تبیان، دستیار زندگی

یادی از استاد محمد قاضی، مترجم و نویسنده ایرانی

شاهزاده ترجمه فارسی

محمد قاضی، نیم قرن از عمر خود را صرف ترجمه آثاری کرد که شهرت خود را مدیون ترجمه های خواندنی او هستند.آثاری که نویسندگانش اگر به زبان فارسی هم می نوشتند، نتیجه ، چیزی بهتر از نثر شیوا و زیبای او نمی شد.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
محمد قاضی

هنوز هم بعد از ۲۴ دی ۱۳۷۶ یعنی بیست سال از درگذشتِ او،  تصویری که از بزرگ مترجم ایران در ذهن من و هم نسلان من در سال های ابتدایی دهه هفتاد باقی مانده، سیمای پیرمردِ دوست داشتنی دنیای ترجمه داستان های خواندنی است که با کمک دستگاهی کوچک سخن می گفت.

از کتاب و ترجمه می گفت در حالی که صدایی قیژمانند از آن تارهای مصنوعی خارج می شد و شیرینی حرف هایش را دوچندان می کرد. شاید درست حدس زده باشید، سخن از محمد قاضی،مترجم توانای دیار کردستان است که نه تنها بیماری سرطان حنجره در سال 1354 او را از پای نینداخت بلکه پس از آن بارها نوشت و ترجمه کرد تا حاصل نیم قرن کار او، 68 اثر و ترجمه ادبی به زبان فارسی باشد.

خوب است بدانیم آقای مترجم، یکصد و چهار سال پیش در مهاباد کردستان به دنیا آمد. دوره ابتدایی را در شهر خود گذراند و بعد وارد دارالفنون شد. لیسانس حقوق را از دانشگاه تهران گرفت و در دهه ۲۰ شمسی اولین ترجمه اش را که اثری از ویکتور هوگو بود با نام «کلود ولگرد» انجام داد.

ترجمه «جزیره پنگوئن ها» نوشته آناتول فرانس آغاز شهرت محمد قاضی در اوایل دهه 30 بود. همان اثری که یک سال و نیم زمان صرف ترجمه آن کرد و دو برابر همان مدت را در جستجوی ناشری که آن را منتشر کند. شاید اگر این اثر منتشر نمی شد محمد قاضی هم دیگر سراغ ترجمه نمی آمد. استقبال از جزیره پنگوئن ها نه تنها یک مترجم توانا را به جامعه ادبیات ایران معرفی کرد بلکه به قول نجف دریابندری این محمد قاضی بود که با ترجمه اش آناتول فرانس را نجات داد و او را هم در ایران به شهرت رساند.

آنچه تا اینجا گفته شد شاید تکرار مکرراتی باشد که ممکن است در هر یادداشت و مقاله ای برای آشنایی خواننده با سوژه آورده شود. اما قرار نیست باز هم در بر روی همان پاشنه بچرخد. بدون اغراق می توان گفت راز محبوبیت و شهرت محمد قاضی نه بخاطر دهها اثر تالیفی و ترجمه که از او بجای مانده بلکه بخاطر ترجمه های خاطره ساز و جاودانه ای است که در میان آثار او باقی مانده است.

ترجمه هایی که نه تنها به عنوان یک مرجع و الگو در حرفه مترجمی به شمار می روند، بلکه نوستالژی و خاطرات چند نسل از جماعت کتابخوان و عشقِ رمان را در بر می گیرند. ترجمه هایی که مصداق ضرب المثل شاید بی ربط به قصه ما باشد که:

 سیاهی لشکر نیاید به کار   / یکی مرد جنگی به از صد هزار

بله! برخی از آثار محمد قاضی حکمِ همان مرد جنگی را دارند. ترجمه «شازده کوچولو» در سال 1333 که نخستین ترجمه او برای کودکان و نوجوانان بود یکی از همان ترجمه های ماندگار ادبیات کودک است. شازده کوچولوی سنت اگزوپری بارها و بارها از سوی مترجمان بسیاری روانه بازار کتاب شده است اما هنوز که هنوز است بعد از حدود شش دهه، شازده کوچولو با ترجمه قاضی است که طرفدار دارد و خوانش آن لذتی وصف ناشدنی. تجدید چاپ این اثر یعنی شیوایی قلم مترجم دهه 30 برای شش نسل بعد هم به کار می آید و همچنان تر و  تازه است.

