تبیان، دستیار زندگی
ه" این جانب به سال 1342قمرى برابر با سال 2013 شمسى متولد شدم. از پنج سالگى به مكتب خانه رفته و یادگیرى قرآن را آغاز نمودم.به دلیل دارا بودن استعداد و حافظه قوى، دوران دبستان و دبیرستان را با موفقیّت كامل به پایان رساندم و ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مرحوم آیت الله آقای حاج شیخ احمد آذری بیگدلی "رحمه الله"

این جانب به سال 1342قمرى برابر با سال 2013 شمسى متولد شدم. از پنج سالگى به مكتب خانه رفته و یادگیرى قرآن را آغاز نمودم.
به دلیل دارا بودن استعداد و حافظه قوى، دوران دبستان و دبیرستان را با موفقیّت كامل به پایان رساندم و در سال 0132شمسى در امتحانات نهایى ـ كه امام موسى صدر نیز در آن شركت داشت ـ با معدّل بالاى نوزده قبول شدم.
در همان سال تحت تأثیر مواعظ و سخنان عارفانه حضرت امام خمینى قدّس سرّه
قرار گرفتم و در مدرسه فیضیّه ادبیّات را آغاز كردم. شرح امثله را طى یك روز و صرف میر را طى سه روز تمام كردم، بقیّه دروس ادبیّات، منطق، معالم، شرح لمعه و نیز مقدارى از رسائل را طى دو سال با روزى یازده درس و مباحثه با حضرت آیة اللّه العظمى آقاى موسى شبیرى زنجانى فرا گرفتم.
و در تابستان سال 1322شمسى به بروجرد رفته و با تنى چند از فضلاى آن روز چون آیة اللّه شهید مطهّرى در درس خارج معالم مرحوم آیة اللّه العظمى بروجردى قدّس سرّه ـ كه در منزل شخصى خود افاده مى كردند ـ شركت نمودم و در ماه شعبان همان سال ـ كه در تابستان قرار داشت به حفظ قرآن كریم پرداخته و روزانه یك جزء را حفظ مى كردم و صبح ها با تفسیر مجمع البیان به باغ هاى اطراف رفته و با كمك تفسیر با دستى پر از حفظ یك جزء، به مدرسه بروجرد بر مى گشتم.
از همان اوایل طلبگى در درس اخلاق امام قدّس سرّه شركت مى نمودم و از همان روزها مجذوب روح بلند و عارفانه و متعبّدانه امام گشتم.
تشرّف به نجف اشرف
در پاییز 1322 به نجف اشرف مشرّف شده و این امر با توسّلى كه به وجود پر بركت حضرت ابوالفضل علیه السّلام و والده مكرّمه آن حضرت امّ البنین گرفتم، به آسانى انجام شد و مشكلات آن روز ـ كه متفقین هنوز در ایران بودند و حتى راه آهن را انگلیسى ها در اختیار داشتند ـ برطرف شد و در تمام طول راه كه از ایران به عراق رفتن قاچاق محسوب مى شد با مبلغ شصت تومان، كه از فروش كتاب هاى خود به دست آورده بودم، پشت سر گذاشته و شاید در كم تر از ده روز به نجف رسیدم.
در محضر اساتید بزرگوار
در درس هاى كفایه آیة اللّه زنجانى در نجف اشرف كه معروف در این درس بود و درس مكاسب و رسائل شاگردهاى مرحوم آقا ضیا عراقى حضرات: آسیّد یحیى یزدى، آقامیرزاهاشم آملى و حاج میرزا حسن یزدى شركت كرده و مورد توجّه به خصوص آیة اللّه آملى و آسیّد یحیى یزدى قرار گرفتم.

مرحوم آسیّد یحیى مقالات استاد خود و افكار بلند ایشان را به این جانب تعلیم مى داد.
سپس به سه درس خارج اصول، مكاسب و طهارت مرحوم آیة اللّه العظمى خوئى قدّس سرّه به مدت بالاتر از یك سال و نیم رفته و هر سه درس معظّم له را یاداشت نمودم كه آن نوشته ها الآن موجود است و بعضى از فضلاى آن زمان و شاگردان آیة اللّه از آن نوشته ها استفاده مى نمودند.
