امام مهدى (عجل الله فرجه) و شكوفائى فرهنگ و تمدن اسلامى در جهان
گفتار اول: زمینههاى شكلگیرى تمدن اسلامى
• جایگاه علم و دانش در اسلام
• الف) علوم غیراسلامىo ریاضیات
• ب) علوم اسلامىo قرائت
• جایگاه علم و دانش در اسلام
اگر آنچه در آیات و اخبار درباره فضیلت علم و دانش و معرفت آمده را بدون هیچ تفسیر و توضیحى كنار هم قرار دهیم؛ كتاب یا كتابهاى بزرگى بهوجود خواهد آمد و اگر این اندازه اولیاى اسلام بر فضیلت دانش و دانشاندوزى تأكید نكرده بودند، هرگز تمدن اسلامى بدین پایه از عظمت نمىرسید.
اصل كلمه علم، بجز مشتقات آن، حدود هشتاد بار در قرآن كریم در مواضع مختلف به كار رفته است و اگرچه كلمه عقل در قرآن نیامده، تركیب اولىالالباب را كه به معناى خردمندان است مىتوان در قرآن یافت. همچنین واژگانى چون حكمت، برهان، فكر و فقه بارها در قرآن به كار رفتهاند. خداوند مؤمنان را از اینكه بر اساس تقلید كوركورانه به او ایمان آورند نهى فرموده و حتى در یكى از آیات (روم، 56) علم و ایمان را در كنار هم قرار داده است. افزون بر این، به كلیات اكتفا نشده و در زمینه دانشاندوزى، آیات بسیارى وجود دارند. از جمله آل عمران، آیه 190؛ انعام، آیه 97، یونس، آیه 5. حتى در آن دسته از آیات قرآن كریم كه به نقل سرگذشتها اختصاص دارد و هدف آن عبرتآموزى است، مىتوان آشكارا موضوعات تاریخى و تشویق به تاریخنگارى و مشاهده آثار تاریخى و روحیه واقع نگرى را دید (انعام، 11).
در احادیث مأثور از اقوال حضرت رسول صلى الله علیه وآله وسلم و ائمه اطهار علیهم السلام نیز موارد بسیارى در تجلیل از علم و فضیلت علما یافت مىشود. این تأكید پیامبر اسلام كه دانش آموختن بر هر زن و مرد مسلمان واجب و فریضه است، یا ساعتى اندیشیدن از عبادت یك ساله نیكوتر است؛ نمونههایى از تأكید بر دانشاندوزى در اسلام است. در دوره حیات ائمه، بهویژه از دوره امام جعفر صادقعلیه السلام كه دانش و دانشآموزى رونق تمام داشت، آن حضرت یاران خویش را به دانشاندوزى تشویق مىفرمودند. اینكه در روز قیامت قلم دانشمندان بر خون شهیدان سنگینى خواهد كرد، نمونهاى از این تشویقهاست. البته باید این نكته را نیز در نظر گرفت كه دانشآموزى در اسلام شرایطى دارد؛ اسلام میان علم و اخلاق فاصلهاى نمىبیند و همواره بر پیوستگى این دو تأكید ورزیده است. در اسلام، دانشمند صاحب مسئولیت است و دانشمند بىاخلاق جز به گمراهى هدایت نمىكند. این موضوع خود از امتیازهاى اسلام است كه در زمینه آموزش و پرورش مكتبى خاص دارد.(1)
انتقال علوم و جذب دانشمندان به جهان اسلام: منبع اصلى علوم عقلى كه به جهان اسلام راه یافت یونان و محفل علمى آن بود، اگرچه بیشتر علوم بصورت غیرمستقیم و با ترجمه آنها به زبانهاى سریانى و لاتینى، مأخوذ از یونانى، به دست مسلمانان رسید. بخش دیگر علوم یونانى نیز از اسكندریه (در مصر) و مركز علمى آنجا یعنى مدرسه اسكندریه، به مسلمانان رسید.(2)
علومى كه مسلمانان از یونانیان فراگرفتند عبارتاند از ریاضى، نجوم، پزشكى و علوم طبیعى. آثار دانشمندان اسلامى نشان مىدهد كه مسلمانان تا چه حد از نوشتههاى بقراط، جالینوس، افلاطون، فیثاغورس و ارسطو بهره گرفتند. این نكته نیز مهم است كه اولین برخورد و آشنایى در این زمینه نه از راه ترجمه آثار یونانى، بلكه از طریق پزشكان انجام گرفت؛ پزشكانى كه در زمان فتوح در سرزمینهاى یونانى مىزیستند. با انتخاب دمشق بهپایتختىِ خلافت، تماس با دانشمندان یونانى بهمراتب آسانتر شد. بخشى از علوم هم از هند به جهان اسلام راه یافت. در اوایل دوره عباسى، این ارتباط علمى برقرار شد و ترجمههایى از متون هندى در پزشكى و نجوم و جز آن صورت گرفت. در سال 154 ق نیز، چند دانشمند هندى كه در میان آنها اخترشناسى برجسته نیز حضور داشت نزد منصور خلیفه عباسى آمدند. منصور از این اخترشناس خواست مختصرى از این علوم را به دانشمندان دربارش آموزش دهد. به این طریق، دانستههاى هندى بهصورت وسیعى وارد حوزه علوم اسلامى گردید.
