو طرف ماجرا در این اتفاق مقصر جلوه داده میشوند؛ فرهاد با نگاه های ماجراجویانه و مخفی کردن قضیه و هاله از یک طرف با اطمینان بیش از حد به اطرافیان خود و از طرف دیگر با مشکوک شدن به همه چیز!
امیر کودک قصه، قربانی اصلی ماجرا بوده و قرار است که بار داستان بر دوش او و اتفاقی که برایش رخ داده یا نداده باشد. اگرچه حجازی در فیلم با استفاده از یک حفرهی فیلمنامه ای داستان خودش را پیش برده که همین مسئله باعث شده در انتهای فیلم، مخاطب فیلم را مبهم بداند اما پازل چینی او در طول فیلم و پایان بندی آن، تمام هویت فیلمش است.
داستان شاید مدل پسرانه «هیس! دختران فریاد نمیزنند» باشد، اما کارگردان قصه را آرام روایت میکند تا آرامش کنونی زندگی های ما را به چالش بکشاند و بگوید در پسِ این آرامش ممکن است اتفاق ها نامناسبی بیافتد.
هاله به عنوان مادر خانواده بیرون از منزل کار می کند و زمانی که خانه نیست مجبور است تا امیر، فرزندش را یا در خانه مادرش و یا در خانه همسایه شان بگذارد. او وقتی می فهمد که آن اتفاق افتاده است محل کارش را ترک می کند تا به وظایف مادری اش برسد. در واقع کارگردان می خواهد فروپاشی خانواده را با کار کردن زن در بیرون از خانواده به نمایش بگذارد؛ به همین دلیل فرهاد در جایی با طعنه به هاله می گوید تازه به فکر این مسائل افتادی؟ (نقل به مضمون)
این فروپاشی خودش عاملی میشود برای اینکه امیر فرزند خانواده، که در خانه مادربزرگش و یا در خانه همسایه شان است، وارد دنیایی شود که برای سن او زود است.
کارگردان در فیلم، به محصولات نامناسب برای سن کودکان هم اشاره می کند. در دعوای بین هاله و فرهاد و اشاره به برنامه کودک های نامناسب و اسباب بازی ها خشن به این موضوع به خوبی اشاره می شود. این دعوا به این دلیل رخ می دهد امیر کودک چهار پنج سالهی فیلم به لب پنجره می رود تا خودش را به پایین بیاندازد.
اتاق تاریک را می توان بهترین انتقاد به وضعیت کنونی برخی خانواده های ایرانی دانست؛ این انتقاد قرار است توسط خود ببننده صورت بگیرد لذا می بینیم که خانه فرهاد و هاله جایی بیرون از شهر است تا پیش زمینه های ذهنی مخاطب از بین برود و بیننده با فاصله گرفتن از شهر به عنوان یک ناظر بیرونی این خانواده را به نظاره بنشیند.
اتاق تاریک خانواده ای را نشان میدهد که به امید جنگل های اطراف خانه و نمای زیبا و زندگی بهتر به مکان جدید آمده اند اما جز خاک و تپه های خاکی چیزی در اطراف شان نیست؛ میتوان این فضا را استعارهای از مهاجرت دانست که فرهاد در همان ابتدای فیلم درباره اش صحبت میکند.
در فیلم این مادر خانواده است که گل های بالکن که تنها ویوی خانه است را آبیاری میکند و فضای خانه را زیبا میکند؛ گلهایی که با ته سیگار ماتیکی شدهی همسایه ی مدرن خود که پیانیست هم هست، تهدید میشوند. اتاق تاریک به خوبی نشان میدهد که اگر مادر نباشد سرنوشت فرزند چیزی جز گم شدن نیست؛ شاید بتوان آن را یکی از فیلم ها اجتماعی موفق دانست.
روح الله حجازی در اتاق تاریک هم به سنت حمله میکند و هم به مدرنیته؛ فرهاد با بازی ساعد سهیلی، نماد یک انسان درحال گذار از سنت به مدرنیته محسوب شده و هاله (با بازی ساره بیات) همسر او و چند سالی هم بزرگتر است، نماد مدرنیته!
فرهاد تمام نمادهای یک انسان در حال گذار را دارد؛ انسانی که شاید هویت مشخصی نداشته باشد ولی در سختی ها به دنبال بازگشت خویشتن خویش است. او بدون ترس از حرف مردم، با زنی بزرگتر از خودش ازدواج کرده است و همسرش را دوست دارد. ویزیتور داروست و گاهی به دلایل خاص به توزیع داروی قاچاق هم میپردازد. از توالت فرنگی استفاده میکند و پیانو زدن همسایه اش را نماد بافرهنگ بودن آنها میداند. با وجود تمام این موارد، فرهاد به دلیل اتفاق جدیدی که در زندگی شان رخ داده با بازگشت به هویت خویش نگران حرف مردم است؛ یعنی کاملا سنتی!
