گوشه هاى از اخلاق عظیم پیامبر (صلی الله علیه و آله)
روزهاى بس شیرین و به یادماندنى و تاریخ ساز پیامبر را نمىتوان با الفاظ و سخنان ناقص انسانهاى ناقص توصیف و تعریف كرد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : چهارشنبه 1396/09/15 ساعت 13:07
روزهای بس شیرین و به یاد ماندنى و تاریخساز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را نمىتوان با الفاظ و سخنان ناقص انسانهاى ناقص توصیف و تعریف كرد.
او هرگز در این واژهها نمىگنجد و فراتر از آن است. انسان كاملى كه تمام افلاك و موجودات را خدا به خاطر او آفرید و اگر او نبود، هیچ چیز نبود. «لولاك لما خلقت الافلاك» و الّا انسانى كه تا قاب قوسین او ادنى بالا رفت و به جایى رسید كه جبرئیل، آن ملك مقرب و واسطهی وحى الهى به آنجا هرگز نرسد و با صراحت به او عرض كرد: «اگر یك مو بالاتر روم، به نور تجلى بسوزد پرم». ولى رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم رفت و به جایى رفت كه نه در خرد آید و نه بر ورق نگاشته شود و نه حتى در وهم و خیال! اوست كسى كه خدایش دربارهاش فرمود: «و انك لعلى خلق عظیم». پس ما به جاى اینكه حرفى بزنیم كه نه آغازش و نه انجامش ما را به جایى مىرساند، چرا كه جز آفریدهاش و برادرش كسى او را نخواهد شناخت؛ «یا على! ما عرف الله الّا أنا و أنت و ما عرفنى الا الله و أنت و ما عرفك الا الله و أنا». پس روا است كه لب فرو بندیم و سخن كمتر گوئیم.
بیائیم در این سخن ربّانى كه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را داراى منشى سترگ و اخلاقى عظیم معرفى مىكند بیاندیشیم و از زبان روایت، نمى از این اقیانوس پرفیض برگیریم. شاید برخى عزیزان به كار بندند و از رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم الگوى زندگى بگیرند كه قرآن فرمود: «و لكم فى رسولالله اسوة حسنه».
جملههایى كوتاه در منش و روش زندگى حضرت بیان مىشود كه هم بركت است و پر مایه بركتى است و هم برنامه به زیستى و خداپسندانه:
(1) آنقدر حضرت متواضع و فروتن بود كه متن روایت او را «خاضع الطرف» مىنامد. یعنى به زمین نگاه مىكرد و سر را كمتر بالا مىبرد. این چنین باوقار و متین... باادب و فروتن. چنان در برابر خالقش خاضع و خاشع بود كه بیشتر سر فرود مىآورد و كمتر سر را بلند مىكرد. چرا که پیوسته خدا را حاضر و ناظر مىدید و لحظهاى، بلكه كمتر از لحظهاى هم از یاد و ذكر خدا غافل نبود.
(2) یكى دیگر از نشانههاى بارز تواضع و خوى نیكویش این بود كه به هركه مىرسید، پیشقدم در سلام كردن بر او بود. سلام كه خود تحیّت اسلامى است و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آن را به ما یاد داده، خود نیز بیش از همه و پیش از همه به آن عمل مىكرد و قبل از آنكه دیگرى بر او سلام كند، او خود سلام مىكرد. هرگز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ملاحظه نمىكرد كه آن فرد بزرگ است یا كوچك، دانشمند است یا بىسواد، ثروتمند است یا فقیر. آرى، حضرت آنقدر عظمت داشت كه بر همه افراد بدون ملاحظههاى ایسمى، شغلى، خطّى، مسئولیتى، مالى و... سلام مىكرد و او با اینكه بزرگترین از هر نظر بود، بر كوچكترین انسانها از هر نظر سلام مىكرد و بیشتر براى اینكه ما را به این سنّت حسنه تشویق كند، مىفرمود: «سلام را نود و نه حسنه است و جوابش یك حسنه.»
(3) پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هرگز بدون جهت سخن نمىگفت و اگر سخنى مىگفت بیشتر جنبهی موعظه و پند داشت. یا مطلبى را مىآموخت و یا به معروف و خیرى امر مىكرد و یا از شرّ و منكرى مردم را باز مىداشت. تمام سخنانش سودمند و یك كلمه، نه بلكه یك حرف، پوچ و بىارزش نبود، زیرا خوب مىدانست كه: «و ما یلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید». وانگهى پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اسوه است و الگو و اوست انسان كامل. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم كسى است كه نخستین آفریدهی پروردگار، نور مباركش است: «اول ما خلق الله نورى». (سیره حلبیه، ج 1، ص 159) پس، از این نور كامل چیزى تراوش نمىكند جز نور و هر چه مىگوید گفتهی خدا است؛ «و ما ینطق عن الهوى ان هو الا وحىیوحى». (نجم، آیه 3 و 4)
(4) پیامبر هرگز از ذكر خدا غافل نمىشد. در روایت است: «و لایجلس و لایقوم الا على ذكر»؛ او نمىنشست و برنمىخاست جز با ذكر و یاد خدا. پیامبر در هر آن قرین و همنشین ذكر خدا بود، چه بر زبان آورد و چه در دل گوید. او خود ذكر خدا را كفاره مجلس مىدانست و اعلام مىداشت كه اگر در مجلسى یاد خدا نباشد، یا ذكرى از اهلبیت علیهمالسلام كه آن نیز یاد خدا است، پس آن مجلس بر اهلش وزر و وبال است و نحس است و شوم. اگر حضرت مىخندید از تبسّم تجاوز نمىكرد؛ «جل ضحكه التبسم»، زیرا قهقهه و خندهی با صدا، با شئون انسان مؤدّب منافات دارد، چه رسد به انسان كامل و چه رسد به اشرف مخلوقات.