• شكوفائى علوم در تمدن اسلامى
الف) علوم غیراسلامى
• ریاضیات
در جریان نهضت ترجمه، آثار بسیارى از ریاضىدانان یونانى به عربى برگردانده شد و به سرعت ریاضىدانان اسلامى از سطوح دانستههاى ریاضىدانان یونان گذشتند، بر آثار آنان شرحهاى بسیارى نوشتند و بسیارى از دانستههاى آنان را توسعه بخشیدند. به طور كلى دستاوردهاى ریاضىدانان اسلامى را در شاخههاى گوناگون دانش ریاضیات چنین مىتوان عنوان كرد: اصلاح دستگاه عددنویسى هندى با تكمیل حساب دستگاه اعشارى آن، ازجمله ابداع كسرهاى اعشارى؛ بهوجود آوردن مفاهیم جدید در تئورى اعداد؛ بهوجودآوردن علم جبر؛ كشفیات مهم و جدید در دانش مثلثات و نیز علم كرهها و ابداع روشهاى گوناگون براى یافتن پاسخهاى عددى معادلات درجه دو و سه.• نجوم
در زمینه نجوم اسلامى، دانستههاى دانشمندان اسلامى از ترجمه آثار نجومى یونانى و بهویژه نوشتههاى بطلمیوس آغاز شد و با نوشتن شرحهایى بر نوشتههاى او ادامه یافت. بهدنبال آن، ایرادهایى بر نوشتههاى بطلمیوس گرفته شد و به طرح نظریههاى نجومى خلاف نظر بطلمیوس انجامید. این نظریههاى دانشمندان اسلامى به نظریههاى پیشكوپرنیكى مشهور شدهاند، زیرا سدهها پیش از طرح ایرادهاى دانشمند لهستانى، كوپرنیك بر تئورى نجومى بطلمیوس وضع شدند.• فیزیك و مكانیك
دانش مكانیك نزد مسلمانان علم الحِیَل خوانده مىشد. علم حِیَل، دانش یا شناخت ابزارهاى شگردساز در اصطلاح پیشینیان بود كه بر اساس آن، معرّف آشنایى با انواع وسایلى بود كه هر یك كارى انجام مىدادند.هر چند برخى از اندیشههایى كه در كتابهاى مربوط به حیل آمده است در خاور دور و ایران ریشه دارد، بهیقین مهندسى اسلامى را مىتوان دنباله سنت خاورمیانه و مدیترانه دانست. مصریان و رومیان در مكانیك پیشرفتهاى فراوانى كرده بودند، اما سهم یونانیان از همه بیشتر بود. در دوره خلفاى بزرگ عباسى در بغداد، بسیارى از آثار یونانى و گاهى سریانى به عربى ترجمه شد كه ازجمله كتاب پنوماتیك نوشته فیلون بیزانسى (بوزنطى) و مكانیك نوشته هرون اسكندرانى و رسالهاى از ارشمیدس درباره ساعتهاى آبى را مىتوان نام برد.
