تبیان، دستیار زندگی

جنایت های جنگ با ایران

کاخ و گور دیکتاتور عراق

صدام تصمیم گرفته بود تا آخرین سرباز عراقی در برابر ایران بجنگد و اعلام کرد که حتی اگر ایرانی‌ها به دروازه‌های کاخ ریاست‌جمهوری رسیدندهم، خواهیم جنگید.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 رازهای مردان صدام؛ از جنگ با ایران تا بمباران حلبچه
مصاحبه با چهار مقام عالی‌رتبه عراقی و پاسخ‌هایی که شاید نظیرش را در هیچ یک از آثار مربوط به این برهه از تاریخ عراق نتوان یافت.
جنگ عراق با ایران که نامش را جنگ تحمیلی یا دفاع مقدس گذاشته ایم، و در زمان صدام در عراق به نام قادسیهٔ صدام شناخته می‌شده است، طولانی‌ترین جنگ متعارف در قرن بیستم میلادی و دومین جنگ طولانی این قرن پس از جنگ ویتنام بوده است که نزدیک به هشت سال به طول انجامید. جنگ به صورت رسمی در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ برابر ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ آغاز شد. در این روز درگیری‌های پراکنده مرزی دو کشور با یورش همزمان نیروی هوایی عراق به ده فرودگاه نظامی و غیرنظامی ایران و تهاجم نیروی زمینی این کشور در تمام مرزها به یک جنگ تمام عیار تبدیل شد.

پیش از آغاز جنگ روابط دو کشور به شدت تیره شده بود که خصومت شخصی صدام حسین با آیت الله خمینی دلیل اصلی آن بود.

این جنگ در نهایت پس از حدود ۸ سال در مرداد ۱۳۶۷ با قبول آتش‌بس از سوی دو طرف و پس از به جا گذاشتن یک میلیون نفر تلفات و ۱۱۹۰ میلیارد دلار خسارات به دو کشور خاتمه یافت. مبادلهٔ اسیران جنگی بین دو کشور از سال ۱۳۶۹ آغاز شد. و ایران آخرین گروه از اسرای جنگی عراقی را در سال ۱۳۸۱ به عراق تحویل داد.

جنگ ایران و عراق از لحاظ استراتژیک یکی از مهم‌ترین برخوردهای نظامی دوران معاصر بود، که منافع تقریباً همه کشورهای جهان را بدون استثنا تهدید کرد و تأثیر مستقیم آن بر کشورهایی وارد شد که بیشترین ذخایر نفتی جهان را داشتند. در طول جنگ ثابت شد که پیروزی هر یک از دو کشور ایران یا عراق موجب برهم‌خوردن ثبات و توازن قوا در منطقه خواهد شد به همین دلیل ابرقدرت‌ها کوشیدند تا هیچ‌کدام از این دو کشور پیروز نشوند و هر دو را با زخم‌هایی عمیق و طولانی رها کنند.(1)


چرا صدام به ایران حمله کرد؟

"نزار خزرجی" یکی از فرماندهان مهم ارتش عراق در جبهه شمالی – در جنگ ایران و عراق - که از سال ۱۹۷۸ تا ۱۹۹۰ ریاست ستاد ارتش عراق را بر عهده گرفت یکی از طرف‌های مصاحبه غسان شربل در این کتاب است؛ فردی که به واسطه جایگاه نظامی‌اش از صفر تا صد اقدامات نظامی عراق علیه ایران و سپس کویت آگاهی دارد. نزار در این گفت‌و‌گو یکی از دلایل مهم آغاز جنگ با ایران توسط صدام را جلوگیری از صدور انقلاب می‌داند: «وقتی انقلاب اسلامی وقوع یافت و توسعه شیعی را با اعتقاد به صدور مفاهیم خود آغاز کرد روابط متشنج شد. هرچه باشد نسبت شیعیان در عراق بسیار بالا بود. صدام حسین به این باور رسید که ایران از لحاظ نظامی بعد از سقوط شاه ضعیف شده و بعد از اعدام فرماندهانش ارتش آن فروپاشیده است، برای همین تصمیم گرفت با صدور انقلاب به عراق مقابله کند، خصوصا بعد از آنکه با شانس تایید برخی طرف‌های شیعی عراقی روبه‌رو شد.

