تبیان، دستیار زندگی

آرزوهای بر باد رفته 

فلا تخضعن بالقول‌‌ فیطمع‌ الذی فـی قـبله‌ مرض: آیه 32 سوره ی احزاب‌ ای زنان پیغمبر (صلی الله و علیه وآله) در سخن گفتن نرمی‌ و ظرافت‌ بکار نبرید؛ تا آنکه بـه دل‌ مرضی دارند درباره شما به طمع نیفتند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آرزوهای بر باد رفته 

دور نمای امید
پایـه‌ های زنـدگی بر آرزو قرار گرفته است. اگر روزی دور نمای امید از برابر دیدگان انسان برداشته شود چهره ی دنیا بسیار وحشتناک خواهد گشت. حیات و زندگی‌ بدون‌ امید همانند درختی است که ثمر نداشته باشد و یا چـون زمین مرده ایست که قابلیت‌ کشت و زراعت را از دست داده باشد.
ایده‌ ها همانند حلقه‌ های زنجیر به یکدیگر اتصال دارند وقتی به سر‌ منزل‌ آرزوئی‌ می رسیم هنوز از گرد راه نیاسوده امید تازه‌ای در فرا راه زندگی ما می درخشد.
یـک فـرد جوان ساعت های متمادی درباره آینده و پدر شدن فکر می کند. وقتی پدر شد فکری‌ تازه‌ در او پیدا می شود می خواهد فرزندی داشته باشد او را به دلخواه خود تربیت‌ کند و چون به این آرزو می رسد تازه می‌ فهمد که هزاران آرزوی طلائی دیـگر از ایـن امید متولد‌ شده‌ است.

پیـغمبر (صلی الله و علیه وآله) (در تـوصیف زن مسلمان می فرماید‌) و هنگامی‌ که مرد به آن زن نگاه‌ می کند مسرور می شود و فرمان شوهر را اطـاعت مـی کند و وقتی که غائب شد عفت خـود و امـوال‌ شـوهر را نگهداری می کند.


روی همین اصل، اجتماع زنده با دل پر امیدی به آینده نگاه می کند. رنج و کوشش هائی‌ که بشر به تن و جان خود هموار می کند همه و همه به خاطر آینده ی درخشان است.
آنـان که در‌ سـلول‌ های‌ زندان‌ (حجره‌ های کوچک) گرفتار بوده و در‌ کنج‌ آن‌ بسا انواع محرومیت‌ ها و شکنجه‌ ها دست بر گریبان هستند، اگر به خانه ی دل این بیچارگان راهی‌ پیدا کنیم و بخواهیم دریابیم که این گروه‌ از‌ زندانیان‌ بـرای چـه زنـده بودن را دوست‌ دارند و چرا‌ حـاضر‌ نـیستند کـه رشته حیات آنها بریده شود بر ما روشن خواهد شد که‌ فقط یک چیز است که زندگی‌ مرگبار‌ را‌ در کام آنها گـوارا نـموده اسـت و آن نور کمرنگ و ضعیفی‌‌ است که از عشق بزندگی و دیـدار زن و فـرزند یا پدر و مادر ایشان تابیده است.

