تبیان، دستیار زندگی
بچه ای که نمی تواند تمرکز کند، توجه داشته باشد، به خاطر بیاورد، یک دقیقه ساکت بنشیند، درست نمی فهمد و موفق نمی شود، چه جور بچه ای است؟ احتمالاً می‌گویید اختلال کمبود توجه دارد یا ناتوانی یادگیری یا اختلال رفتاری دارد - اینها از جمله ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

همه انواع ذهن

همه انواع ذهن

بچه ای که نمی تواند تمرکز کند، توجه داشته باشد، به خاطر بیاورد، یک دقیقه ساکت بنشیند، درست نمی فهمد و موفق نمی شود، چه جور بچه ای است؟ احتمالاً می‌گویید اختلال کمبود توجه دارد یا ناتوانی یادگیری یا اختلال رفتاری دارد - اینها از جمله برچسب هایی است که ما روی دانش آموزان در حال کوشش خودمان می‌زنیم. اما برای دکتر مل لوین که دانش آموخته هاروارد و متخصص کودکان است اینها فقط عنوانهای نادقیقی هستند که گاهی اثر مخرب و ویرانگری دارند. دکتر لوین بیش از 25 سال است که درباره نحوه کارکردن مغز، به خصوص نحوه یادگیری و رشد کودکان تحقیق می‌کند. او که از همه این برچسب های بی مورد بیزار است، کارش را بر روی راز زدایی از مغز متمرکز کرده و امیدوار است که " به جای بچه ها، روی پدیده‌ها برچسب بزند. " او عقیده دارد که برای غلبه بر تفاوتهای یادگیری باید به معلمان، والدین و بچه‌ها آموخت که چطور نقاط ضعف و قوت نحوه فعالیت مغزشان را تشخیص بدهند، بفهمند و کنترل کنند. او برای این کار مرکزی تأسیس کرده است که به تربیت معلمان برای اجرای این برنامه می‌پردازد. این برنامه در حال حاضر در 500 مدرسه ابتدایی و راهنمایی در آمریکا اجرا می‌شود. برنامه شامل شناسایی هشت ناحیه فعالیت مغز، روشهای مداخله طراحی شده برای جلوگیری از برچسب زنی، کلاسهای خاص و آزمونهای اضافه روانشناسی است. هدف اصلی از همه اینها هم " پیوستن " آدمهاست.

هر کسی تفاوتهایی در یادگیری دارد.

وقتی معلم‌ها از این برنامه برمی گردند، اکثراً به همکاران خود می‌گویند که این آموزش، عمیقاً دیدگاههایشان را تغییر داده است. یکی از آنها می‌گوید: " همه آدمها تفاوتهای یادگیری دارند. اما در مورد بعضی بچه ها، این تفاوت مانع یادگیری می‌شود و دلیلش هم روش سنتی ما در تدریس است! " دکتر لوین این نکته را چنین توضیح می‌دهد که " بچه هایی در مدرسه خوب پیشرفت می‌کنند که ذهنشان در روبرو شدن با وظایفی که معمولاً با آنها برخورد می‌کند، " کانالیزه " شده است. مثلاً سهولت به یاد آوردن که در مدرسه به آن اهمیت می‌دهند. اما واقعاً چقدر از مشاغل به حافظه و یادآوری انبوه اطلاعات، آن هم در عصر کامپیوتر، احتیاج دارند؟ انگار برای موفقیت در مدرسه به حافظه بیشتری نسبت به حافظه مورئ نیاز شغل تان احتیاج دارید! " محققان مغز عقیده دارند که فهمیدن تفاوتهای یادگیری می‌تواند حتی موجب پرورش ستاره های علمی شود. در واقع بچه هایی که در مدرسه با ما کلنجار می‌روند، پیغامی درباره نحوه یادگیری همه بچه‌ها به ما می‌دهند.

هیچ کس ذهن کامل ندارد.

خود دکتر لوین هم از این مشکلات دارد. وقتی دنبال یک مداد گمشده می‌گردد که یک دقیقه همین جا بوده است به مشکلاتش در جمع و جور کردن اشیا می‌خندد و می‌گوید: " این یک ضعف است. اما هیچ کس ذهن کامل ندارد. در واقع همه ما - درست 100% مردم - نوعی از ناکارایی رشد عصبی را تجربه کرده اند. خوب این یعنی چه؟ مثلاً شما دارید شام می‌خورید و ناگهان به چاقو احتیاج پیدا می‌کنید. بلند می‌شوید و به آشپزخانه می‌روید و رو به روی کشو می‌ایستید. ناگهان نمی توانید به یاد بیاورید چرا آنجا ایستاده اید. این ناکارایی در حافظه کوتاه مدت - نوعی از " از کارافتادگی فعالیت " - است. انواع رایج دیگری هم هستند که شاید نشود به این راحتی روی آنها اسم گذاشت و آنها را فهمید. دکتر لوین و همکارانش هشت ساخت یا جنبه برای فعالیت مغز مطرح کرده اند که عبارتند از: توجه، زبان، حافظه، فعالیت حرکتی ظریف و زمخت، ترتیب دهی فضایی، ترتیب دهی زمانی - توالی، شناخت سطح عالی و شناخت اجتماعی. هر کدام از این ساخت‌ها زیر مجموعه های خاصی دارد. موارد ضعف و قوت ذهن، پرونده رشد عصبی هر فردی را تشکیل می‌دهد. اما این ساخت‌ها در سنگ حک نشده اند. اینها تنها راهی کارا، ولی ناکامل، برای طبقه بندی کارهای چیزی به پیچیدگی مغز هستند.