جنگی که به عقیده او اصلا قرار نبود این همه سال به طول بینجامد و حتی از همان روزهای آغازین صدام به فکر آتش‌بس افتاد.

سپس غرب و اتحاد جماهیر شوروی نیز از تصمیم ایران برای صدور انقلاب ترسیدند، برای اینکه قدرت این انقلاب بسیار عظیم بود، طوری که حتی اتحاد جماهیر شوروی نیز از تاثیر آن بر جمهوری‌های آسیایی ترسید. در مورد آمریکا، انقلاب از همان روزهای اول آن را به چالش کشید، قضیه گروگان‌ها را به خوبی به یاد داریم. برای همین صدام به این اعتقاد رسید که اگر به انقلاب ایران حمله کند تایید جهانی، به ویژه دنیای غرب را پشت سر خود خواهد داشت و به این باور رسید که فقط از عراق دفاع نمی‌کند بلکه از کل منطقه عربی خلیج [فارس] نیز دفاع می‌کند که در آن موقع آن را ضعیف و سست تصور می‌کند... عقده عبدالناصر بودن هم وجود داشت و می‌خواست نقش جانشین او و حتی نقشی بزرگتر از آنچه عبدالناصر بازی کرد، ایفا کند.»

نزار همچنین در مورد واکنش صدام به پیشروی ایرانی‌ها در خاک عراق می‌گوید: «صدام تصمیم گرفت تا آخرین سرباز عراقی بجنگد... و گفت که حتی اگر ایرانی‌ها به دروازه‌های کاخ ریاست‌جمهوری رسیدند خواهیم جنگید.» جنگی که به عقیده او اصلا قرار نبود این همه سال به طول بینجامد و حتی از همان روزهای آغازین صدام به فکر آتش‌بس افتاد: «صدام چندین بار با توقف جنگ موافقت کرد، یک بار ۸ روز بعد از اینکه ارتش عراق وارد خاک ایران شد که سازمان کنفرانس اسلامی و کشورهای دیگر میانجی شده و خواستار توقف جنگ شدند. عراق همیشه چنین میانجی‌گری‌هایی را می‌پذیرفت اما آیت‌الله خمینی با آمدن آن‌ها موافقت نمی‌کرد.»

صدام گفت گردن ایرانی‌ها را می‌شکنم

صلاح عمر العلی، سیاستمدار کهنه‌کار دیگری است که شربل به سراغش می‌رود؛ سیاستمداری که در اواخر دهه ۱۹۸۰ نماینده دائم عراق در سازمان ملل متحد بود. این بعثی کهنه‌کار که در سال ۱۹۸۲ در اعتراض به جنگ ایران و عراق با صدام دچار اختلاف شد و در نیویورک پناهندگی گرفت، از مخالفتش با جنگ علیه ایران و واکنش تند صدام سخن گفته است.

صلاح ترجیح می‌داد حکومت صدام به جای جنگ، روابطش را با حکومت انقلابی ایران بهبود بخشد؛ اما وقتی خواست در باغ محل اقامت صدام در هاوانا - زمانی که صدام به نشست عدم تعهد رفته بود – او را به بهبود روابط با ایران تشویق کند، با واکنش بسیار تند صدام مواجه شد: «بشنو صلاح! این حرف را بار دیگر بر زبانت تکرار نکن. گردن ایرانی‌ها را می‌شکنم و وجب به وجب را بازمی‌گردانم» و جنگ ایران و عراق درست یک سال پس از این ماجرا آغاز شد.


چرا صدام بیانیه الجزایر را امضا کرد؟

صلاح عمر العلی جنگ فرسایشی با کردها را مهمترین دلیل امضای بیانیه الجزایر – در زمان محمدرضا شاه - توسط صدام می‌داند؛ بیانیه‌ای که در واقع عادلانه ندانستن آن بهانه اصلی صدام برای آغاز جنگ بود: «در آن موقع ارتش عراق درگیر جنگ فرسایشی با کردها بود و مشکلات تسلیحاتی و کمبود مهمات داشت. کردها مورد حمایت ایران بودند و قدرت‌های بسیاری از آن‌ها حمایت می‌کردند، مناطقشان هم صعب‌العبور بود و صاحب تجربه در مبارزه بودند. جنگ چریکی برای ارتش کلاسیک سخت است. وقتی فرصت الجزایر پیش آمد آن را بسیار گران‌بها تصور کرد برای اینکه بتواند با شاه به حساب کردها معامله کند. محمدرضا پهلوی هم نیاز به این توافق داشت برای اینکه عراق از مخالفان ایرانی حمایت می‌کرد.»(2)