آرزوهای صادق و کاذب

حقیقتی‌ را‌ که‌ نمی توان انکار کرد این نکته است که برخی از امـیدهای مـا‌ هـمچون‌‌ غنچه‌ های نورس زود پژمرده می گردند. گاهی از اوقات حس می کنیم که کـوه های بلندی‌ میان ما و امیدهای‌ ما‌ حائل‌ شده است -در اینجا این سؤال پیش می آید که: چرا برخی از‌ آرزوهای‌ مـا‌ زود پژمـرده می گردند؟
پیـش از آنکه به این پرسش پاسخی داده شود باید گفت در خلقت‌ و آفرینش‌ انسان‌‌ قـوا و اسـتعدادهائی قرار داده شده است که اگر آدمی آنها را به کار اندازد می تواند‌ به مقدس‌ ترین و عالی ترین هدف های خود نـائل گـردد، ولی مـتأسفانه گاهی یک هوس شیطانی و یک‌ میل‌ منحرف‌ وضعی پیش می آورد که آدمـی دیـگر نـمی تواند به آرزوهای خود جامعه تحقق‌ بپوشاند.
از این‌ مقدمه‌ روشن می گردد که آرزوها بر دو نوع مـی باشند صـادق و کـاذب. نوع‌ اول آنهائی‌ هستند‌ که‌ اصول کمال و تعالی انسان در رسیدن به آنها است و آدمی برای وصـول‌ بـه چنین هدفی آفریده شده‌ است‌. نوع دوم امیدهائی که مانند بسیاری از خواب های شیرین‌ و احلام لذت بخش فـقط‌ در‌ عـالم‌ رؤیا شیرین و گوارا هستند ولی در خارج و بیداری عین و اثری از آن همه شادی و سرور‌ دیده‌ نمی شود‌.
یـک دخـتر و پسر جوان در ذهن خود امیدهای پر شوری از عشق‌ و دلدادگی‌ ترسیم‌ می کنند و گمان می کنند کـه ایـن دورنـماها با واقعیت و حقیقت زندگی مطابقت دارد، غافل از اینکه این‌ نوع‌ آرزوها جز تشویش خاطر و اضطراب درونـی اثـری از خود به جای نمی گذارد و از‌ این‌ گذشته همین اوهام و انحلام ما را از‌ رسیدن‌ به امیدهای‌ واقـعی و حـقیقی بـاز می دارد.

گورستان آرزو

در زندگی‌ اجتماعی‌ ما با افرادی برخورد می کنیم که از وضع زندگی خود ناراحت‌ بوده بـر‌ زنـدگانی‌ مـسرت‌ بخش دیگران رشک برده غبطه‌ می‌ خورند‌ و بنابر اعترافات‌‌ خودشان‌ از‌ آینده درخشان دورنماهای جـالبی در خـاطرشان‌ وجود‌ داشته است ولی اکنون‌ توانائی و قدرت رسیدن به چنین آرزوها را ممتنع و محال‌ می دانند‌، پس از تحقیق و بررسی‌ دقیق چـنین‌ بـرآورده می شود که جمعی‌ از‌ این‌گونه مردم کسانی هستند که‌ در‌ دوران جوانی فریب‌ امیدهای خـام جـوانی را خورده و برای همیشه میان خود و آرزوهای‌ واقـعی‌ حـائل و مـانعی‌ به وجود آورده‌اند.
در‌ یکی‌ از‌ مجلات کشور این‌ جـملات‌ دیـده می شد: «هر خواننده‌ از‌ خواندن آن متأثر می گردد. شما نیز با دقت این چند سطر را مـطالعه کـنید:

آرزوها بر دو نوع مـی باشند صـادق و کـاذب. نوع‌ اول آنهائی‌ هستند‌ که‌ اصول کمال و تعالی انسان در رسیدن به آنها است و آدمی برای وصـول‌ بـه چنین هدفی آفریده شده‌ است‌. نوع دوم امیدهائی که مانند بسیاری از خواب های شیرین‌ و احلام لذت بخش فـقط‌ در‌ عـالم‌ رؤیا شیرین و گوارا هستند ولی در خارج و بیداری عین و اثری از آن همه شادی و سرور‌ دیده‌ نمی شود‌.