• طب
علم طب از نخستین دانشهایى است كه بین مسلمانان رواج یافت. اهمیت این علم به حدى بود كه علم ابدان در ردیف علم ادیان شمرده مىشد. نكتهاى كه بهویژه بهعنوان مهمترین عامل در بررسى دانش پزشكى در حوزه تمدن اسلام باید بدان توجه شود، خاصیت بومى شدن زودهنگام پزشكى در اسلام است. شكى نیست كه كلىترین دانستههاى نظرى پزشكى بهویژه از راه ترجمه آثار دانشمندان یونانى و از همه مهمتر بقراط و جالینوس به دست مسلمانان رسید. اما بسیارى از مسائلى كه پزشكان مسلمان در خصوص بیماران خود با آن روبهرو بودند، به سرزمینهاى اسلامى و شرایط خاص آن اختصاص داشت كه در نوشتههاى یونانى از آن ذكرى به میان نیامده بود. بدیهى است كه به صرف عدم ذكر این موارد در آثار پیشینیان، پزشكان اسلامى نمىتوانستند به آنها بىاعتنا باشند. بنابراین، رویكردى ویژه درباره این موارد پدید آمد.• كیمیا
مقوله كیمیاگرى برآیند علم و فن و جادو بود كه تدریجاً شكل اولیه شیمى را به خود گرفت. موضوع كیمیاگرى، تبدیل مواد در حضور عاملى روحانى بود كه غالباً حجر الفلاسفه نامیده مىشد. كیمیا یكى از انواع علوم مخفى بود كه اصطلاحاً به آنها كُلّهُ سرّ برگرفته از حرف اول نام پنج علم كیمیا، لیمیا، هیمیا، سیمیا، ریمیا گفته مىشد. در كیمیا، از مادّهاى بحث مىشد كه با به كار بردن آن تبدیل فلزات پست چون آهن و مس به زر و سیم ممكن مىشد. آن ماده را كیمیاگران اكسیر مىنامیدند. در كیمیاى اسلامى كه به سرعت پس از ظهور اسلام در سده نخست هجرى، پیدا شد و سنتى پیوسته تا زمان حال دارد، متون فراوانى در دست است كه در دوازده سده گذشته نوشته شده و از همه مراحل این صنعت بحث مىكند.مهمترین این مجموعه از آنِ جابربن حیّان است كه نه تنها در جهان اسلام، بلكه در مغرب زمین نیز بزرگترین حجت در كیمیا بهشمار مىرود. با ظهور جابر، كیمیا در نزد مسلمانان از صورت «صنعت زر خرافى» بهصورت «دانش تجربى آزمایشگاهى» درآمده است. جابر به تقطیر مایعات خالص مانند آب و شیره و روغن و خون، و مانند آن مىپرداخت و چنین مىپنداشت كه هر بار كه آب را تقطیر مىكند، مادهاى تازه بر ماده خالص پیشین افزوده مىشود، تا عدد این تقطیر به هفتصد برسد. به نظر او دست یافتن به اكسیر از طریق جوشاندن و تقطیر طلا در مراحل خلوص گوناگون تا هزار بار مقدور بود.
• فلسفه
در جهان اسلام، ابویوسف یعقوببن اسحاق كِندى (185-260 ق) اولین فیلسوف مسلمان به شمار مىآید. او نخستین كسى بود كه به پژوهش و مطالعه در علم و فلسفه پرداخت و از این رو، او را فیلسوف العرب نامیدهاند.
كوفه در سده دوم و سوم هجرى كانون مطالعات علوم عقلى بود و كندى در چنین فضایى به تحصیل پرداخت و علم و فلسفه را فرا گرفت، یونانى و سریانى آموخت و آثارى ارزشمند به عربى ترجمه كرد. آثار كندى كه در حدود 270 اثر برشمرده شده است، به هفده دسته تقسیم مىشود، ازجمله فلسفیات، منطقیات، حسابیّات، كریّات، موسیقیات، نجومیات و هندسیات. كندى نخستین كسى بود كه بین دین و فلسفه آشتى ایجاد كرد و مسیر را براى فارابى، ابنسینا و ابنرشد هموار ساخت.
