تبیان، دستیار زندگی
یوسف‌ به‌ سفر رفت‌ در سال‌ كهنه‌ و چنین‌ گفت‌ با دوستان‌ كه: « از این‌ سفر باز نگردم‌ تا سیزده‌ روز و قصد من‌ چنان‌ باشد كه‌ به‌ رشت‌ و آستارا و تبریز رفته‌ باشم‌ و ارومیه‌ و از آنجا به‌ سفر ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

جامع‌الحكایات درسفرنوروزی‌ !


- استاد منوچهر احترامی

یوسف‌ به‌ سفر رفت‌ در سال‌ كهنه‌ و چنین‌ گفت‌ با دوستان‌ كه:

« از این‌ سفر باز نگردم‌ تا سیزده‌ روز و قصد من‌ چنان‌ باشد كه‌ به‌ رشت‌ و آستارا و تبریز رفته‌ باشم‌ و ارومیه‌ و از آنجا به‌ سپاهان‌ و شیراز و اهواز، و از آنجا به‌ بوشهر و بندرعباس‌ و كیش‌ و قشم، و از آنجا به‌ دیگر جای‌ و دیگر جای‌ و دیگر جای. پس‌ هیچ‌ شهر را سفر ناكرده‌ نگذارم‌ و هیچ‌ جای‌ را نادیده‌ نمانم‌ و چون‌ باز گردم، زنگار كسالت‌ از آیینه‌ دل‌ زدوده‌ باشم‌ و استخوان‌ خویش‌ قدری‌ سبك‌ كرده. »

باری‌ چون‌ گاو زمین، كره‌ خاك‌ را از شاخی‌ به‌ شاخی‌ نقل‌ كرد(1) و خانه‌ نُه‌ توی‌ افلاك‌ را به‌ مدار خویش‌ باز آورد و سال‌ نو را آغاز نهاد مردمان‌ بعضی، به‌ خانه‌ یوسف‌ رفتند و او را دیدند به‌ قرار خویش‌ باز آمده‌ و در كنجی‌ نشسته. علت‌ بپرسیدند.

گفت: قصه‌ دراز است‌ كه‌ چون‌ بار سفر بستم‌ و پای‌ از دایره‌ خانه‌ بیرون‌ نهادم، پنداشتم‌ كه‌ چون‌ در اول‌ روز [سفر] به‌ اول‌ شهر روم‌ و در آن جای‌ به‌ گردش‌ درآیم، مردی‌ ناشناس‌ پیش‌ آید و مرا دست‌ بگیرد و همراه‌ ببرد كه‌ تو را مشكوك‌ می‌بینم‌ و من‌ سخت‌ بترسم‌ و بر خویشتن‌ بلرزم‌ و هیچ‌ ندانم‌ كه‌ این‌ كدام‌ مردی‌ است‌ و مرا چگونه‌ سر به‌ نیست‌ خواهد كردن‌ یا تنبیه‌ خواهد نمودن. و چون‌ شب‌ در رسد و هنگام‌ خفتن‌ شود، به‌ هوتلی‌ اندر روم‌ و اتاقی‌ طلب‌ كنم، گوید: این‌ كیست؟ و اینان‌ كیستند؟ پاسخ، درست‌ بگویم. گوید: زن‌ و فرزند تو را و تو را اصل‌ شناسنامه‌ باید و من‌ این‌ رونوشتها هیچ‌ نپذیرم. (و آن‌ مرد شناسنامه‌ از من‌ ستانده‌ باشد و این‌ رونوشتها به‌ من‌ داده‌ یا نداده.)

و فرزندی‌ دارم‌ نیكو فرزندی، شلوار لی‌ در پوشیده‌ و فرق‌ سر از میان‌ باز كرده‌ و گیسوی‌ بلند به‌ دو سوی‌ آویخته‌ و صورت، تمام‌ پاكتراش‌ نموده‌ و قدری‌ از موی‌ بر چانه‌ خویش‌ وانهاده. آن‌ مردی‌ دیگر بیاید و در آن‌ هیأ‌ت‌ آلاگارسون‌ بنگرد و او را خوش‌ نیاید و بگیرد و ببرد و هر چند گویم‌ كه‌ این‌ نیكو شمایل، دردانه‌ فرزند من‌ است‌ و او را رها باید كردن‌ و به‌ من‌ بخشیدن، التفات‌ نكند. پس‌ جریمه‌ای‌ بدهم‌ و او را وارهانم(2) و كلاه‌ بر سر او نهم‌ كه‌ موی‌ در زیر كلاه‌ پنهان‌ كن‌ و دست‌ خویش‌ مدام‌ بر چانه‌ گیر تا آن‌ كس‌ شمایل‌ تو نبیند و گیر ندهد.