وارد‌ اطاق‌ شدم دیدم دختری سـر در گـریبان‌ خود‌ فـرو بـرده‌ دانـه‌ های‌ اشک‌ دامنش را تر کرده‌ است، او گـریه مـی کرد گوئی از چشمان او قطرات خون می‌ چکید؛ پس از لحظاتی از‌ او‌ پرسیدم آیا امید و آرزوئی داری؟ در جواب گفت‌: مـن‌ از‌ مـردها‌ نفرت‌ دارم یک مردی‌ مرا‌ به چنین روز سـیاهی نشانید. آرزو دارم‌ اکنون یک دخـتر پاک بـودم مانند سایر دختران که دامـن‌ عـفتشان‌ لکه‌ دار‌ نشده‌ است ولی این آرزو راحتی در خواب‌ هم‌ نخواهم‌ دید‌»
موضوع‌ سخن‌‌ مادر ایـن شـماره راجع به مطالبی است که در ایـن چـند سـطر نهفته است.
(1)چـه عـاملی آرزوی حقیقی این دختر را در سـینه او مـدفون گردانید(2)آیا گناه‌‌ این قضایا همیشه مربوط به مردان است و دختر و زن در تحقق اینگونه حوادث بـی گناه‌ و مـعصوم می باشند؟ یا آنکه این پدیده‌ ها معلول انحرافات اخـلاق مـرد و زن است و بـه عبارت‌ دیـگر دسـت های گناهکار دختر و پسر ایـن‌ چنین‌ صحنه‌ هائی را بوجود می آورد؟
پیش از آنکه در این‌ باره پاسخی داده باشیم باید متوجه این حقیقت شد که بـه طور کـلی‌ کسانی که در اثر آلودگی محیط و فـساد اجـتماعی دچـار انـحرافات‌ اخـلاقی‌ شده و در منجلاب فـساد غـوطه‌ ور هستند نباید از راه بازگشت مأیوس شده به زندگی نکبت‌ بار خود ادامه دهند بلکه‌ به جای نفرین کردن و بدگوئی بـه زمان‌ و مـحیط‌ خـوب است تصمیمی قاطع گرفته و از‌ زندگی‌ مرگبار و تلخ خـود دسـت بـردارند.
امـا جـواب ایـن پرسش که چرا این دختر آرزوهای طلائی خود را از دست داد، گرچه‌ به عقیده او گناه‌ این‌ انحراف و لغزش از مردی‌ است‌ که او را به چنین ورطه ی هولناکی در افکنده است اگر ما گفته ی او را در مـورد خود او بپذیریم ولی در نوع این حوادث نمی توانیم این نظر را تصدیق و تأیید‌ کنیم‌؛ گرچه مردان بسیاری وجود دارند که برای تأمین شهوات ناروا و اطفاء آتش امیال خود حاضرند از خیلی چیزها صرف نـظر کـنند، و اعتنائی به عفت و عصمت‌ فردی و اجتماعی ننمایند، ولی با‌ این‌ همه نمی توان‌ باور کرد که دختر و زنی که در این‌ صحنه‌ ها شرکت دارند نوعا معصوم و بی‌ تقصیر می باشند، و اگر دادگاهی‌ جرأت کـرده‌ بـه چنین حکمی قضاوت کند آیا واقعیت و خارج هم این‌ حکم‌ را‌ تأیید خواهد کرد یا نه؟
به عقیده ما بزرگ ترین خطای دختر و زن آن است که از اول دانسته و ندانسته دامـن ‌‌خـود‌ را برای آتش‌ سوزی نزدیک کرده اسـت. رفـتار و کردار و وضع لباس و طرز معاشرت و برخورد‌ دختران‌ آتش‌ های‌ شهوات را مشتعل‌ تر می سازد، آری طرز راه رفتن زن و نوع‌ لباس هائی که به تن می کند و نوع‌ برخوردهای او و بالاخره کیفیت تعارفات او عـواملی هـستند که از اول آینده روشن‌ و یـا تـاریک او را‌ پی‌ ریزی‌ می کنند.