• منطق
مسلمانان طى سدههاى نخستین اسلامى راه و روش منطقى خاص خود را داشتند. این روش منطقى را آشكارا مىتوان در علم كلام و اصول فقه دریافت. در این نوع منطق، مسلمانان با آن كه از منطق ارسطویى الهام مىگرفتند امّا به ندرت تحت تأثیر آن بودند. بطور مشخّص علم اصول فقه، منطق فقها بهشمار مىآمد كه برساخته مسلمانان بود و متكلمان نیز تا سده پنجم كمتر از منطق ارسطویى استفاده مىكردند و روش منطقى خاص خود را داشتند. براىنخستین بار در جهان اسلام ابنمقفع دانشمند ایرانى، به ترجمه عربى مقولات و عبارات و قیاس مبادرت ورزید و مترجمان دیگر هم رسائل منطقى را ترجمه كردند. كندى، فارابى، ابنسینا، بهمنیار بن مرزبان و حكیم لوكَرى در این زمینه فعالیت كردند. ولى بوعلى سینا با اینكه در كتاب شِفا استخوانبندى منطق ارسطو را دست نزد و به طور كامل آن را شرح داد، در كتابهاى دیگر خود در این روش منطقى (روش ارسطو) دخل و تصرف بسیار كرد. او در دیباچه كتاب منطقالمشرقین تأكید كرده كه همچنان بر سنت مشائیان وفادار مانده است. خواجه نصیرالدین طوسى نیز در منطق بررسى بسیار كرد و كتابهاى متعددى از جمله اساسالاقتباس، شرح منطق اشارات، تعدیلالمعیار، التجرید فى المنطق در این زمینه نگاشت. او منطق را هم علم و هم ابزار مىدانست، علم شناخت معانى و كیفیت آنها و كلید ادراك و فهم دیگر علوم تلقى كرده است.• تاریخ و تاریخنگارى
فرهنگ عرب جاهلى اساساً شفاهى بود و بر همین منوال نیز از نسلى به نسل دیگر منتقل مىشد. تا پیش از ظهور اسلام و تأكید آموزههاى قرآنى بر عبرتگرفتن از سرگذشت اقوام پیشین، اعراب جاهلى درك درستى از پیوستگى زمان به منزله مفهومى تمدنى نداشتند. اما مهمترین مایه ترغیب مسلمانان به تاریخنگارى و تاریخآموزى همانا آموزههاى قرآن و حدیث بود. بنابراین ابتداى پیدایش دانش تاریخ و تاریخنگارى را نزد اعراب باید از همان ابتداى ظهور اسلام دانست.مسلمانان در مطالعات تاریخى خود، با تأثیر از آموزههاى قرآن و حدیث، نخست به موضوع سیره و مغازى پیامبرپرداختند و پس از آن متوجه دیگر موضوعاتِ تاریخنگارى شدند. از نخستین مورخان مسلمان باید از ابومِخْنَف (م 157 ق) نام برد. او مؤلف تاریخهاى تكموضوعى متعددى است كه بخشهایى از آن در تاریخ طبرى آمده است. ابناسحاق (م 150 ق) نیز نخستین كسى است كه به نگارش سیره نبوى دست زد.(3) كتاب او، جز بخشهایى كه در تاریخ طبرى نقل شده، مستقیماً به دست ما نرسیده، اما همه آن در سیره ابنهشام آمده است. واقدى (م 209 ق) كتابى معروف به نام المغازى درباره جنگهاى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم نوشته است. ابنسعد، شاگرد واقدى، نیز كتاب الطبقات را مشتمل بر شرح احوال پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم، صحابه و تابعین نوشت. در سده سوم، بلاذرى (م 279 ق) دو اثر پرارزش تاریخى به نامهاى فتوحالبلدان و انسابالاشراف از خود بهجاى گذاشت. در نیمه دوم همین سده طبرى (م 310 ق)، بزرگترین مورخ این دوره، كتاب عظیم تاریخ الامم و الرسل و الملوك را نگاشت.
در سده پنجم، چند مورخ بزرگ وجود داشتند: ابنمسكویه مؤلف تجارب الامم، عُتبى مؤلف تاریخ یمینى كه آن را براى سلسله غزنوى نگاشت و خطیب بغدادى مؤلف تاریخ بغداد در سده ششم، اسامة بن منقذ (م 584 ق) الاعتبار را كه به نوعى شرح حال به شمار مىرود نوشت و عمادالدین اصفهانى (م 589 ق) نصرةالفتره در تاریخ سلجوقیان را نوشت.
در سده هفتم، با مورخان بزرگى روبهرو هستیم: ابناثیر (م 632 ق) كه از مشهورترین مورخان عرب زبان است و كتابهاى الكامل فى التاریخ و اسد الغابة را نگاشت. دیگر مورخ بزرگ این سده ابنخلكان است كه رساله مهم وفیاتالاعیان را نگاشت كه فهرستگونهاى از تذكره رجال و تاریخ ادب است.
