تبیان، دستیار زندگی
هدف این مقاله نظری بسیار كوتاه بر ابعاد موضوع «شهادت‏» در كلام امیرالمؤمنین علی‏علیه السلام است. بدون تردید، پایه و مبنای ترسیم سیمای «شهادت‏» در نهج‏البلاغه، ترسیم سیمای «مرگ‏» است؛چرا كه
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شهادت در کلام امیرالمومنین
امام علی

قسمت اول

مقدمه:

هدف این مقاله نظری بسیار كوتاه بر ابعاد موضوع «شهادت‏» در كلام امیرالمؤمنین علی‏علیه السلام است. بدون تردید، پایه و مبنای ترسیم سیمای «شهادت‏» در نهج‏البلاغه، ترسیم سیمای «مرگ‏» است؛چرا كه شهادت، حیات مرگ است و به بیانی، مرگ ، مرگ است كه آن حضرت فرمودند: «ان اكرم الموت القتل‏» . (1)

سر سعدی چو خواهد رفتن از دست

همان بهتر كه در پای تو باشد

(سعدی)

اما چنانچه بخواهیم این بحث را به صورت منطقی و در یك سیر تحقیقی نظام‏مند دنبال كنیم، نخست‏باید به طرح‏بحث «مرگ در قرآن‏» بپردازیم، سپس «سیمای مرگ نزد پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله‏» را پی‏گیریم و در نهایت، در كلام و نظر مولاعلی علیه السلام به فهم و تحلیل دیدگاه آن حضرت در این‏باره بپردازیم.

بدین سان، بر اساس این پایه اصلی، باید در دور دوم بحث، «شهادت در قرآن‏» ، سپس در كلام و سیره پیامبرصلی الله علیه وآله و در آخر، سیمای «شهادت در نهج‏البلاغه‏» را تبیین نماییم; (2) چرا كه «ولی‏» از «نبی‏» و او نیز از «وحی الوهی‏» قابل تفكیك نیست و هر یك دریچه‏ای برای فهم دیگری به حساب می‏آید و قطعا مبنای اصلی در بحث «شهادت در نهج‏البلاغه‏» ، كلام الله و رسول‏الله ‏صلی الله علیه وآله است.

اما جدای از بایسته‏های پژوهشی مزبور، آنچه در این نوشتار آمده، مروری است‏ بسیار كوتاه به بحث مرگ در نهج‏البلاغه و ارتباط آن با مساله شهادت تا فرازهایی از پایه‏های اصلی آن طرح تحقیقی بزرگ به دست آید.

پای ما لنگ است و منزل بس دراز

دست ما كوتاه و خرما بر نخیل

حافظ از سرپنجه عشق نگار
همچو مور افتاده شد بر پای پیل (3)

شهید شاهد:

شهادت شهید، جلوه‏شهودابدی‏اوست:

«ان الله علی كل شی‏ء شهید» (حج: 17)

و شهید، پرده از شهد شیرین ابدیت‏برمی‏دارد:

«. . . بل احیاء عندربهم یرزقون‏» (آل‏عمران: 169)

چرا كه مقام الوهیت، مشهدشیرینی‏ذات‏ابدی‏الهی‏است:

« فرحین بما آتیهم الله من فضله. . . » (آل‏عمران: 170)

از آن لطف كایزد بر ایشان نهاد
همیشه رضایند و باشند شاد. (4)

و دراین‏آینه نمایی، عارف‏متعالی‏تقرب می‏جوید، عشق‏می‏نمایاندوشهدمی‏پراكند; یعنی كه او شهید شاهد مقام قرب است؛چرا كه: « لقا بایدت كرد با كردگار» ، (5) آن سان كه فرمود:

«یا ایها الانسان انك كادح الی ربك كدحا فملاقیه‏» (انشقاق:6)

و مولای شهیدان، مولای شاهدان نیز هست؛ چون نخستین شهید شاهد مقام شهود الهی نیز اوست:

«. . . الست‏بربكم قالوا بلی شهدنا. . . » (اعراف: 172)

. . . در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند
تا ابد سرنكشد وز سر پیمان نرود
. . .  آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت
كه اگر سر برود، از دل و از جان نرود. . . (6)

پس شهدشیرین‏شهادت، تنهادرسیمای اولین‏شهیدشاهد رخ می‏نمایدكه«. . . شهیدان را شهیدان می‏شناسند. » (7) و البته چنین شهدی‏تنهادرآینه شكر و سپاس چهره می‏یابد كه فرمود: «یا رسول الله، لیس هذا من مواطن الصنبر و لكن من مواطن البشری و الشكر» (8)

ضریح مطهر حضرت علی علیه السلام

دوش وقت‏سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
چه مبارك سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر كه این تازه براتم دادند
هاتف آن روز به من مژده این دولت داد
كه بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند.