(5) یكى دیگر از موارد تواضع و فروتنى حضرت این بود كه هر وقت وارد مجلس مىشد، هر جا كه جاى خالى بود مىنشست. مانند ما خودخواهان یا نادانان نبود كه دنبال صدر مجلس هستیم، و خیال مىكنیم كه باید بالا و بالاتر نشست. اصلاً آنجا كه انسان والا مىنشیند، والا است، نه آنكه انسان والا باید در جاى والا نشیند.
عزیزانم! قطعاً این از تواضع است كه انسان در جایى كه خالى است بنشیند و هرگز منتظر نباشد كه دیگران در برابرش قد علم كنند و برخیزند تا آن جناب را در صدر مجلس بنشانند. این حالت، بدون تردید برخاسته از هواى نفس است و تكبّر كه باید زدوده شود و گاهى، بلكه بیشتر به خاطر عقدههاى درونى و محرومیتهاى دیرینه است كه شخص مىخواهد از این راه خودى نشان دهد!!
(6) پیامبر آرام و آهسته سخن مىگفت و هیچگاه فریاد نمىزد و صدا را بلند نمىكرد. مجلس آن حضرت نیز از چنان آرامشى برخوردار بود كه عین ادب و تواضع است و كسى در مجلس پیامبر بلند سخن نمىگفت؛ «و اغضض من صوتك» (لقمان، آیه 19) و دستور هم همین بود كه كسى صدایش را بالاتر از صداى رسول الله نكند «لاترفعوا اصواتكمفوق صوت النبى» (حجرات، آیه 2) و چون خود حضرت آهسته و آرام سخن مىگفت، لذا مجلسش بسیار آرام و باوقار بود كه حتى صداى به هم زدن بال پرنده به گوش مىرسید.
(7) «لایقطع على احد كلامه»؛ هرگز سخن كسى را قطع نمىكرد و تا شخصى مشغول سخن گفتن بود، به او خوب گوش مىداد و پس از تمام شدن سخنش، آرام پاسخش را مىگفت. چنان اصحابش را تربیت كرده بود كه هرگاه لب مباركش به سخن وا مىشد، تمام حاضران ساكت مىشده و سراپا گوش مىشدند؛ «كان على رووسهم الطیر» و هرگاه سخن حضرت تمام مىشد، بدون آنكه سخنانشان با هم تزاحم كند، با هر یك به نوبت حرف مىزد.
(8) نكته دیگرى كه بسیار جالب و ارزنده است و باید مد نظر قرار گیرد این است كه حضرت در هنگام سخن گفتن، به افراد یكسان نگاه مىكرد؛ «و كان یساوى فى النظر والاستماع للناس» و باید سخنگویان محترم این مطلب را دقت كنند كه یكسان و مساوى درحال حرف زدن به این طرف و آن طرف نگاه كنند، زیرا این نكته ظریف اخلاقى است كه در نگریستن به افراد (هنگام صحبت كردن) انسان فرق بین این و آن نگذارد و همه را به یك دید بنگرد كه امیدواریم در موارد دیگر نیز این تساوى و یكساننگرى حفظ شود. راستى چه زیبا است تربیت رسول الله! بنابراین، هر كه بخواهد بیشتر به پیامبر نزدیك گردد، باید رفتار و اخلاقش را با آن حضرت نزدیكتر كند.
(9) «و كان یجالس الفقراء و یواكل المساكین»؛ او نه تنها با مالداران و دارایان مجالست مىكرد، بلكه با فقرا و مستمندان نیز همنشین بود، بلكه قطعاً حضرت از نشستن با فقرا بیشتر لذت مىبرد و اگر با ثروتمندان مىنشست به خاطر هدایت كردن آنان بود نه چیز دیگر.