در سده هشتم، ابن ابى زرع (م 727 ق) كتاب مهم خود روض القرطاس را در تاریخ مغرب و ابوالفدا كتاب المختصر فى اخبار البشر را تألیف كرد. در سده نهم، تقىالدین فاسى تاریخ مكه را نوشت. در همین سده، مقریزى مهمترین اثر خود الخطط و الآثار را درباره تاریخ و جغرافى مصر نگاشت. در سده یازدهم نیز مقَرّى كتاب نَفح الطیب را در تاریخ اسپانیا به نگارش درآورد.(4)
یكى دیگر از مباحثى كه باید در جریان بررسى تاریخنگارى در دوره اسلامى بدان توجه شود این است كه مورخان به لحاظ رونق تاریخنگارى از سبك و سیاق متنوعى در تألیف كتب پیروى مىكردند. از اینرو آثار تاریخى آنان را به چند دسته مىتوان تقسیم كرد كه عبارتاند از:
الف) تاریخنگاری خبر ب) وقایع نگارى؛ ج) ذیلنویسى و مختصرنویسى؛ د) تاریخنگارى عمومى؛ ه ) تاریخنگارى بر اساس نسبشناسى؛ و) تاریخنگارى به سیاق طبقات؛ ز) سرگذشتنامهها؛ ح) سدهنامهها؛ ط) تاریخنگارى محلى؛ ى) تاریخنگارى دودمانى؛
• جغرافیا
مسلمانان در زمینه دانش جغرافیا نیز مانند دیگر رشتههاى علوم اوایل، همچون ریاضى، پزشكى و نجوم به میراث تمدنهاى پیشین بهویژه یونان، ایران و هند تكیه كردند. آنان با مطالعه و ترجمه آثار آنها توانستند این دانشها را گسترش دهند. فتح ایران و مصر و هند این فرصت را به مسلمانان داد كه از موفقیتهاى علمى و فرهنگى مردمان این سه مهد تمدن اطلاعات دست اولى كسب كنند. مهمترین منبع مسلمانان درباره جغرافیاى هندى، از طریق كتاب سوریا سدهانته كه در زمان خلافت منصور عباسى از سنسكریت به عربى ترجمه شد، به دست آمد. معلومات جغرافیایى و نجومى یونانیان نیز با ترجمه آثار بطلمیوس و دیگر دانشمندان یونانى به مسلمانان انتقال یافت. كتاب جغرافیاى بطلمیوس چند بار در دوره عباسى ترجمه شد. ولى آنچه امروزه در دست است؛ اقتباس محمدبن موسى خوارزمى از این كتاب است كه با دانش مسلمانان نیز درآمیخته است.(5)• ادبیات عرب
از آغاز گسترش اسلام، ادبیات عرب بهویژه شعر مورد توجه قرار گرفت و پیروزیهاى اسلام در شعر عرب بازتاب یافت. بهتدریج با ظهور شاعران برجستهاى چون عبداللَّهبن رواحه، كعببن مالك، حسانبن ثابت و دیگران، كلمات و مضامین قرآنى در شعر عرب نفوذ كرد. حسانبن ثابت به مدت ده سال پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله و سلم و یاران او را مدح و ستایش كرد. او مرثیههایى در درگذشت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم سرود.پس از قرآن كریم، نخستین آثار منثور اسلامى احادیث نبوى است كه نثرى روان و بى پیرایه دارد. خطبهها، از خطبه حجةالوداع تا سخنان گهربار امیرالمؤمنین علیه السلام داراى نثرى فاخر، آهنگین و مسجعاند. نامهها، پیماننامهها و مانند آنها در قالب متون دینى جاى مىگیرند و شامل مضامین سیاسى و اجتماعىاند. در سراسر سده نخست هجرى نثر عربى از این محدوده فراتر نمىرود.
نثر نیز مانند شعر دورههاى گوناگونى را پشتسر گذاشته است. در برخى از دورهها به علل گوناگون نویسندگانى بزرگ پرورش یافتهاند و در برخى دیگر از اعصار شكوفایى چندانى دیده نمىشود. در میان نویسندگان عرب ابنمقفع (م 142 ق) از درخشانترین چهرههاى ادبى است. تا حدى كه وى را خالق نثر تازى خواندهاند؛ اگرچه آثار او، یا دستكم آنچه از آثار او موجود است، منحصراً كتابهایى است كه از زبان پهلوى ترجمه شده است.(6)
• ادبیات فارسى
شعر فارسى: سده چهارم و نیمه نخست سده پنجم هجرى دوره پیدایش و اوج ادب فارسى بهشمار مىآید. علت اساسى این پیشرفت و رواج روزافزون شعر در این دوره تشویق بىسابقه شاعران و نویسندگان از سوى شاهان بوده است. سامانیان بهویژه به نثر و نظم پارسى بسیار اهتمام ورزیدند و شاعران پارسىگوى را مورد تكریم قرار دادند. یكى از علل ترویج نظم و نثر پارسى به وسیله آنها تعقیب فكر استقلال ادبى ایرانیان و توجه به اعتلاى جایگاه پایتختشان، بخارا در برابر بغداد، پایتخت خلفا بود. بجز بخارا كه مهمترین مركز ادبى ایران در سده چهارم هجرى بود؛ مراكز مهم دیگرى هم تا نیمه سده پنجم هجرى مانند زرنج سیستان، غزنین، گرگان، نیشابور، رى و سمرقند براى شكوفایى ادب فارسى وجود داشت.(7)نثر فارسى: از سده سوم هجرى نثر فارسى همزمان با شعر فارسى و تحتتأثیر عوامل گوناگون ظهور كرد و در سده چهارم به شكوفایى رسید. نخستین عامل اساسى، رونقى بود كه در نتیجه اعاده استقلال ایرانیان و در سایه حیات ملى و اجتماعى آنان ایجاد شد و به استقلال ادبى انجامید. علت مهم دیگر نیاز ایرانیان به پیدایش ادبیاتى در برابر ادبیات عرب بود و دیگر اینكه در سدههاى نخستینِ اسلام شمار كسانى كه در ایران به زبان عربى آشنا باشند اندك و نیاز ایرانیان به داشتن كتابهاى فارسى بسیار بود. همچنین برخى از بزرگان آن دوره مانند خاندان جیحانى و بلعمى مشوق نویسندگان در نگارش كتابهایى در زمینههاى گوناگون و ترجمههایى از عربى و مانند آن بودند.