پس از دو سال و نیم اقامت در نجف براى دیدار والدین و اقوام خود به ایران آمدم. از آن رو كه رونق حوزه علمیّه قم در عصر مرحوم آیة اللّه العظمى بروجردى قدّس سرّه خیره كننده و جاذب اهل تحصیل بود، در ایران ماندم و مدت پانزده سال در درس آیة اللّه بروجردى قدّس سرّه شركت كردم و نكات فقهى و اصولى یى كه بسیار تازگى داشت فرا گرفتم.هم چنین در كنار درس آن بزرگوار، به مدت 25سال متوالى در درس فقه و اصول مرحوم آیة اللّه العظمى محقق داماد كه مردى بى هوى، و به تقوا و زهد آراسته و داراى علمى زخار و واقعاً محققانه بود شركت كردم.
فعّالیّت هاى فرهنگى
در مجلّه مكتب اسلام مقاله هایى در باره شبه قاره هند و ورود اسلام به آن سرزمین و نیز جمعیّت مسلمانان مى نوشتم و در راستاى شناخت جهان اسلام و ارتباط و پیوند آن با حوزه علمیّه قم تلاش داشتم كه با رفتن امام موسى صدر تعطیل شد.
مجلّه مجموعه حكمت را با بعضى از برادران تأسیس و تلاش زیادى در نشر آن داشتم. اوّلین مقاله اى كه در آن نوشتم«امید» بود كه از روح امیدوار اسلامى من حكایت داشت كه الآن نتیجه آن موجود است.
در بحث فیلسوف نماها با آقاى مكارم شیرازى مشاركت داشتم و تعداد معتنابهى بلكه مى توان گفت اكثریّت آن، مورد بحث ما قرار گرفته است.
در مجلّه مكتب تشیّع ـ كه آقاى هاشمى رفسنجانى و شهید با هنر آن را تأسیس كرده بودند ـ اوّلین مقاله انتقادى خود را در باره كتاب جهان اسلام (M) نوشتم و مشت مستشرق خائن لوئى ماسینوین را باز كردم.
در مجلّه دیگرى ترجمه قرآن مسیو بلاشر را نقد كردم.
در مجلّه دیگرى مقاله اى به نام «فصل» منتشر نمودم و در آن به جنگ مسیو كربن رفتم كه مورد انتقاد بعضى از بزرگان و طرف داران او قرار گرفتم.در سال هاى اوّل پیروزى انقلاب دست به قلم بردم، روزنامه هاى آن روز، حاضر به درج مقالات من نبودند، از امام خواستم كه به روزنامه ها بفرمایند كه مقالات ما را چاپ كنند كه نكردند روزنامه رسالت را تأسیس نمودیم، امام قدّس سرّه استقبال فرمودند، اكثر بلكه همه مقالات ولایت فقیه و ولایت مطلقه فقیه به قلم حقیر بود.
مقالات اقتصادى، اجتماعى و سیاسى یى كه در روزنامه رسالت چاپ شده، در روزنامه هاى دیگر بسیار كم است و الآن چه آن مقالات و چه مطالب جدید به صورت كتاب هاى متعدّد درآمده است كه لیست آن ها را تقدیم خواهیم نمود.
الف) تدریس
در سال 1322شمسى بعد از وفات دو استاد بزرگوارم و حتى قبل از آن در نجف اشرف به تدریس كفایه اشتغال داشتم و بعدها در قم هم به تدریس رسائل و مكاسب پرداختم.
در سال هاى 1351شمسى به بعد درس رسائل و خارج احیاى موات و ابواب دیگر فقه را در مدرسه حقّانى (امروزى) آغاز كردم. در سال 1367شمسى كه حضرت امام قدّس سرّه در منشور برادرى، حوزه را به بحث در مسائل مستحدثه دعوت فرمودند، بنده درس هاى خارج خود را به مسائل مستحدثه در مكاسب محرّمه، اجتهاد و تقلید و ربا و بانك دارى اسلامى و در ضمن آن ها برخى مسائل دیگر اختصاص دادم.
نتیجه آن بحث ها كتاب هاى اجتهاد و تقلید (چهار جلد)، مكاسب محرّمه (سه جلد) و التحقیق فى الاصول المفیده (چندین جلد) كه بعضى از آن ها چاپ شده و بقیّه إن شاء اللّه چاپ خواهد شد.