وقوع انقلاب ایران و آشفتگی‌های پس از آن اما به دیکتاتور عراق فرصت داد که به آرزوی دیرینه‌اش جامه عمل بپوشاند و از این بیانیه عبور کند؛ اقدامی که البته نزار خزرجی آن را دوطرفه می‌داند: « پاره کردن توافق [الجزایر] اقدامی دوطرفه بود. ایرانی‌ها بخشی از شرایط صدام را رد کردند و این‌گونه تعبیر شد که توافق پایان یافته است که باعث شد او توافق را پاره و لغو کند.»


چرا صدام حلبچه را بمباران کرد؟

منفورترین چهره صدام در جریان جنگ ایران و عراق، زمانی رخ نمود که او حلبچه را که شهری متعلق به کشور خودش بود به بدترین شکل ممکن مورد هدف بمباران شیمیایی قرار داد و تعجب جامعه جهانی را برانگیخت. نزار خزرجی ارائه اطلاعات اشتباه از وضعیت حلبچه به صدام را دلیل این حمله می‌داند: «حلبچه به دستور فرماندهی کل قوا مورد هجوم قرار گرفت. واقعیت این است که نتیجه این حمله هم بسیار شگفت‌انگیز بود. علی‌ حسن ‌المجید مسئول شمال بود و به او اختیارات استثنایی کاملی داده شده بود. در آنجا ایرانی‌ها حملاتی را به منطقه انجام می‌دادند. عناصر امنیتی و حزبی به علی حسن ‌المجید اطلاع دادند که حلبچه سقوط کرده است و او هم فورا صدام را در جریان گذاشت. در آن موقع صدام دستور حمله ویژه به حلبچه داد با این تصور که می‌تواند خسارت‌های سنگینی را بر ایرانی‌ها تحمیل کند. حمله هوایی صورت گرفت. عجیب اینکه حلبچه در لحظه حمله به دست ایرانی‌ها نیفتاده بود و در آن همچنان شماری از سربازان عراقی حضور داشتند...»

مسئله استفاده از سلاح‌های شیمیایی در حکومت صدام به گفته خزرجی خارج از حیطه اختیارات و صلاحیت‌های ارتش بود.



نکته عجیب‌تر در این حمله بی‌خبری فرماندهان ارشد ارتش عراق از آن است: «فرمانده هنگی که مسئولیت امنیت را در آن منطقه بر عهده داشت از حمله خبر نداشت... نه فرمانده لشکر و نه من (رئیس ستاد ارتش) و نه وزیر دفاع و معاون فرماندهی کل قوا، ارتشبد عدنان خیرالله، هیچ کدام از این حمله خبر نداشتیم. بعد از اینکه حمله شد از آن مطلع شدیم... در آنجا عناصری حزبی بودند که از لحاظ سیاسی و نظامی و مدنی دستوراتی داشتند و با علی حسن المجید که مسئول حزب و مقرش در کرکوک بود، تماس مستقیم داشتند. آن‌ها به او سقوط حلبچه را ابلاغ کردند و او هم با صدام تماس گرفت و پیشنهاد حمله ویژه داد و صدام هم به نیروی هوایی دستور داد که این حمله را انجام دهند.»

مسئله استفاده از سلاح‌های شیمیایی در حکومت صدام به گفته خزرجی خارج از حیطه اختیارات و صلاحیت‌های ارتش بود: «صدام با هر فرمانده نظامی درباره نیروهای تحت امر او صحبت می‌کرد. با فرمانده یک نوع سلاح، درباره نوع سلاح تحت امر دیگری صحبت نمی‌کرد... هیچ کس همه چیز را نمی‌دانست جز فرمانده کل قوا.» وی به این پرسش که چه کسی مسئول برنامه هسته‌ای بود این‌گونه پاسخ می‌دهد: «هیاتی وجود داشت که با رئیس‌جمهور مرتبط بود... اما این پرونده در اختیار صنایع نامی و حسین کامل نیز بود.» خزرجی همچنین مسئولیت حمله به حلبچه را متوجه سه نفر می‌داند: «صدام حسین که دستور استفاده از سلاح شیمیایی را داد، علی حسن المجید که اطلاعات اشتباه را منتقل کرد و پیشنهاد حمله ویژه داد و همچنین حسین کامل که او نیز مسئول است برای اینکه بر اساس مسئولیتش این سلاح‌ها را ساخت.»