ب) علوم اسلامى
• قرائت
علم قرائت از كهنترین علوم اسلامى است و در واقع پایهگذار قرائت قرآن خود پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم است. پس از علىبن ابىطالب علیه السلام، عبداللَّهبن مسعود و ائمه اطهار علیهم السلام، نخستین كسى كه قرآن را با الحان متداول در سده اول قرائت كرد؛ شخصى به نام عبیداللَّهبن ابى بكر ثقفى بود.
از آنجا كه روایت صحابه از پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم درباره برخى از الفاظ قرآن كریم و كیفیت حروف و اداى آنها، به طرق مختلف صورت گرفته این امر سبب اختلاف قرائت شده است و چون این اختلاف به وسیله قاریان نقل شده و تداوم یافته است، در حین فتوحات اسلامى مسلمانان در هر یك از بلاد و كشورهاى اسلامى قرائت یكى از قاریان مشهور را پذیرفتند و در نتیجه پنجاه قرائت كه مشهورترین آنها قراء سبعه است، پدیدار شد.(8)
نخستین كسى كه قرائتها را در یك كتاب جمعآورى كرد، ابوعبید قاسمبن سلام (م 224 ق) بود كه همه قرائتها را با همان هفت قرائت معروف، در بیست و پنج قرائت خلاصه كرد.
در سدههاى دهم تا دوازدهم به سبب همراه شدن دین و سیاست در ایران و قدرت گرفتن صفویه باب جدیدى در حوزه علوم اسلامى گسترده شد. علم قرائت نیز از فضاى جدید بهره گرفت و گامهاى تازه و مثبتى در مسیر ترقى طى شد، هر چند آثارى كه در این سه سده در زمینه علم قرائت به نگارش درآمد ارزش كتب قدیم را نداشت. برخى آثار این دوره عبارتاند از: الكشف من القراآت السبع نوشته قاضى سعید قمى (م 1103 ق). تحفة القراء، به فارسى از ملامصطفى قارى تبریزى، و رساله تجوید، به فارسى از محمدبن محسنبن سمیع قارى.
طى سدههاى اخیر آثار متعدد دیگرى نیز در این زمینه و در شرح لغات و كشف آیات قرآن پدید آمده است.(9)
• تفسیر
مسلم است كه ظهور مرحله تدوین تفسیر در اواخر عهد بنى امیه و اول عهد بنى عباس یعنى در سال 133 ق و آغاز تفسیر همزمان با تدوین حدیث بوده است؛ زیرا نخست تفسیر قرآن كریم از جمله بخشى از روایات بود كه بعدها با كوشش علما و بزرگان اسلام روایات تفسیرى از مجموعه احادیث جدا گردید و مدوّن شد. به نظر بسیارى از اهلسنت و شیعه سعیدبن جبیر نخستین تدوینكننده تفسیر بهشمار مىرود. او شاگرد عبداللَّهبن عباس و از فرهیختهترین تابعینى بود كه به سبب تشیع و وفادارى به حضرت على علیه السلام به دست حجاجبن یوسف به شهادت رسید. اگر در پى پاسخ به پرسشى اساسىتر باشیم كه نخستین مفسر قرآن كریم چه كسى بود، بىتردید نام حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم و على بن ابىطالب علیه السلام مىدرخشد. در واقع تفسیر امام على علیه السلام را باید آغاز تفسیر عقلى از قرآن كریم دانست. منظور از تفسیر عقلى تبیین و تفسیر آیات قرآن بر اساس روش تعقلى است و این روش در حقیقت همان سیاقى است كه كتاب خدا به اهل ایمان مىآموزد. اوج رشد این مكتبِ تفسیرى از قرآن در عصر امام محمد باقر علیه السلام و فرزندش امام جعفر صادق علیه السلام بود.
