تبیان، دستیار زندگی

نگاهی به فیلم آینه بغل

یک فیلمفارسی شیک و مدرن!

چرا «آینه بغل» با وجود فیلمنامه ضعیف و موقعیت های تکراری مورد توجه قرار گرفته است؟
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
آینه بغل
آینه بغل را باید برآمده از سریال «عاشقانه» دانست نه از حیث مفهومی و محتویی که از لحاظ عناصر و مولفه های اجرایی و فضاسازی. منوچهر هادی با تکیه بر دستاوردهای عاشقانه، رگ خواب مخاطب عام را پیدا کرده و با شیک سازی تصویری (نه زیبایی شناسی بصری) و خلق فضای لاکچری به علاوه کمی طنز و کمدی به همراه مفاهیمی مثل عشق و خیانت و حریم شخصی، پای مخاطب را به سینما می کشاند؛ مخاطبی که تماشای این صحنه ها را دوست دارد به سینما می آید تا آنچه را ندارد و تجربه نمی کند، ببیند و تجربه کند.

اکنون آنچه در لایه سطحی جامعه، تماشایی است زندگی های آنچنانی و فضاهای به اصطلاح لاکچری است. در این وضعیت، نمایش داخل یک خانه قصرگونه و اتومبیل های گران قیمت و زندگی های آنچنانی جذاب و تماشایی می شود. از این رو می توان گفت که آینه بغل فیلم برای تماشا کردن است نه تامل کردن؛ حتی اگر فیلمساز کمی چاشنی حرف های حکیمانه را هم به آن اضافه کند یا از شکاف طبقاتی هم در خلق فضای دو قطبی بهره ببرد. آنقدر این دو قطبی سازی و نمایش شکاف و تضادهای طبقاتی تصنعی و حتی دستمالی شده است که به یک موقعیت سانتی مانتال و فانتزی بدل می شود.

قصه فیلم هم تکرار همان موقعیت های آشنا در فیلمفارسی است. مرتضی برای سالگرد نامزدی اش تصمیم می گیرد ماشین گرانقیمت صاحب کارش را بدون اجازه برداشته و با نامزدش روز خوشی را سپری کند. اما در این بین ماشین دچار خسارت می شود و صاحب ماشین بجای دریافت خسارت، طلب دیگری از مرتضی می کند و این بستری می شود برای خلق موقعیت های کمیک فیلم. از آن جنس کمدی هایی که بنا بر تضادها، تناقض ها و تفاوت های دو طبقه پولدار و فقیر یا تضاد بین سبک زندگی بالا شهری و پایین شهری بنا می شود. پیام اخلاقی آن هم که از پیش معلوم است. پولدارها لزوما خوشبخت نیستند، دردسرهای زیادی دارند و درگیر افسردگی هستند اما مرتضی با این همه بدبختی و گرفتاری به قول خودش دچار افسردگی نشده است!

آیینه بغل از آن جنس فیلم های است که جاذبه های تصویری را جایگزین جذابیت های دراماتیک می کند و فیلم بیش از آنکه به بسط و روایت قصه بپردازد و مخاطب را در روند قصه گویی و فراز و نشیب های آن بکشاند بیشتر به نمایشگاهی می ماند که قرار است زرق و برق زندگی های بالا شهری را به رخ بکشد.

 انگار فیلم دارد از حسرت های مخاطب در زندگی خود به نفع جذابیت قصه و تحمیل کردن آن بر تماشاگر استفاده می کند. مخاطبی که با تماشای خانه و اتومبیل و سطح زندگی لاکچری، انگشت به دهان بماند یا مرعوب این صحنه ها شده و از رنگ و لعاب آن میخکوب پرده شود. آیینه بغل قطعا می تواند این جنس مخاطبان را جلب کند و نه گوشه چشم که چهار چشمی حواسش به گیشه باشد.
حضور یک سوپراستار مثل گلزار در کنار یک کمدین محبوب مثل جواد عزتی، دو عنصر مهمی است که می تواند مخاطب را به سینما بیاورد. فیلم اگرچه تلاش می کند تا در صحنه ای متعددی به خلق کمدی موقعیت دست بزند و در برخی لحظات هم موفق به این کار می شود اما در نهایت این طنازی شخصی جواد عزتی است که از تماشاگر خنده می گیرد. به طوری که اگر جواد عزتی را از فیلم حذف کنیم یا به جای او بازیگر معمولی تر بگذاریم قطعا، حضور گلزار به تنهایی نمی توان تضمین کننده فروش فیلم باشد. دست کم اکنون می توان گفت که بسیاری از مخاطبان به دلیل حضور سوپراستاری مثل گلزار که ظرفیت و ظرافت خاصی در بازیگری ندارد به تماشای یک فیلم نمی نشینند.

از هر زاویه که به فیلم نگاه کنیم به یک فیلم تجاری گیشه پسند می رسیم که هدف آن فروش بالا و در واقع یک بیزنس سینمایی است. این البته در ذات خود لزوما بد نیست و برخی فیلم ها با هویت و هدف اقتصادی تولید می شوند و چه بسا مخاطبی را که به تماشای آن می رود نمی توان محکوم به سطحی نگری کرد اما مساله این است که نباید سطح سلیقه مخاطب را نازل هم کرد. می توان فیلمی تجاری، سرگرم کننده و پرفروش ساخت اما دست کم در همین ژانر هم برخی استانداردها و سطحی از کیفیت معقول را رعایت کرد.

وارد کردن برخی شوخی های که در فضای مجازی تولید می شود یا ارجاع به برخی مناسبت ها و اصطلاحات فضای مجازی و بدتر از همه الصاق کردن برخی مسائل سیاسی به فیلم و کمیک کردن آن، نمی تواند مواد و مصالح لازم و غنی برای تولید کمدی یا جذب مخاطب باشد. ساختن فیلم هایی از جنس آیینه بغل هم لازم است یا اگر نگوییم لازم دست کم از مطالبات برخی از مخاطبان است به شرطی که فیلم نیز خود را در آیینه بزرگتری ببیند و به جذابیت های سطحی، رضایت ندهد.

بیشتر بخوانید
یک کمدی صرفا تجاری
غافلگیری خفگی؛ پیشتازی کمدی