هاله که فرانسوی بلد بوده و کتابخوان است و رویای رفتن به آنطرف را هم دارد، نماد مدرنیته محسوب می شود. او بیرون از منزل در یک فروشگاه لوازم آرایشی کار می کند اما همین دور بودن او از محیط خانواده اش موجب رخ دادن اتفاقی می شود که داستان حول آن می چرخد.
هر دو طرف ماجرا در این اتفاق مقصر جلوه داده میشوند؛ فرهاد با نگاه های ماجراجویانه و مخفی کردن قضیه و هاله از یک طرف با اطمینان بیش از حد به اطرافیان خود و از طرف دیگر با مشکوک شدن به همه چیز!
امیر کودک قصه، قربانی اصلی ماجرا بوده و قرار است که بار داستان بر دوش او و اتفاقی که برایش رخ داده یا نداده باشد. اگرچه حجازی در فیلم با استفاده از یک حفرهی فیلمنامه ای داستان خودش را پیش برده که همین مسئله باعث شده در انتهای فیلم، مخاطب فیلم را مبهم بداند اما پازل چینی او در طول فیلم و پایان بندی آن، تمام هویت فیلمش است.
داستان شاید مدل پسرانه «هیس! دختران فریاد نمیزنند» باشد، اما کارگردان قصه را آرام روایت میکند تا آرامش کنونی زندگی های ما را به چالش بکشاند و بگوید در پسِ این آرامش ممکن است اتفاق ها نامناسبی بیافتد.
هاله به عنوان مادر خانواده بیرون از منزل کار می کند و زمانی که خانه نیست مجبور است تا امیر، فرزندش را یا در خانه مادرش و یا در خانه همسایه شان بگذارد. او وقتی می فهمد که آن اتفاق افتاده است محل کارش را ترک می کند تا به وظایف مادری اش برسد. در واقع کارگردان می خواهد فروپاشی خانواده را با کار کردن زن در بیرون از خانواده به نمایش بگذارد؛ به همین دلیل فرهاد در جایی با طعنه به هاله می گوید تازه به فکر این مسائل افتادی؟ (نقل به مضمون)
این فروپاشی خودش عاملی میشود برای اینکه امیر فرزند خانواده، که در خانه مادربزرگش و یا در خانه همسایه شان است، وارد دنیایی شود که برای سن او زود است.
کارگردان در فیلم، به محصولات نامناسب برای سن کودکان هم اشاره می کند. در دعوای بین هاله و فرهاد و اشاره به برنامه کودک های نامناسب و اسباب بازی ها خشن به این موضوع به خوبی اشاره می شود. این دعوا به این دلیل رخ می دهد امیر کودک چهار پنج سالهی فیلم به لب پنجره می رود تا خودش را به پایین بیاندازد.
اتاق تاریک را می توان بهترین انتقاد به وضعیت کنونی برخی خانواده های ایرانی دانست؛ این انتقاد قرار است توسط خود ببننده صورت بگیرد لذا می بینیم که خانه فرهاد و هاله جایی بیرون از شهر است تا پیش زمینه های ذهنی مخاطب از بین برود و بیننده با فاصله گرفتن از شهر به عنوان یک ناظر بیرونی این خانواده را به نظاره بنشیند.
اتاق تاریک خانواده ای را نشان میدهد که به امید جنگل های اطراف خانه و نمای زیبا و زندگی بهتر به مکان جدید آمده اند اما جز خاک و تپه های خاکی چیزی در اطراف شان نیست؛ میتوان این فضا را استعارهای از مهاجرت دانست که فرهاد در همان ابتدای فیلم درباره اش صحبت میکند.
در فیلم این مادر خانواده است که گل های بالکن که تنها ویوی خانه است را آبیاری میکند و فضای خانه را زیبا میکند؛ گلهایی که با ته سیگار ماتیکی شدهی همسایه ی مدرن خود که پیانیست هم هست، تهدید میشوند. اتاق تاریک به خوبی نشان میدهد که اگر مادر نباشد سرنوشت فرزند چیزی جز گم شدن نیست؛ شاید بتوان آن را یکی از فیلم ها اجتماعی موفق دانست.