• حدیث
در میان فرقههاى اسلامى در موضوع نگارش حدیث، از آغاز اختلافنظر وجود داشت؛ در حالىكه شیعیان از همان زمان به اهمیت حدیث پى برده و با كتابت آن به حفظ این میراث تاریخى اقدام كردند. اهلسنت تا نیمه دوم سده دوم هجرى مجموعه مدونى از احادیث نداشتند؛ زیرا خلیفه دوم كتابت حدیث را نهى كرده بود.(10) نخستین كتاب حدیث از آنِ علىبن ابىطالب علیه السلام بود كه در حقیقت املاى پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم بوده است. به گزارش برخى از محققان، این كتاب نزد امام باقر علیه السلام وجود داشته و آن را به حكمبن عتیبه نشان داده است.(11) به گزارش شیخ مفید و محقق حلى و شهید اول، شیعیان از عهد امیرالمؤمنین علیه السلام تا عهد امام حسن عسكرى علیه السلام در نیمه سده سوم هجرى چهارصد كتاب حدیث (اصول اَربعمائة) تألیف كردهاند.• فقه
الف) فقه شیعه نظام فقهى شیعه از آغاز تاكنون دورههاى گوناگونى را پشت سرگذاشته است. در اینجا به اختصار این دورهها نام مىبریم:1. دوره حضور ائمه علیهم السلام؛ 2
2. آغاز تدوین فقه؛
3. دوره تلفیق؛
4. دوره نقد مكتب تلفیق؛
5. دوره تهذیب و تكامل مكتب تلفیق؛
6. دوره شهید اول؛
7. فقه دوره صفوى:
الف) فقه محقق ثانى؛
ب) فقه مقدس اردبیلى؛
ج) فقه اخبارىها؛
8. دوره شیخ انصارى.
ب) تحولات فقه اهلسنت در میان اهلسنت، فقه و تحولات آن به شش مرحله تقسیم شده است:
1. دوره پیامبر و دسترسى مستقیم به نصّ (از آغاز اسلام تا یازده هجرى)؛
2. دوره صحابه؛ (از سال یازده تا حدود چهل هجرى)؛
3. دوره تابعین؛ (از حدود چهل تا حدود صد هجرى)؛
4. دوره ائمه چهارگانه یا دوره تأسیس مذاهب فقهى (از سده دوم تا چهارم هجرى)؛
5. دوره تقلید از ائمه چهارگانه (از سده سوم تا چهاردهم هجرى)؛
6. دوره نهضت جدید فقهى و حقوقى و افتتاح باب اجتهاد.(12)
• اصول
یكى از علوم اسلامى كه براى درك و استنباط احكام و قوانین اسلامى از منابع اصیل تدوین یافته دانش اصول فقه است. این دانش از آغاز تأسیس تا كنون نُه مرحله را پشت سر گذاشته است:1. دوره تأسیس؛
2. دوره آغاز تصنیف؛
3. دوره اختلاط علم اصول با علم كلام؛
4. دوره كمال و استقلال مجدد؛
5. دوره ركود استنباط و توقف علم اصول؛
6. دوره نهضت مجدد؛
7. دوره ضعف علم اصول؛
8. دوره جدید علم اصول؛
9. دوره معاصر.