با اعلام آتش‌بس، در عراق عروسی گرفتند

خزرجی واکنش عراق به پذیرش آتش‌بس از سوی ایران را بسیار مثبت و همراه با شادی بی‌حد‌و‌حصر توصیف می‌کند؛ چراکه به گفته وی «اراضی عراق به طور کامل آزاد شدند و ۲،۳ کیلومتر در مرزهای ایران نفوذ کردیم که دلیل آن فقدان نشانه‌های قدیمی مرزها بود که برای اینکه اشتباه نشود کار گذاشته شده بودند...» وی پایان جنگ ایران و عراق را به آن شکلی که اتفاق افتاد، برای صدام حسین غیرمنتظره قلمداد می‌کند «برای همین در عراق عروسی گرفتند که برای مدتی ادامه داشت.» این فرمانده بعثی، پایان جنگ به این شکل را نقطه عطف خطرناکی در شخصیت صدام حسین می‌داند: «احساس کرد که قهرمان امت و حامی آن است و دیگر فقط حامی عراق نیست. خودش را حامی خلیج [فارس] تصور می‌کرد.» و همین دلیلی است که به عقیده خزرجی زمینه حمله صدام به کویت را فراهم کرد.

عراق با احساسات جریحه‌دار از جنگ خارج شد
با وجود جشنی که با اعلام آتش‌بس از سوی ایران در عراق به پا شد و حتی به گفته نزار از همان ساعت‌های اولیه صدام به میان شادی مردم آمد «در حالی که لباس عربی پوشیده بود و با عینک آفتابی زمین و آسمان را می‌دید»؛

به اعتقاد وی جنگ با ایران در واقع صدام را ناامید کرد؛ چراکه عراق در حالی وارد جنگ شد که درآمدهایش به ۴۳ میلیارد دلار می‌رسید در حالی که وقتی از آن خارج شد ۷۰ میلیارد دلار بدهکار بود

که نیمی از این بدهی به کشورهای غربی بود. «عراق از جنگ خارج شد اما با احساسات جریحه‌دارشده. در طول هشت سال همه پیشرفت‌ها متوقف شدند و بسیاری از بخش‌ها به عقب برگشتند... صدام احساس ناامیدی عمیقی از اعراب و جهان می‌کرد و این ناامیدی کام او را تلخ کرده بود... عراق در جنگ بیش از ۳۵۰ میلیارد دلار هزینه کرده بود که ۴۰ میلیارد دلار آن را کشورهای عربی پرداخته بودند. صدام این‌گونه برداشت می‌کرد که عراق مسئولیت نمایندگی از دیگران را نیز تحمل کرده است و این‌گونه می‌دید که او سدی در برابر رویاهای ایران برای صدور انقلابش بوده و فروپاشی او حکومت‌ها را در منطقه سرنگون خواهد کرد...»


چه عنصری جنگ را متوقف کرد؟

نزار خزرجی در گفته‌هایش علت پذیرش آتش‌بس از سوی ایران را شکست‌های پیاپی این کشور‌ پس از جنگ فاو و آزادسازی یک‌به‌یک مناطق اشغال‌شده عراقی می‌داند: «پس از جنگ فاو شش درگیری به وقوع پیوست، آزادی شلمچه در شرق بصره بعد از یک ماه، جزیره نفت‌خیز مجنون، منطقه الطیب‌الزبیدات در شرق عماره، سانویه گیلان غرب در شرق خانقین، سپس لشکرهای شمالی در منطقه حاج عمران و ماو و مناطق مجاور آن به حرکت درآمدند، یعنی توانستیم ایرانی‌ها را شکست دهیم و آن‌ها را تا خارج از مرزها و تا مسافت‌های دور عقب برانیم و این مسئله سبب شد آیت‌الله خمینی با آتش‌بس موافقت کند و به این ترتیب جنگ متوقف شد.»

پی نوشت: 
1-مرصاد، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی
2- رازهای مردان صدام از جنگ با ایران تا بمباران حلبچه، فهیمه نظری، سایت تاریخ ایرانی