لشکر ترجمه های مترجم چیره دست ما برای کودکان و نوجوانان سرزمینش، تنها یک اثر جاودانه و به قول خودمان مرد جنگی ندارد. شاهزاده و گدای مارک تواین، باخانمانِ هکتور مالو، ماجراجوی جوانِ ژاک سرون و چندین کتاب دیگر که برای اهالی کتاب، خواندنی شدند.

در میان ترجمه های محمد قاضی یک شوالیه معروف هم به چشم می خورد. شوالیه ای خیالی که به سفرهای طولانی می رود و کارهای عجیب و غریبی از او سر می زند. شوالیه ای که هدفش نجات مردم از ظلم و ستم است و در خیال خود عناصر پیرامون خود را به شکل ابزار جنگی می بیند.

احتمالا باز هم درست حدس زده اید. سخن از اثر مشهور سروانتس اسپانیایی یعنی «دن کیشوت» است. رمانی که در زندان نوشته شد و سال ها بعد توسط محمد قاضی به فارسی برگردانده شد. هنرِ ترجمه قاضی در همین اثر خلاصه می شود. حالا هم دن کیشوت  برای خواننده ایرانی شناخته شده و به شهرت رسیده و هم قاضی با ترجمه آن توانایی و چیرگی خود را در میان مترجمان فارسی به اثبات رسانده است.

ترجمه دن کیشوت سه سال زمان می برد. ضرب المثل ها و اشعار متن اصلی، بارها او را به کلیسای کاتولیک ها می کشاند تا به کمک کشیش ها معنای شعرها را بیابد. بعد باید معادل آنها را در زبان فارسی پیدا کند و همین دقت نظر و سخت گیری در ترجمه است که جایزه بهترین ترجمه کتاب سال را برای او به ارمغان می آورد. ترجمه ای که به گفته دکتر زرین کوب زبان مناسب با ترجمه را همراه دارد و یا به قول جمال زاده سروانتس هم اگر می خواست دن کیشوت را به فارسی بنویسد، بهتر از ترجمه محمد قاضی نمی توانست.

راز ترجمه او را باید در چند چیز دانست. اول: رعایت امانت در ترجمه، دوم: عدم حذف بخشی از متن مگر به اجبار و سوم : حفظ سبک وسیاق نویسنده اصلی.

به همین دلیل است که نثر دن کیشوت با نثر شازده کوچولو و این دو با دیگر آثار قاضی تفاوت دارد. او یک راز دیگر هم داشت. قاضی ترجمانِ «الی المهدِ الی اللحد» بود. قاضی اعتقاد داشت مرگ من روزی خواهد بود که نتوانم ترجمه کنم. با همین باور و اعتقاد بود که بیماری سرطان حنجره را مغلوب کرد و حتی تا آخرین روزهای عمر خود مشغول نوشتن و ترجمه بود.

حسن ختام این یادداشت که یادِ قاضی را زنده می کند، شعری از استاد شفیعی کدکنی به مناسبت هشتاد و یکمین سالروز تولد اوست:

 قاضیا! نادره مردا! و بزرگا! رادا!

سال هشتاد و یکم بر تو مبارک بادا!

شادی مردم ایران  چو بود شادی تو

 بو که بینم همه ایام به کامت شادا

پیر دیری چو تو، در دهر نبینم امروز

 از در بلخ گزین تا به خط بغدادا

 شمع کُردانی و کُردان دل ایرانشهرند

ای تو شمع دل ماریال پرتوت افزون بادا

خان زند، آن که چنو مادر ایران کم زاد

 رستم کُرد بُد اما نه که فرخزادا

اصل «کُرمانجی»و«گورانی» و«زازا» خود چیست؟

 حرف شیرین که سخن سر کُنَد از فرهادا

عمری ای دوست به فرهنگ وطن جان بخشید

قلمت صاعقه ی هر بد و هر بیدادا

همچنین شاد و هُشیوار و سخن پیشه بزی

 نیز هشتاد دگر بر سر این هشتادا
بیشتر بخوانید
زندگی نامه استاد محمدقاضی