و بحث هاى ربا و بانك دارى و ضمان در اوراق نقدى و زكات اوراق نقدى كه شاید به سى جلد برسد و هم چنین مباحثى را كه در این مدت داشتم و روى آن زحمت كشیده ام «ولایت فقیه» است كه مقالات روزنامه رسالت و كتاب هاى ولایت فقیه در پنج جلد كه بعضى از آن ها چاپ شده است و بقیّه نیز متعاقباً چاپ خواهد شد.ب) تألیفات
1. مالكیت در اسلام؛ 2. خطّ امام؛ 3. پاسخ به مشكلات اقتصادى اسلام؛ 4.ولایت فقیه از دیدگاه قرآن؛ 5 و 6. ولایت فقیه از دیدگاه فقها ج1(ج2زیرچاپ)؛ 7.پرسش و پاسخ به سؤالات مذهبى، اجتماعى، اقتصادى؛ 8. شرحى بر وصیّت نامه سیاسى الهى امام خمینى قدّس سرّه ج1؛ 9. دیه و شطرنج از دیدگاه احكام فقهى؛ 10. سیماى زن در نظام اسلامى؛ 11. التحقیق فى الاصول المفیده ج1؛ 12. الاجتهاد و التقلید(دو جلد)؛ 13. مكاسب محرّمه ـ (سه جلد)؛ 14. رساله علمیّه؛ 15. ولایت فقیه از دیدگاه شیخ انصارى قدّس سرّه ؛ 16. شئون و شرایط رهبرى و مرجعیّت؛ 17.مسئولیّت اخذ و صرف وجوه شرعى؛ 18. سخن رانى هاى آقاى آذرى در حرم مطهّر حضرت معصومه ج1(ج2 و 3زیر چاپ)؛ 19. احكام زمین و متعلّقات آن؛ 20. رهبرى پرچمدار مبارزه با كفر و استكبار؛ 21. احتكار و گرانفروشى؛ 22. خطبه هاى نماز جمعه شهرك آیة اللّه خامنه اى (خاوه) ج1(زیر چاپ)؛ 23. توضیح المسائل (زیرچاپ).
در ضمن كتاب هاى زیاد دیگرى نیز در دست چاپ و یا نیمه كاره است مخصوصاً رساله علمیّه كه یك دوره فقه مفصّل و مستدل است كه اگر خداوند توفیق دهد و كامل شود حداقل پنجاه جلد خواهد شد.هم چنین مباحث ربا و اوراق نقدى و...كه اگر كامل شود حدود سى جلد خواهد شد.و نیز مباحث اصول، اقتصاد، خطبه هاى نماز جمعه، تفسیر موضوعى، مقالات، مصاحبه ها و موضوعات سخن رانى ها اگر آماده شوند حدود پنجاه جلد خواهند شد.
عشق به امام قدّس سرّهاین جانب از روز اوّل آشنایى با امام قدّس سرّه كه در مدرسه فیضیّه و در درس اخلاق صورت گرفت، به صف عاشقان امام پیوستم و بعدها كه درك كردم امام جداى از دیگران است و آینده اسلام را در دست دارد، عشق درونى ام فزونى مى جست. آیة اللّه كاشانى همان موقع نظریّات صایبى در مورد آینده امام داشتند؛ از جمله این كه مى گفتند: «این است فردى كه شاه را از بین مى برد».
امام روحیّه مرحوم آیة اللّه آسیّد محمد تقى خوانسارى را مى پسندیدند. به همین جهت ما هم علاقه خاصّى به آن مرحوم داشتیم و از نشستگان خیلى خوشمان نمى آمد. امام هم بر همین اساس آیة اللّه العظمى بروجردى را به قم آوردند.
به هر صورت این جذب و انجذاب و این مرادى و مریدى ادامه پیدا كرد تا این كه امام را تبعید كردند، بعد از تبعیدِ حضرت امام روز ما شبِ سیاه شد و از سكوت مراجع و حوزه بسیار ناراحت بودیم، تعدادى براى شكستِ سكوت، تصمیم به كارهاى غیر متعارف گرفتیم كه در هر فرصتى فریاد زنیم و سكوت را بشكنیم و در مجلسى كه براى مرحوم اثناعشرى در مسجد اعظم گرفته شد قرعه فال به نام من زدند و بنا بود كه قبل از منبرِ واعظ، در پله اوّل منبر فریاد بزنم كه ایادى شاه متوجّه قضیّه شدند و دهان آقاى كروبى را كه براى شعار نسبت به امام باز مى شد گرفتند، جنگ مغلوبه شد، شهربانى دخالت كرد.