گرچه این امور نوعاً تطبیق با جزئیات می کند ولی پس از دقت و تأمل بدست می آید که کلی سعادت و شقاوت زن بر محور همین جزئیات می گردد، مرد هر قدر جسور و بی باک‌ باشد نـگاه تـند و خشمگین زن و متانت و وقار دختر تمام نقشه‌ های شوم او را نقش بر آب خواهد کرد، ولی اگر به جای‌ نگاه تند خنده و تبسم و به جای متانت ناز و کرشمه وجود داشته‌ باشد‌ علاوه‌ بر اینکه نقشه‌ های‌ شوم مردان پلیـد عـملی‌ تر می گردد. بـلکه چه بسیار مردان پارسائی که‌ در برابر این دعوت‌ ها و حرکات جالب تاب مقاومتشان تمام شده بنیان تقوای‌ ایـشان نیز متزلزل می گردد‌، البته‌ نمی توان ادعا کرد که زن هم باید از نـظر روحـیات مـانند مرد با خشونت گردد چه این انتظار بی جاست ولی آیا زن قادر بر این نیست که لطافت و غنج‌ و دلال‌ خـود ‌ ‌را در مـحیطی به نام خانه مصرف کرده، در تربیت فرزندان و توافق با همسر خود از استفاده نماید و در عـوض در خـارج از خـانه طوری رفتار کند که دلالت‌‌ بر‌ نجابت‌ و پاکدامنی او داشته باشد نتیجه‌ ای‌ که‌ از‌ این مهر و لطـافت در خانه و متانت در خارج عاید می گردد این است که پایه‌ های زندگی خانوادگی استوارتر از گمراهی و انـحراف‌ بر کنار‌ خواهد‌ مـاند‌ ولی اگـر این دو، جای خود را عوض‌ کرده‌ باشند یعنی تندی و عدم‌ تمکین بیرون، جای خود را به خانه بدهد و مهر و لطافت خانه، جای خود را بیرون بکشاند‌، اولی‌ن نتیجه‌ ای‌ که از این تغییر و تبدیل عاید خواهد شـد همان است‌ که در بالا به یکی از آنها اشاره شد «من از مردها نفرت دارم یک مردی مرا به چنین روز‌ سیاهی‌ نشانید‌ آرزو دارم یک دختر پاک بودم»
پروردگار جهان وقتی راجع به زنان‌ رسول‌ اکرم سخن می راند می فرماید: ای زنـان‌ پیـغمبر در سخن گفتن با مردان باید به ناز و دلال سخن‌ نرانید‌ تا‌ آنکه به دل مرضی دارند درباره ی شما به طمع نیفتند: «فلا تخضعن با لقول‌ فیطمع‌ الذی‌ فی قلبه مرض» آیه ی 32 سوره ی احزاب- آنـچه مـسلم است این نکته است که‌ زنان‌ پیغمبر‌ در چادر عفت و حیا مستور بوده‌اند فقط چیزی که ممکن بوده راه فساد را‌ باز‌ کند و زمینه‌ ای برای دل های ناپاک گردد سخن گفتن آنها بـه نرمی و لطـافت بوده است‌ و این‌ نکته‌ را هم خداوند گوشزد آنان نموده است، پس از اینجا به خوبی می توان به میزان فساد‌ و تباهی‌ اجتماع پی برد، چه دختران و زنان در اجتماع‌ ما علاوه بر اینکه متانت‌ و سنگینی‌ را‌ در خـارج رعـایت نـمی کنند بلکه خود را به انواع گوناگون‌ آراسـته و لبـاس های تـنگ و کوتاه پوشیده سر‌ و صورت‌ خود را به آخرین مدل آرایش نموده‌ تازه با این همه تجهیزات با‌ یک دنیا‌ ناز‌ و کرشمه سخن می رانند، آیـا مـی توان انـتظار داشت که‌ در اثر این همه فتنه‌ گری‌ ها حوادث شـوم‌ و نـاگواری‌ به وجود‌ نیاید؟!
در آداب و سنن دینی ما چنین وارد شده است که زن باید‌ در‌ برابر اراده و خواسته‌ های‌ همسر خود تسلیم و فرمانبردار باشد از دستورات و راهنمائی‌ های او سـرپیچی نـنماید و بـه همین مقدار‌ که‌ در خانه خضوع و خشوع دارد در خارج از خانه برای آنکه بـر‌ این‌ عفت و عصمت‌ او لکه بدنامی‌ نچسبد باید تندخو‌ و سخت‌گیر‌ باشد‌ و به عبارت دیگر در خارج از خانه جامه‌ ای‌ از‌ کبر و وقار بر تـن کـند.