(حافظ)

پس كلام ربانی (9) برتر از فلك و ملك مولای شهیدان شاهد، می‏تواند پاره‏هایی از آن سیمای نورانی آسمانی و باقی را به دنیای‏ظلمانی‏زمینی‏وفانی (10) مابنشاند كه:

نردبان آسمان است این كلام
هر كه از آن بر رود آید به بام
نی به بام چرخ كان اخضر بود
بل به بامی كز فلك برتر بود. (11)

و آن حضرت خود نیز می‏فرمود: «. . . انما مثلی بینكم كمثل السراج فی الظلمة، یستضی‏ء به من ولجها. » (12)

آماده مرگ باشید كه بر شما سایه افكنده است و همچون‏مردمی‏باشید كه بر آن‏ها بانگ زدند و بیدار شدند و دانستند دنیا خانه جاویدان نیست و آن را با آخرت مبادله كردند.

مرگ شیرین :

اگر آن حضرت، شهادت را شیرین می‏داند، بدان روست كه به «مرگ‏» ، نظر دیگری انداخته است و با آن انس عاشقانه و پیوند پرشور كودكانه دارد كه فرمود: « هیهات بعد اللتیا والتی، والله لابن ابی‏طالب آنس بالموت من الطفل بثدی امه‏» (13)؛ پس از آن همه جنگ‏ها و حوادث ناگوار، سوگند به خدا كه علاقه پسر ابوطالب به مرگ، از انس طفل به پستان مادرش بیش‏تر است. و او با مرگی آشناست‏كه‏ازخاك‏به افلاك هدایتش نماید:

بگذر از مرگی كه سازد با لحد
زان كه این مرگ است، مرگ دام و دد
مرد مؤمن خواهد از یزدان پاك
آن دگر مرگی كه برگیرد ز خاك

(اقبال لاهوری)

شهادت نزد او، حیات مرگ است; چه این‏كه «مرگ‏» پایان حیات انسان نبوده و در مرحله تكاملی و تعالی بشر قرار دارد; یعنی

«و نترسیم از مرگ ، مرگ پایان كبوتر نیست

مرگ در ذات شب دهكده از صبح سخن می‏گوید. . . »

(سهراب سپهری)

عاشقان را این ممات آمد حیات
عارفان هم زنده‏اند از این ممات
هم از این مردن شهید آمد شهید
نه ز زخم تیغ و خنجر، ای رشید.

(نراقی)

اگر آن حضرت، موت را پایان حیات نمی‏داند، از آن روست كه مالك موت را مالك حیات نیز دانسته است: «. . . واعلم، ان مالك الموت هو مالك الحیاة، و ان الخالق هو الممیت، و ان المفنی هو المعید. . . . » (14)؛ بدان كه در اختیار دارنده مرگ همان است كه زندگی رادر دست دارد و پدید آورنده موجودات است. همو می‏میراند و نابود كننده هموست كه دوباره زنده می‏كند.

جلوه بقای هستی مطلق :

در حقیقت، مرگ دور دیگری در قوس صعودی انسان به سوی الله تعالی است؛ « انا لله و انا الیه راجعون. » (بقره: 156)

از آن بزرگوار نیز چنین نقل شده است: «و قد سمع - علیه السلام - رجلا یقول:« انا لله و انآ الیه راجعون‏»

فقال: ان قولنا - انا لله - اقرار علی انفسنا بالملك و قولنا - و انا الیه راجعون - اقرار علی انفسنا بالهلك‏» ; (15) آن حضرت علیه السلام شنیدند كه شخصی می‏گفت: «انا لله و انا الیه راجعون‏» فرمودند: این سخن ما كه می‏گوییم: «ما همه از آن خداییم‏» ، اقراری است‏به بندگی و این‏كه می‏گوییم: « بازگشت ما به سوی اوست‏» اعترافی ست ‏به نابودی خویش.

در این دیدگاه، مرگ، نشانی از هستی مقید انسان و هستی مطلق الهی دارد; هستی للهی و الی اللهی; هستی‏ای كه ریشه در ملك و ملكوت دارد و به هلك و هلاكت منتهی می‏گردد; یعنی كه مرگ - در واقع - نشان هستی انسان است و البته علامتی بر جوهر و حقیقت الهی انسان; حقیقتی پیوسته و وابسته به مبدا هستی بخش:

«و قیل له علیه السلام: كیف تجدك یا امیرالمؤمنین؟ فقال علیه السلام: كیف یكون حال من یفنی ببقائه و یسقم بصحته و یؤتی من مامنه‏» ؛ (16)

به امام علیه السلام گفتند: ای امیرالمؤمنین، خود را چگونه می‏یابی؟ فرمود: چگونه‏است‏حال‏كسی‏كه‏دربقای خود ناپایدار و در سلامتی‏اش بیمار است و در آن‏جا كه آسایش دارد، مرگش فرا می‏رسد؟ !