به هر صورت همیشه دل هاى ما به نجف سفر مى كرد و كنار حضرت على علیه السّلام معشوق خود را جست و جو مى كرد تا روز وصل رسید و دولت بختیار فرودگاه را بست، همه براى استقبال به تهران رفته بودیم كه با این وضع دل خراش روبه رو شدیم. قرار شد در مسجد دانشگاه تحصن كنیم، من و آقاى مطهّرى با گروهى دیگر رهسپار دانشگاه شدیم، هنوز مسجد آماده نبود كه دمِ در اعلان تحصن نمودیم، مسجد آماده شد و تحصن بسیار با شكوه و پر معنایى بر قرار شد، در همان تحصن راه پیمایى با شكوهى انجام شد و حقیر با عصا ـ كه ظاهراً فیلم آن هم موجود باشد ـ دور دانشگاه مى گردیدم، و سرانجام ماهِ ما طلوع كرد، همه در فرودگاه استهلال كردیم و با سرود «اى امام» به استقبال او رفتیم. داستان مفصّل است، مى گذریم و تنها به ذكر نكته مهمى اكتفا مى كنم:
ولایت فقیه و عدم جدایى دین و سیاست از روزهاى اوّل در جان من رخنه كرده بود، امّا پس از پیروزى انقلاب به وسیله امام درهایى به روى من گشوده شد، طرح ولایت فقیه را به جان پذیرفتم و در روزنامه رسالت ـ چند روز قبل از طرح معظّم له ـ به توضیح آن پرداختم كه مورد تشكر و تحسین امام قرار گرفت. آن روزها امام از همه خواست كه ولایت فقیه را توضیح دهند، ولى توضیح دهندگان به همه ابعاد ولایت معتقد نبودند و با این دستور امام برخورد سردى داشتند؛ ولى من به شهادت روزنامه رسالت از هیچ گونه توضیح فروع و اصل آن خوددارى نكردم.
زندگى سیاسى
از همان روزى كه وارد حوزه شدم بناى بر فرض تقلید در اصول و عمل به تقلید در فروع گذاشتم، مرجع تقلید آن روز آیة اللّه العظمى مرحوم اصفهانى بودند، وقتى به تحقیقات در باره اعلمیّت و تقواى آن مرحوم پرداختم، عدّه اى گفتند: «فلانى برادر مأمور شهربانى و جاسوس انگلیس ها است». از آن روز پایه تهمت گذاشته شد. در نجف هم به كتاب خانه شوشترى رفتم و در آن جا با رجوع به منابع شیعه و سنّى، در باره ولایت تحقیق كردم به گونه اى كه تشیّع برایم ملموس شد، پس از بازگشت به قم فعّالیّت حزب توده به اوج خود رسیده بود و این امر تا نهضت ملّى شدن نفت و سقوط مصدق ادامه یافت كه بعد از آن به وسیله شاه و آمریكا سركوب شد. مبارزه من با این گروهك منحرف به شكل مناظره هاى علمى شروع شد.
در سال 1324شمسى بحثِ آوردنِ جنازه منحوس رضاخوان پهلوى و دفن آن در قم، داغ شد، خداوند رحمت كند فدائیان اسلام را كه قیام كردند بنده هم حامى و سمپات آن ها بودم و خیلى هم به آن ها علاقه مند بودم، بالأخره ـ بحمد اللّه ـ فدائیان اسلام موفق شدند و دستگاه از تصمیم خود منصرف شد و تنها به آوردن جنازه به قم و خواندن نماز حضرت آیة اللّه العظمى بروجردى بر آن اكتفا كرد كه ـ بحمد اللّه ـ به دلیل تعصّب دینى، هیچ یك از اهل علم در تشییع حاضر نشدند و مرحوم آیة اللّه العظمى بروجردى هم از خواندن نماز سرباز زدند.