درس لغت معنی

یکی از فعالیت های این مدرسه تربیت معلم، درس لغت معنی برای آموزشگران است. آنها سعی می‌کنند لغاتی پیدا کنند که دقیقاً رفتار خاصی - یعنی همان پدیده ای که معلم هر روز مشاهده می‌کند - را توصیف کند. مثلاً بچه ای را در نظر بگیرید که دایم خشن و پرخاشگر است و بدون قصد خاص مدام احساسات هم کلاسی هایش را جریحه دار می‌کند. ممکن است معلم‌ها بدون فهمیدن انگیزه های پشت رفتار بد بچه، او را " غیر قابل کنترل " بدانند. اما اگر معلم‌ها بااستفاده از مشاهده دقیق مهارت‌ها و واژگان جدید، کشف کنند که اختلال کودک در مهارتهای پیش بینی یا توانایی او در پیش بینی نتیجه اعمال است، چیزی برای کار کردن در دست خواهند داشت. از آنجایی که مهارتهای پیش بینی در هنگام خواندن یک داستان یا نوشتن انشا تمرین می‌شود، تمرکز بر چنین فعالیت هایی ممکن است به کودک در به مهارت رسیدن و کسب مهارتهای اجتماعی دیگر، کمک کند. استفاده از لغت هایی که نامأنوس به نظر می‌رسند برای بیرون کردن و ترساندن دیگران نیست. بلکه برای آن است که معلمان، والدین و دانش آموزان با هم و دقیقاً روی نقطه خاصی کار کنند که ناحیه مهارتی ای است که برای بچه مشکل درست کرده است.

دخالت در ناتوانی ها

یک معلم پایه راهنمایی استراتژی های ساده برنامه را برای تشخیص حوزه های مشکل ، به خصوص در مورد کنترل توجه و ظرفیت حافظه، مفید یافته است. مثلاً مشخص کردن مفاهیم مهم در یک اورهد، کپی کردن و پخش کردن ورقه های اورهد و درخواست مشخص کردن همان مفاهیم از بچه ها، می‌تواند به خصوص به بچه های مشکل دار فرصت دوباره بدهد. معلمان خوب از قبل از چنین تمرینی استفاده می‌کردند، اما حالا یک هدف روشن و خاص دارند یعنی می‌دانند دارند روی سهولت کدام کارکرد مغز کار می‌کنند. بنابراین، آموزش دهنده ها، فعالیت های یادگیری ای را طراحی می‌کنند که به بچه کمک می‌کنند با انجام آن روی نقطه ضعف خودش کار کند. مثلاً یک معلم ریاضی چنین تجربه ای دارد: " یک بار تمرینی با بیست مسأله طراحی کردم که شامل جمع، تفریق، ضرب و تقسیم بود. بعد اول از یک بچه خاص خواستم که مسائل جمع را به یک رنگ و مسایل تفریق را به رنگ دیگری و ... مشخص کند. قبل از شروع به حل مسأله این کار را انجام داد. اگر موفق نمی شد ورقه را پس می‌گرفتم و می‌دیدم که در این کار اشتباه کرده است. آن هم به این دلیل ساده که مثلاً نمی توانسته فرق بین علامت ضرب و جمع را تشخیص بدهد.

"یادگرفتن درباره یادگرفتن

فقط معلم‌ها نیستند! بچه‌ها و والدین آنها هم باید یاد بگیرند. در واقع برنامه‌ها و طرح درس هایی وجود دارند که دانش آموزان را به درک نحوه فعالیت مغز علاقه مند می‌کنند و تشویقشان می‌کنند که درباره نحوه کار مغز، مهارتها و راه های بهتر یادگیری شان فکر کنند. بچه‌ها هم با همان هشت اصطلاح اصلی، ولی به نحوی ساده و بچه فهم، کار می‌کنند و این بسیار جالب است که از بچه ای کلاس پنجمی بشنوید که در " آگاهی فونولوژیک " یا " خود دیده بانی " مشکل دارد. و جالب تر آن است که بچه‌ها می‌فهمند که " من نقص عمده ای ندارم. من عقب مانده نیستم. من کند نیستم! " جداسازی و شناسایی نقاط قوت هم مزایایی دارد: مثلاً نه تنها باعث افزایش اعتماد به نفس می‌شود، به بچه‌ها کمک می‌کند تا با استفاده از این نقاط قوت، مشکلات دیگر خود را حل کنند. مثلاً اگر بچه ای در ریاضیات مشکل داشته باشد، می‌تواند از توانایی های کلامی یا هنری اش در حل مسأله استفاده کند. مثلاً نمودار بکشد یا راجع به مسأله داستانی بنویسد. دکتر لوین اعتقاد دارد که :" این خوب است . بچه هایی که به انجام کاری علاقه ندارند، نباید آن را لزوماً به همین شیوه ای انجام بدهند که بچه هایی که با علاقه کار می‌کنند، انجام می‌دهند." بچه‌ها در عاقبت این احساس را دارند که حتماً نقاط قوت خاصی دارند، نقاط قوتشان رسمیت دارد. می‌توانند از مهارتهایشان استفاده کنند. به قول دکتر لوین :" بچه‌ها نیاز دارند که در یاد گرفتن درباره یاد گرفتن یاد بگیرند."

جنیفر پرسکات / ساناز فرهنگی