بنابراین، مرگ نمودی از جلوه بقای ذات الهی و تباهی دنیای فانی است:

هستی دنیای فانی انتظار مردن است
ترك هستی ز انتظار نیستی، وارستن است

(صائب تبریری)

و این، حركتی از عالم فنا به سوی عالم بقا است. و به بیان زیبای مولاعلیه السلام، معامله فنا به بقا، كه فرمودند:

«. . . فاتقوا الله عباد الله، و بادروا آجالكم باعمالكم، و ابتاعوا ما یبقی لكم بما یزول عنكم» ؛ (17)

ای بندگان خدا، از خدا بپرهیزید و با اعمال نیكو به استقبال اجل بروید و با چیزهای از بین رونده دنیا، آنچه را كه جاویدان می‏ماند خریداری كنید. و نیز در ادامه فرمود:

«. . . و استعدوا للموت فقد اظلكم، و كونوا قوما صیح بهم فانتبهوا و علموا ان الدنیا لیست لهم بدار فاستبدلوا. . . » (18)

آماده مرگ باشید كه بر شما سایه افكنده است و همچون‏مردمی‏باشید كه بر آن‏ها بانگ زدند و بیدار شدند و دانستند دنیا خانه جاویدان نیست و آن را با آخرت مبادله كردند.

و از همین جاست كه نزد آن حضرت، از دست دادن دنیای فانی بسی آسان‏تر از رها كردن سرای باقی است; چرا كه:

« و موتات الدنیا اهون علی من موتات الآخرة‏» ؛ (19)

حضرت علی علیه السلام

از دست دادن دنیا آسان‏تر از رهاكردن آخرت است.

بدین‏سان، «مرگ‏» حركتی حتمی و مستمر از دار ممر به سوی دارمقر است: «الدنیا دار ممر لا دارمقر» (20) و حركتی است كه با هر نفس، انسان را به سوی خود می‏خواند: «نفس المزء خطاه الی اجله‏» (21) حركتی كه پرده از پیوند لحظه‏ها با زندگانی كوتاه دنیوی برمی‏دارد: «و ان غایة تنقصها اللحظة‏» (22) (زندگی كوتاهی كه گذشتن لحظه‏ها از آن می‏كاهد)

نتیجه آن‏كه مرگ، حركت مستمری از فنا به سوی بقا به حساب می‏آید. پس در این صورت، یاد مرگ نیز یاداوری و ذكر فنای دنیاست: نفس خود را با یاد مرگ آرام كن و آن را به اقرار فنای دنیا وادار نما(23). و صد البته كه این ذكر نیز باید به كثرت، تداوم یابد كه فرمود: «یا بنی، اكثر من ذكر الموت‏» (24)؛ ذكری كه او را به علت اصلی آفرینش انسان - یعنی بقا در دار جاودانی - فرا می‏خواند:

« و اعلم یا بنی انك انما خلقت للاخرة لا للدنیا و للفناء لا للبقاء و للموت لا للحیاة‏» (25)

و از همین روست كه غفلت از مرگ جایز شمرده نمی‏شود; چه این‏كه «مرگ‏» ، از انسان غافل نمی‏گردد:

«و اوصیكم بذكر الموت و اقلال الغفلة عنه، و كیف غفلتكم عما لیس یغفلكم؟ ! » (26)

وبه‏هر حال، اگرچه انسان آن را فراموش كند، اما مرگ او را از یاد نمی‏برد: «و ان نسیتموه ذكركم. » (27)

بود مرگ دنبال هر آدمی
نباشد همی غافل از او دمی
شهادت یقین بهترین مردن است
به سوی خدا ره چنین بردن است.