• كلام
دلایل چندى باعث پیدایش علم كلام بر دامنه تمدن اسلامى شد. از جمله این دلایل ارتباط بین مسلمانان با غیرمسلمانان همچون ایرانیان، رومیان و مصریان بود. بر اثر این ارتباط اختلاف عقاید آشكار شد و مسلمانان براى دفاع از دین اسلام به فراگیرى روشهاى نوین فكرى و استدلالى پرداختند. دلیل دیگر پیدایش این علم، اسلام آوردن اقوامى بود كه در مذهب آنان عقایدى در باب صفات خدا، توحید، قضا و قدر، جزا و سزا و مانند آن وجود داشت. با توجه به این سابقه، تازه مسلمانان مىكوشیدند باورهاى دین دیرین خود را در قالب دین اسلام تبیین كنند. از این رو، مسلمانان كوشیدند با بهرهگیرى از استدلالهاى عقلى، اصول عقاید اسلامى را مستحكم كنند.(13)ج) هنر در تمدن اسلامى
معمارى، نقاشى، خطاطى، صنایع مستظرفه: بدیهى است كه اقوام و ملل جهان در آشنایى با هنر و بهرهورى از آن تقدّم و تأخر دارند. ایرانیان و رومیان، سدهها پیش از ظهور اسلام با هنر آشنا شده بودند و هر یك از این دو قوم، هم زمان با ظهور اسلام، سنتهاى هنرى چند صد ساله داشتند.عربستان پیش از اسلام، از نظر هنرى به استثناى خط عربى كه بالقوه آمادگى پذیرش زینتهاى هنرى را داشت و بعدها از سده سوم تا نهم هجرى آن زینتها را یافت، از درونمایه چندانى برخوردار نبود.(14) شعر و سرود بیشترین هنر عرب بود تا آنكه فتوحات مسلمانان موجب شد تا آن چادرنشینان ناگهان دیده بر كاخهاى باشكوه ایرانیان و كلیساها و پرستشگاههاى یونانیان و رومیان بگشایند. به همین سبب، هنر صنعتگران ایرانى و یونانى و مصرى و سورى با هم پیوند خورد و زیر فرمان اسلام به شیوههایى مبدل شد كه امروزه هنر اسلامى نامیده مىشود.(15)
از پایان سده اول هجرى فرمانروایان مسلمان در نواحى فتح شده، ساخت مسجدها و كاخهاى با شكوه را آغاز كردند و كوشیدند تا آثار بزرگتر و با شكوهترى از بناهاى دوران پیش از اسلام بهوجود آورند. اما از اوایل سده دوم هجرى به بعد كه كمكم سنتى معین و مشخص در هنر اسلامى بهوجود آمد و رو به كمال گذارد، هنرمندان ناگزیر، ویژگیهاى قومى و ملّى را از بناهایى كه نیاز به تجدید مىیافتند مىگرفتند و همه را بر سنّت هنر اسلامى منطبق مىساختند.
معمارى اسلامى در هیئت و شكل سه نوع بناى عمده به ظهور رسید: مساجد، مدارس و مقابر یا بقاع متبرك. مسجد جامع دمشق كه بین سالهاى 87 تا 96 ق به روزگار ولید بر جاى پرستشگاه ژوپیتر (خداى خدایان روم) ساخته شد، در شمار كهنترین بناهاى اسلامى است.(16)
ادامه دارد ...
پیوند مطالب مرتبط
گفتار دوم: عوامل مؤثر در ركود تمدن اسلامى
گفتار سوم: مدینهی فاضله1) محمدرضا حكیمى و دیگران، الحیاة، تهران، 1408 ق، ج 1.
2) سید حسن تقىزاده، تاریخ علوم در اسلام، تهران، 1379ش، ص 30-31.
3) ج. م. عبدالجلیل، تاریخ ادبیات عرب، ترجمه آذرتاش آذرنوش، تهران، امیركبیر، 1363ش، ص 153.
4) دانشنامه جهان اسلام، ج 6، ذیل »تاریخ و تاریخنگارى«.
5) فرانتس تشنر و مقبول احمد، تاریخچه جغرافیا در تمدن اسلامى، ترجمه محمدحسن گنجى و عبدالحسین آذرنگ، تهران، 1375، ص 9-10.
6) دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج 4، ذیل »ابنمقفع«، (آذرتاش آذرنوش و عباس زریاب).
7) براى آگاهى از ویژگىهاى شعر پارسى این دوره ر.ك: ذبیحاللَّه صفا، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، فردوس، 1336، ج 2، ص 190-200.
8) بهاءالدین خرمشاهى، دانشنامهقرآن و قرآنپژوهى، تهران، دوستان و ناهید، 1377، ج 1، ص 1741-1742.
9) عبدالحلیمبن محمدالهادى قابة، القراءاة القرانیة: تاریخها، ثبوتها، حجیتها و احكامها، بیروت، 1999، ص 70-73 و 74-85.
10) علىبن حسامالدین متقى، كنزالعمال فى سنن الاقوال و الافعال، بیروت، 1998، ج 1، ص 174.
11) سید حسن صدر، تأسیس الشیعة الكرام، لفنون الاسلام، ص 279.
12) محمد خضرى بیك، تاریخ التشریع الاسلامى، بنارس، ادارة البحوث الاسلامیة، 1403 ق، ص 5 .
13) علامه شبلى نعمانى، تاریخ علم كلام، ترجمه داعى گیلانى، تهران، 1328، ص 8.
14) هورست ولدمار جَنْسِن، تاریخ هنر، ترجمه پرویز مرزبان، تهران، علمى و فرهنگى، 1359، ص 191-2.
15) كریستین پرایس، تاریخ هنر اسلامى، ترجمه مسعود رجبنیا، تهران، علمى و فرهنگى، 1364، ص9.
16) هورست ولدمار جَنْسِن، پیشین.
دكتر علىاكبر ولایتى