و چون‌ بخواهم‌ كه‌ به‌ سیاق‌ توریستان، به‌ دیدن‌ آثار باستانی‌ روم‌ و آن‌ معماری‌ها و كاشی‌كاری‌ها باز بینم، مرا نگذارند و گویند: این‌ در تحت‌ تعمیر است.

پس‌ به‌ بازار روم‌ و كالای‌ قاچاق‌ به‌ قیمت‌ بخرم‌ و در هفت‌ سوراخ‌ قایم‌ كنم‌ و به‌ خانه‌ آورم‌ كه‌ این‌ خارجی‌ است. لكن‌ چون‌ در خیابان‌ روم، آن‌ كالا در پس‌ پشت‌ ویترین‌ چیده‌ واچیده‌ بینم‌ و برچسب‌ پارسی‌ بر آن‌ نهاده. پس‌ آه‌ از نهاد من‌ برآید و به‌ آن‌ فروشنده‌ ناسزا گویم‌ كه‌ در كیش‌ است‌ و در بندر. و بستگان‌ وی‌ همه‌ بجنبانم.(3)

و چون‌ به‌ موزه‌ روم‌ و بخواهم‌ كه‌ داخل‌ شوم، آن‌ موزه‌بان‌ بلیت‌ ورودی‌ طلب‌ كند و چون‌ دست‌ در جیب‌ كنم‌ تا كیف‌ پول‌ به‌ در آورم، به‌ صرافت‌ دریابم‌ كه‌ جای‌ تر باشد و بچه‌ نباشد. پس‌ به‌ آن‌ پاسگاه‌ روم‌ و قال‌ كنم‌ و حال‌ بگویم‌ و بگویم‌ كه: آن‌ جیب‌زن‌ جیب‌ مرا بزد و دار و ندار من، ببرد. پس‌ گوید: شكایتی‌ بنویسی‌ و نشانی‌ دقیق‌ بدهی‌ و بروی‌ و چون‌ آن‌ جیب‌زن‌ به‌ چنگ‌ اوفتد، تو را آگاهی‌ دهیم‌ و بیایی‌ و دار و ندار خویش‌ باز پس‌ گیری؛ باز پس‌ گرفتنی. و من‌ شكایت‌ بنویسم‌ و نشانی‌ بدهم‌ و بروم‌ و سی‌ سال‌ در انتظار بنشینم‌ و هیچ‌ ندانم‌ كه‌ آن‌ جیب‌زن‌ زنده‌ است‌ یا خود مرده‌ و داروندار مرا با خویشتن‌ به‌ گور برده.

پس‌ چون‌ به‌ رستوران‌ بهداشتی‌ روم‌ و غذای‌ سنتی‌ بخورم، به‌ گرفتاری‌ دچار آیم‌ كه‌ طبیبان‌ آن‌ را «دیسانتری» گویند و خاله‌زنكان،‌ راست‌ روده. و هر چند معالجت‌ كنم، افاقت‌ نبخشد و سود نكند.

و چون‌ سفر به‌ پایان‌ رسد و خواهم‌ كه‌ به‌ مسقط‌الرأ‌س‌ خویش‌ باز گردم، هیچ‌ بلیت‌ برگشت‌ در هیچ‌ جای‌ پیدا نبود و لاجرم‌ سواری‌ دربست‌ كرایه‌ كنم‌ و آن‌ سواری‌ پرگاز براند و به‌ تریلی‌ بزند، فاتحه‌مع‌الصلوات.

پس‌ چون‌ نیك‌ بیندیشیدم‌ و این‌ مصیبت‌ها همه‌ عیان‌ بدیدم، باری‌ عطای‌ سفر به‌ لقای‌ آن‌ ببخشیدم‌ و از نیمه‌ راه‌ باز گردیدم‌ و در كنج‌ خانه‌ خزیدم! تمة.

پاورقی:

1- نقل‌ و انتقال‌ بدون‌ دریافت‌ برگ‌ پایان‌ كار و پرداخت‌ مالیات‌ و عوارض‌ و حقوق‌ ثبت‌ اسناد و خرج‌ محضر و سایر گرفتاری‌های‌ ریز و درشت.

2- گفت: دیناری‌ بده... وارهان... الخ: شادروان‌ پروین‌ اعتصامی.

3- اعم‌ از سببی‌ و نسبی.

هفته‌نامه گل‌آقا شماره 399

لینک:

بنزین دوگانه سوز!

چغندرانه!

گلستان مصنوعی !

نونوار گردیدیم !

ماشین لیزینگی !