(مثنوی)


پی نوشت :

1- این عبارت را در ضمن مطالبی كه هنگام نبرد در جنگ صفین خطاب به سربازان خویش می‏فرمود، از آن حضرت نقل كرده‏اند: همانا مرگ به سرعت در جست‏وجوی شماست. آن‏ها را كه در نبرد مقاومت دارند و آن‏ها كه فرار می‏كنند، هیچ‏كدام را از چنگال مرگ رهایی نیست. همانا گرامی‏ترین مرگ‏ها كشته شدن در راه خداست. سوگند به آن كه جان پسر ابوطالب در دست اوست، هزار ضربت‏شمشیر بر من آسان‏تر از مرگ در بستر استراحت، در مخالفت‏با خداست. (ر. ك. به: محمد دشتی، ترجمه نهج‏البلاغه، قم، مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین‏علیه السلام، 1379، خطبه 123، ص 234. )

2- چنانچه بخواهیم بحث را به صورت دقیق‏تری دنبال كنیم، باید پیش از موضوع «مرگ‏» ، به بحث «انسان‏شناسی‏» نیز بپردازیم; یعنی نخست دیدگاه قرآن و سنت را درباره «انسان‏» دریابیم (انسان‏پژوهی) ، سپس به شناخت صحیحی از مرگ دست‏یابیم (مرگ‏پژوهی) و در نهایت، بر این مبانی، به موضوع «شهادت‏» از دیدگاه اسلام در منظر قرآن، سخن و سیره پیامبرصلی الله علیه وآله و علی‏علیه السلام برسیم(شهادت پژوهی(

3- دیوان‏حافظ، براساس نسخه علامه محمد قزوینی و دكتر قاسم غنی، تهران، دوران، 1379، ص 200

4- 5- امید مجد، قرآن مجید با ترجمه منظوم، تهران، امید مجد، 1379، ص 72 / ص 589

6- حافظ، دیوان، ص 146

7- خوشا آنان كه جانان می‏شناسند

طریق عشق و ایمان می‏شناسند

بسی گفتند و گفتیم از شهیدان

شهیدان را شهیدان می‏شناسند

ر. ك. به: خلاصه مقالات همایش سیمای شاهد در نهج‏البلاغه، به كوشش محمدرضا آقاملایی، تهران، شاهد، 1379، ص 77

8- بخشی از خطبه 156 نهج‏البلاغه كه حضرت‏علیه السلام پس از پیروزی در جنگ جمل، برای مردم بصره ایراد فرمودند و در بخشی از آن، از گفت‏وگوی خویش با پیامبر خداصلی الله علیه وآله در مورد آرزوی شهادت سخن می‏گویند. (ر. ك. به: ترجمه نهج‏البلاغه، ص 290. (

9- مردم، به سخن عالم خداشناس خود گوش فرا دهید، دل‏های خود را در پیشگاه او حاضر كنید و با فریادهای او بیدار شوید. (ر. ك. به: نهج‏البلاغه، خطبه 108، ص 202. (

10- و بخرید چیزی را كه برای شما باقی می‏ماند به چیزی كه از دستتان می‏رود واز دنیا كوچ كنید كه برای كوچ دادنتان تلاش می‏كنند و چون مردمی باشید كه دانستند دنیا خانه جاویدان نیست و آن را با آخرت مبادله كردند. (ر. ك. به: نهج‏البلاغه، خطبه 64، ص 112. (

11- ر. ك. به: مرتضی مطهری، سیری در نهج‏البلاغه، قم، صدرا. ص 7.

12- « همانا من در میان شما چونان چراغ درخشنده در تاریكی هستم كه هر كس به آن روی آورد، از نورش بهره‏مند می‏گردد. » ر. ك. به: نهج‏البلاغه، خطبه 187، ص 368

13- نهج‏البلاغه، خطبه 5، ص 50

14- 15- 16- نهج‏البلاغه، نامه 31، ص 524 / حكمت 99، ص 646 / حكمت 115، ص 650

17- 18- 19- 20- 21- نهج‏البلاغه، خطبه 64، ص 112 / همان / خطبه 54، ص 106 / حكمت 133، ص 656 / حكمت 74، ص 638

22- 23- بخشی از خطبه نهج‏البلاغه، ص 112 / نامه 31، ص 520

24- 25- 26- 27- فرازی از وصیت‏نامه آن حضرت‏علیه السلام به فرزندش امام حسن‏علیه السلام كه در ادامه می‏فرماید: و به یاد آنچه به سوی آن می‏روی و پس از مرگ در آن قرار می‏گیری تا هنگام ملاقات با مرگ از هر نظر، آماده باش، نیروی خود را افزون كن و كمر همت را بسته نگه‏دار كه ناگهان نیاید و تو را مغلوب سازد. مبادا دل‏بستگی فراوان دنیاپرستان و تهاجم حریصانه آنان به دنیا، تو را مغرور كند; چرا كه خداوند تو را از حالات دنیا آگاه كرده و دنیا نیز از وضع خود تو را خبر داده و از زشتی‏های روزگار پرده برداشته است. (ر. ك. به: همان، نامه 31، ص 530) / همان / خطبه 188، ص 370 / حكمت 203، ص 672

منبع :

فصلنامه معرفت

ادامه دارد ...