(10) هرگاه پیامبر مىخواست به مجلس وارد شود و با مردم برخورد كند، خود را طبق موازین اسلامى آرایش مىداد، یعنى در آینه مىنگریست و موهاى خود را شانه مىزد و چنین در روایت آمدهاست: «و كان ینظر فى المرآه و یتمشط» و نه تنها حضرت لباس تمیز و مرتب مىپوشید و محاسن مبارك را شانه مىزد، بلكه پیوسته بوى خوش عطر از حضرت از مسافتى دور استشمام مىشد. بگذریم كه خود حضرت خوشبو بود و بوى خوشش دوست و دشمن را جذب مىكرد، كه همواره از عطر نیز استفاده مىنمود. راوى مىگوید: قبل از آنكه حضرت به مسجد وارد شود، ما خبردار مىشدیم، زیرا بوى عطرش از مسافتى به مشاممان مىخورد و متوجه ورود حضرت مىشدیم. خود حضرت نیز مىفرماید: «ان الله یحب من عبده اذا خرج الى اخوانه ان یتهیا لهم و یتجمل»؛ خداوند دوست دارد كه بندهاش هرگاه مىخواهد با برادرانش ملاقات كند، خود را آماده كند و براى آنها آرایش نماید.
اسلام دستور آراستن داده است، نه مانند برخى سادهلوحان كه با موهاى ژولیده و لباس نامرتب مىآیند و خیال مىكنند این از زهد است. نه! این از زهد اسلامى كاملاً به دور است. زهد این است كه به دنیا و ملذاتش دل نبندیم، نه اینكه صوفى منشانه زندگى كنیم و ژولیده سیما در میان مردم حاضر شویم!
(11) پیامبر اگر سواره بود هرگز نمىپذیرفت كه شخصى همراه و همگام او پیاده راه رود. از او مىخواست كه بر مركبش در كنارش سوار شود و اگر قبول نمىكرد یا امكان نداشت، به او مىفرمود: «از من جلوتر برو تا من در پس تو آیم و به تو برسم.» این چه عظمت و بزرگوارى است. انسانها را سرگردان مىكند و به حیرت وامىدارد.
(12) اگر سه روز مىگذشت و دوستش یا برادر دینىاش را نمىدید از او سؤال مىكرد، پس اگر به مسافرت رفته بود برایش دعا مىكرد و اگر در شهر بود، حتماً از احوالش تفقّد مىنمود و به زیارتش مىرفت و اگر بیمار بود به عیادتش مىشتافت.
(13) پیامبر آنقدر مهماننواز بود و مهمانش را احترام و تقدیر مىكرد كه هرگاه كسى بر او وارد مىشد، حضرت متكا و مسند خود را به او مىداد و اگر نمىپذیرفت آنقدر اصرار مىكرد تا قبول كند.
(14) حضرت ضمن اینكه بسیار هیبت داشت، براى اینكه حاضرین از دیدارش هراس نكنند و دیدارش آنان را نرنجاند، گاهى شوخى مىكرد و لطیفهاى در حد میزان شرعى مىگفت كه هیبتش حاضران را به وحشت نیندازد و جرأت سخن گفتن را از آنان سلب نكند. بویژه اگر مىیافت كه یكى از یارانش ناراحت و غمگین است با او شوخى مىكرد تا غمش را بزداید و اصلاً پیامبر آنگونه با افراد سخن مىگفت كه مناسب با وضعیت علمى و حالت روانى آنان بود. در روایت آمده است: «و كان یخاطب جلساءه بما یناسب»؛ و به اندازه عقل و دركشان با آنان سخن مىگفت و مىفرمود: «ما پیامبران مأموریت داریم كه با مردم به اندازه عقولشان سخن بگوئیم.»
15) مىفرمود: «اكرم اخلاق النبیین و الصدیقین البشاشه اذا تراووا و المصافحه اذا تلاقوا»؛ برترین اخلاق پیامبران و رادمردان خوشروئى است هنگامى كه به هم مىرسند و مصافحه و دست دادن به یكدیگر است هنگامى كه با هم ملاقات مىكنند و لذا هر وقت پیامبر مسلمانى را مىدید فوراً با او مصافحه مىكرد و به او دست مىداد و بر این امر بسیار تأكید مىنمود. در روایت است كه هرگاه دو مؤمن به هم برسند و مصافحه كنند، گناهانشان مىریزد، مانند برگ درختان.
این بود چند جمله كوتاه ولى پرفایده از سیره و منش پیامبر كه براى استفاده عموم عرض شد تا شاید در این ایام به كار گیریم و با هم پیوند صلح و صفا بندیم و دلها را از رشك و حسد و زیغ و رین پاك كنیم و گذشتهها را به خاطر خدا نادیده بگیریم و از لغزشهاى برادرانمان بگذریم (كه خود نیز بسیار لغزش داریم) و وحدت را نه در سخن و گفتار كه در عمل و كردار اجرا كنیم و قلبها را از كینه و عداوت دور سازیم و با هم چنانكه خدا و رسولش خواهد، برادروار زندگى كنیم و اگر از دیگرى انتقاد داریم، تلاش كنیم كه انتقادمان سازنده و برادرانه باشد، نه كینهتوزانه و انتقامگرانه. باشد كه روح رسول الله و روح فرزندش روحالله از ما خشنود گردد و كشورمان رنگ صفا و محبت به خود گیرد و راه نفوذ دشمنان قطع شود و دوستان، دشمنى را كنار گذارند و ولى حمیم گردند و عهد اخوت و برادرى را دوباره تجدید كنیم والسلام.
منبع: ماهنامه پاسدار اسلام شماره
منبع: ماهنامه پاسدار اسلام شماره 222