شـاید برخی چنین پندارند که این تندی و خود‌ گرفتن‌ زن با اصول کـلی اخـلاق‌ سازگاری‌‌ ندارد در‌ جواب‌ باید‌ گفت که این سخن مثل آن است‌ که‌ کسی بگوید آدمی در تمام دوران عـمر خـود باید با نرمی و ملایمت‌ رفتار‌ کند حتی مواردی که ایجاب می کند‌ آدمـی از نـیروی غـضب‌‌ و خشم‌ استفاده کند او به ملایمت‌ و نرمی‌ برگزار کند و حال آنکه در بعضی از موارد علاوه‌ بـر ایـنکه مـهربانی و رفق‌ فائده‌ ندارد بلکه زیان های بزرگی هم‌ ممکن‌ است‌ در بر داشته‌‌ باشد‌ پس باید مـهر و مـحبت‌ در‌ جائی باشد و خشم و تندی هم در جای دیگری روی این‌ مقدمه مهربانی و عطوفت زن‌ در‌ جـائی پسـندیده اسـت و تندی و خشونت او‌ هم‌ در خارج‌ از‌ خانه‌ مستحسن است.
اندک تأملی‌ در اوضاع اجتماع کنونی نکته ی تـلخی را بـر ما مکشوف می دارد و آن‌ اینست که بسیاری‌ از‌ خانواده‌ها دچار اشتباه شده و اقتباسات غـلط‌ آنـها‌ وضـع‌ نامطلوبی‌ در‌ شئون خانوادگی بوجود‌ آورده‌ است، زنان خانه‌ دار به جای اینکه در اثر بکار بردن‌ مهر و لطـف در مـحیط خانه کانون خانوارگی‌ را‌ گرم‌ تر‌ و لذت‌ بخش‌ تر کنند،از بس بداخلاقی و تندی و ایرادگیری‌ می نمایند‌ کـه‌ کـانون‌ گـرم‌ خانواده‌ مبدل به میدان مبارزه و کتک کاری‌ می گردد وقتی مردی می خواهد به خانه خود وارد شود با خیال نـاراحت و دل مـضطربی قـدم در آن می گذارد!
ولی اسلام وقتی از اوصاف زنان‌ خانه‌ دار سخن می راند می گوید مرد مسلمان وقـتی از در خـانه وارد می شود چون چشمش به چهره همسرش می‌ افتد یک دنیا سرور و شادی به دلش وارد می شود البته این معنی حکایت از تحقق تـوافق روحـی‌ و یگانگی‌ آن دو، می نماید.
زن مسلمان‌ یکی از وظایف دینی خود را در این می داند که خستگی‌ ها و نـاراحتی‌ های روحـی همسرش را به خوش‌ اخلاقی و روح مسالمت‌ جوئی تأمین کند تا بـرای مـرد سـکون‌ و آرامشی‌ در خانه‌ بوجود بیاید.
زن مسلمان علاوه بـر ایـن دو، وظیفه مهم دیگری هم دارند یکی آن است که هرگاه همسرش‌ او را تنها‌ گذارد‌ و از بـرابر او غـائب گردد‌ سعی‌ و کوشش او در آن است کـه از مـدار عصمت‌ و عـفت خـارج نـگردد، دیگری آن است که امانت‌ دار بوده امـوال و ثـروت مادی همسرش را از افراط‌ و اتلاف‌ نگهداری کند. چنین روایت‌ شده‌ است قال رسـول الله (صلی الله و علیه وآله) تـسره اذ انظر الیها و تطیعه اذا امرها و تحفظه اذ اغـاب عنها فی نفسها و مـاله (کـتاب من لا یحضره الفقیه).
یعنی پیـغمبر (صلی الله و علیه وآله) (در تـوصیف زن مسلمان می فرماید‌) و هنگامی‌ که مرد به آن زن نگاه‌ می کند مسرور می شود و فرمان شوهر را اطـاعت مـی کند و وقتی که غائب شد عفت خـود و امـوال‌ شـوهر را نگهداری می کند.
ولی امـروزه از ایـن سنن دینی و اخلاق‌ انـسانی‌ کـمتر نام‌ و نشانی دیده می شود. روح عصیان‌ و سرکشی در مرد و زن، در پسر و دختر پیدا شده است. مرد مـتنوع‌ پسـند شده حاضر نیست از مدار تقوی خـارج نـگردد. زن هم‌ در‌ اثـر‌ تـقلید از روش های غلط تندخو و عصبانی اسـت صبر و حوصله‌ هر دو کم شده است در اثر اندک ‌‌امری‌ کار به نزاع و جدال و طلاق و جدائی گـرائیده اسـت.
نتیجتاً وضع خانواده‌ ها نوعاً غیر مـطمئن‌ و بـنای‌ ازدواج مـتزلزل بـه نظر می آید و ثمر و نـتیجه‌ ای کـه از این پیوند های سرد عاید می گردد حکایت از گسترش‌ روح طغیان و گناه می نماید.