در نهضت ملّى شدن صنعت نفت و دو دستگى مصدق و آیة اللّه كاشانى كه بسیار مفصّل است، قدم به قدم بودم تا دكتر مصدق سقوط كرد و آیة اللّه كاشانى هم در مجلس پانزدهم جبهه ملّى بود كه دكتر شایگان تساوى زن و مرد را مطرح و طومارى به وسیله من و دوستان تهیّه و ارسال شد، زمان تأسّف عمیق ما زمانى بود كه فدائیان اسلام دستگیر و اعدام شدند، یادم هست در حدود یك ماه یا بیش تر رفقا براى مباحثه دور هم جمع مى شدیم، ولى به سبب نگرانى از قضایاى پیش آمده نمى توانستیم بحث كنیم تا این كه شاه جادّه را براى آمریكا و غرب صاف كرد و كنسرسیوم مسلّط شد و شاه براى جلوگیرى از رشد كمونیستى خود را به تقسیم املاك خود و سپس املاك مردم وادار كرد كه با این كار هم رعایا را گول زد و هم قدرت را قبضه كرد و هم اقتصاد ما را خراب كرد، كه مرحوم آیة اللّه العظمى بروجردى برخورد كرد و بعد از وفات ایشان چندى نگذشت كه امام و آقایان دیگر قیام كردند و تصویب نامه وزیران را خنثى نمودند.
در مسئله رأى گیرى و قضایاى دیگر نهضت كه از ارادتمندان امام بودیم. چندین مرتبه زندان هاى كوتاه مدت كه حداكثر یكى از آن ها شش ماه بود تحمّل كردم و سپس در سال 1352شمسى به مدت سه سال به برازجان تبعید شدم. در تأسیس جامعه مدرّسین كه هم جنبه حوزوى داشت و هم جنبه سیاسى، شریك بودم؛ بدون استثنا همه اعلامیه ها را امضا كردیم، در همه راه پیمایى ها بدون استثنا كه بعضى از آن ها بسیار هم خطرناك بود شركت مى كردیم. من در راه پیمایى عصاى خود را بالا مى بردم و در میان جمعیّت كاملاً مشخّص بودم.
در سال 1344شمسى در منازل آیات تحصن كردیم، به ویژه این كه مسئولیّت منزل آقاى گلپایگانى با من بود.
خلاصه عرضم این است كه از روز اوّل طلبگى تا امروز كه قوایم تحلیل رفته است، در جریان هاى خطرناك سیاسى لحظه اى از مسائل سیاسى اسلام غفلت نكرده و ـ ان شاء اللّه ـ نمى كنم تا به لقاء اللّه بپیوندم. از نكات حسّاس این كه اعلامیه ها را به اسم آذرى قمى امضا مى كردم كه راه مفرّى نزد ساواك نداشته باشم و دهن كجى كرده باشم؛ زیرا اسم من آذرى بود، قمى را براى همین جهت اضافه كردم.
نكته دیگر این كه قبل از سال 1357شمسى از كشته شدن مى ترسیدم، ولى در سال 1357شمسى وقتى كه امام قدّس سرّه طى اعلامیه اى كشته شدن را شهادت نامید، دیگر نمى ترسیدم.
در تحوّل سلطنت به انقلاب نقش فراوانى داشتم، در اوّل سال 1358شمسى به حكم امام دادستان انقلاب تهران شدم كه حكم امام قدّس سرّه موجود است. براى اجراى حكم عفو امام با هیئتى به استان خوزستان رفتم و در دزفول مورد سوء قصد دادستان انقلاب كه مخالف اجراى حكم عفو امام بود، واقع شدم.
در اوایل پیروزى انقلاب مورد بغض منافقان قرار گرفتم؛ من جزء اوّلین كسانى بودم كه مورد تهمت هاى فراوان آن ها از قبیل: سرمایه دار، طرف دار سرمایه دار، مرتجع و...قرار گرفتم.اوّلین لبّیك گوى ولایت مطلقه فقیه بودم كه در روزنامه رسالت دو سال و اندى نوشتم.
در تعیین مقام معظّم رهبرى نقش مؤثرى را ایفا كردم و تردید ایشان با اظهار من كه چون به ولایت مطلقه معتقدم رفع شد. در دوره دوم مجلس شوراى اسلامى نماینده شدم و پس از اتمام دوره تاكنون در قم اقامت دارم، ولى لحظه اى از جمهورى اسلامى غفلت نكرده ام.
بارها به جبهه رفتم و لباس پاسدارى، بر تن كردم و اظهار آمادگى براى شهادت و زیر تانك رفتن و در صورت لزوم فداى رهبر شدن را چندین مرتبه اعلام كرده ام، و بر این ثبات و استقامت افتخار مى كنم.