تبیان، دستیار زندگی

حق آموزش برای من آری، برای دیگری نه؟!!

لابه لای خبرهای آغاز سال نوی تحصیلی، خبری بود که تا مدتی شوکه ام کرده بود. گویا مردم یکی از محلات شهر شاهدیه یزد، به تشکیل یک مدرسه مخصوص کودکان افغان اعتراض نموده و با نوشتن شعار بر در و دیوار مدرسه و تظاهرات خیابانی و جلوگیری از ورود کودکان به مدرسه، آن را به تعطیلی کشانده بودند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 زینب شاه مرادی - مرکز یادگیری تبیان
حق آموزش برای من آری، برای دیگری نه؟!!
این خبر آن چنان ناباورانه بود که چند روزی مشغول ورق زدن صفحات اخبار مربوط به این واقعه برای درک ابعاد ناشناخته موضوع بودم بلکه بتوانم چنین برخورد عجیب و دور از انتظاری از مردم کشورمان را علیه حق آموزش کودکان درک کنم.
ظاهرا مردم محل به اختصاص این مدرسه به افغان ها که به گمان شان باعث تجمع و تردد بیشتر افغان ها در آن محله می شد، معترض بودند.  از دو سه سال پیش که بالاخره آموزش و پرورش ما درهای خود را بر روی کودکان افغان گشود و اجازه تحصیل به آنان را داد، این کودکان با دریافت کارت تحصیلی، اجازه ثبت نام در مدارس دولتی را یافته و قادر بودند در کنار همکلاسی های ایرانی خود پشت میز و نیمکت ها بنشینند و تقریبا مانند یک دانش آموز عادی به تحصیل بپردازند.
اما ظاهرا این اختلاط چندان به مذاق بسیاری خوش نمی آید و بارها و بارها والدین نسبت به حضور کودکان افغان در کلاس های فرزندان شان اعتراض می کنند تا جایی که در برخی شهرها، اعتراضات به حدی می رسد که مسئولین آموزش و پرورش ترجیح می دهند با اختصاص یک مدرسه جداگانه، کودکان افغان را از سایر کودکان ایرانی جدا کنند.
اما شگفتا که این معضل به اینجا ختم نمی شود و این بار والدین، سر به اعتراض بر می آورند که مدرسه اختصاصی افغان ها نیز نباید در محله آن ها باشد. شاید آن ها ترجیح می دهند این مدارس در نقاطی خارج از شهر و دور از آبادی تشکیل شوند مبادا که بر دامن کبریایی ایرانیان گردی بنشیند!
سعی می کنم در مورد این هموطنان قضاوت نکنم اما اگر بخواهیم ریشه های چنین واکنش های مردمی را که به میهمان نوازی و غریب نوازی شهره خاص و عام هستند درک کنیم بر چه نقاطی باید تمرکز کنیم؟
آیا ما ایرانی ها به همان اندازه که باور داریم، میهمان نوازیم؟
آیا از حقوق انسان و حقوق کودکان برای تحصیل برابر آگاهیم؟
آیا باور داریم که یکی از مهم ترین راه ها برای از بین رفتن جهالت و تعصب و نفرت و بزهکاری، تحصیل و کسب علم و دانش و اخلاق است؟
اگر کودکان یک اقلیت، یک قوم یا یک گروهی که به نظرمان چندان با معیارهای زندگی ما سازگاری ندارند را از حق آموزش محروم کنیم، جامعه امن تر و آسوده تری خواهیم داشت؟
اگر ما ایرانیان چیزی برای افتخار کردن و پاس داشتن داریم، چرا آن را ترویج نکنیم؟ چرا اجازه ندهیم دیگران هم از مواهب علم و دانش و فناوری و بزرگواری مان بهره برند و بیاموزند؟
گذشته از همه این حرف ها و همه این علامت سوالها، من فکر می کنم این مسئله خاص رابطه ما و افغان ها نیست. ما همه جا و در همه شهرها و روستاهای مان با چنین افکاری در بین مردمان مان و در زندگی عادیمان سر و کار داریم.
در صف سبزی و نان، والدینی را می بینم که با آب و تاب از اینکه فرزندشان را از سایر کودکان به زعم خودشان "بی فرهنگ" جدا کنند، آن ها را در مدارس غیر دولتی ثبت نام می کنند به خیال اینکه کودکشان با کودکان با فرهنگ و نجیب زاده حشر و نشر داشته باشد.
والدینی را می بینم که برای ثبت نام فرزندشان در فلان مدرسه بالای شهر، به آب و آتش می زنند برای اینکه او را از هم نشینی با هم محله ای هایی که نمی پسندند دور کنند.
والدینی را می شناسم که مدام در حال کنترل روابط و ارتباطات انسانی فرزندانشان در مدارس هستند، تا مبادا گزندی بر فرزندشان وارد آید.
و صد البته که اولین نشانه و معیار برای خوبی و بدی در نگاه اول، برخورداری از مکنت و ثروت خانوادگی است که می تواند معیاری از فرهنگ بالا برای بسیاری تلقی شود.
در چنین شرایطی شاید عجیب نباشد که مردم شهری از شهرهای کشورمان، به خود اجازه دهند مدرسه کودکان بی گناهی را در محله خود به تعطیلی کشانند تنها به این دلیل که آن ها را بیگانگانی بی پول و بی فرهنگ می پندارند!
***
شاید باید به خود آئیم و بگذاریم این میهمانان کوچک خوانده و ناخوانده سرزمین مان، در کلاس های ما درس انسانیت و بزرگواری بیاموزند که افتخار ایرانیان نه به نام و رگ و خون که به نیک خوئی و بزرگمنشی و نوع دوستی است.



مطلب مرتبط:
ثبت نام بیش از 380 هزار دانش آموز افغان در مدارس كشور تا امروز


منبع: پرتال جامع آموزش و تدریس