بـه طور کـلی‌ کسانی که در اثر آلودگی محیط و فـساد اجـتماعی دچـار انـحرافات‌ اخـلاقی‌ شده و در منجلاب فـساد غـوطه‌ ور هستند نباید از راه بازگشت مأیوس شده به زندگی نکبت‌ بار خود ادامه دهند بلکه‌ به جای نفرین کردن و بدگوئی بـه زمان‌ و مـحیط‌ خـوب است تصمیمی قاطع گرفته و از‌ زندگی‌ مرگبار و تلخ خـود دسـت بـردارند.



«فرزندان گناه»

شاید بسیاری از مردان و زنـان نـدانند کـه‌ در همین تهران زیبا‌ و قشنک‌ و خیابان های‌ دلگشا و فـرح‌ بخش در نـقطه‌ای از آن پرورشـگاهی وجـود دارد کـه پنـج هزار کودک‌ بی‌ سرپرست بی‌ پدر و مادر وجود دارد!! برخی از این کودکان مولود گناه و عصیان می باشند. دو موجود گناهکار دو‌ موجود خائن دانسته شالوده بدبختی این کودکان‌ را ریخته‌ اند هنگامی که آفتاب غـروب می کند و تاریکی و ظلمت جهان را فرا می گیرد کودکان‌ از گردش و تفرج باز گشته در حالی‌ که دست های کوچک خود را‌ به گردن‌ پدر و مادر می‌ افکنند به خواب خوش فرو می روند.
ولی متأسفانه این کودکان معصوم هنوز نتوانسته‌اند برای کـلمه پدر و مـادر مفهومی‌ پیدا کنند، و چون از سرور طبیعی یعنی مهر و محبت مادر محروم‌ مانده‌اند‌، همیشه هاله‌ ای از غم و غصه گرد صورت ایشان حلقه زده قیافه‌ های این کودکان آرام و سرد است سرها افتاده‌ چهره‌ ها مـغهوم و قـلب ها مالامال از غم و اندوه می باشد.!
این کودکان زائیده‌ بی‌ عفتی‌ هستند این کودکان قربانیان شهوت‌ پرستی پدران و مادران گناهکاری می باشند، بی‌ جهت نیست که این کودکان نام پدر و مـادر را بـر زبان‌ نمی‌ آورند چه پدر و مادر گـناهکار شـایستگی احراز مقام مقدس‌ پدر‌ و مادری‌ را ندارند.!!

نمونه‌ای از نواقص‌ فرهنگ‌!

در‌ امتحانات آموزشگاه «تربیت معلم» که مجموعا 2995 نفر ثبت‌ نام‌ کرده بودند و از این تعداد 1575 نفر فارغ‌ التحصیل دبیرستان های پسـرانه و 1420 نـفر‌ دختران‌ دیپلمه‌ بودند... یـکی از سـؤالات امتحانی این بود که‌: چه‌ کشورهائی‌ با ایران! در پیمان مرکزی (سنتو) هم‌ پیمانند. یکی از داوطلبان در پاسخ نوشته‌ بود: کشورهای فرانسه، مصر، عراق‌، ترکیه‌ و ایران‌!
در پاسخ این سؤال: مقر سازمان‌ملل در چه شـهری اسـت‌، یکی از داوطلبان‌ نوشته بود: مقر سازمان ملل کنگو است!
و یکی از شرکت کنندگان در پاسخ سؤال:در‌ کشور‌ شوروی‌ چند حزب‌ وجود دارد؟ جواب نوشته بود: چهار حزب!.

مکتب اسلام -بـه عقیده مـا این وضـع دل خراش معلول نقص برنامه‌ های درسی‌ و وجود وسائل بی حد و حساب‌ سرگرمی‌ برای‌ جوانان، و گذشتن قسمت عمده وقت‌ آنها در سـینماها، میدان های ورزش، و مانند آنها‌ است‌.
منبع:
درسهایی از مکتب اسلام » دی 1340، سال سوم - شماره 11

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.