تبیان، دستیار زندگی

خودشناسی کلید خـداشناسی‌

«حـیات‌»بـدون‌ تشکیلات امکان‌پذیر نیست،تا در سازمانی تشکیلات منظمی وجود نداشته باشد، «حیات»در آنجا رحل‌ اقامت نـمی‌ افکند،و آن سازمان به نور حیات روشن نمی گردد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خودشناسی کلید خـداشناسی‌
از حشره‌های کوچک خاکی،تا‌ نهنگان کوه‌ پیکر دریائی، از‌ جـانوران‌ یک سلولی گرفته،تـا جـاندارانی که که وجود آنها به چندین ملیارد سلول مشتمل است، در وجود هر یک از آنها تشکیلات منظمی است که مقدمات و لوازم حیات را تهیه و تأمین می کند و موجب‌ تحقق حیات می گردد.
مورچه‌ های ریزی که در سطح زمین در جـوش و جنبش است و پشه‌های کوچکی که در فضا گرم تکاپوی زندگی است و جانداران ذره‌ بینی که تنها با چشم مسلح دیده می شود‌. وجود‌ همه ی اینها مجموعه‌ای است از عوامل حیات، و تشکیلاتی است از دستگاه های تنفس و تغذیه و تـولید مثل و غـیره.

باتوجه به آنچه گفته شد،این حقیقت بر ما روشـن مـی گردد که خودشناسی کلید خداشناسی اسـت و وظـیفه ی اسـاسی‌ ما این است بـا پی بردن‌ به اسرار‌ و عجائبی که در وجـود مـا بکار رفته است، آفرینده ی این سازمان مرموز را بشناسیم،و در پیشگاه مقدسش سر خود را که مـحفظه ی مـناسبی برای فرمانده این سازمان یعنی مـغز قـرار‌ داده‌ شـده اسـت، به علامت خضوع و پرستش بر خـاک بگذاریم.


تا هنگامی که وجود هر مخلوقی به تشکیلات مرتبی مجهز است «حیات» هست اما همین قدر که نظم‌ این‌ تشکیلات به هم خورد، «حیات» رخت بر می‌ بندد، و جاندار به صورت جمادی در می آید، البته،موجود هـر انـدازه کامل تر باشد،این تجهیزات و تشکیلات در وجود آن نیز کامل تر خواهد بود.
در وجود‌ انسان‌ دستگاه های متعدد و بسیاری کاملی دست به هم داده، تا این سازمان پر تشکیلات و وسیع بوجود آمده و در نتیجه حیات انسان مـمکن و مـحقق گشته است ولی باید باید دانست که این‌ دستگاه های‌ منظم‌ گرچه هریک عهده‌دار وظیفه ی مخصوصی‌ هستند‌ اما‌ دستگاهی که از همه حساس‌تر و مهم‌تر است آن دستگاهی است که این سازمان پر تشکیلات را اداره می کند. و ارتـباط و هـم‌ آهنگی کـاملی میان‌ آنها‌ برقرار‌ می سازد، و آن «دسـتگاه اعـصاب» اسـت، این دستگاه علاوه‌ بر‌ اینکه این وظیفه ی حیاتی را انجام می دهد یعنی مجموعه ی وسیع بدن را در زیر فرمان خود اداره می کند،باعث ارتباط‌ انـسان‌ بـا‌ مـحیط زندگی نیز می گردد. یعنی گزارش های مختلف را به وسیله ی دسـتگاه هائی‌ کـه در اختیار دارد از محیط بزرگی دریافت می دارد، و روی آن زمینه عمل می‌کند، این دستگاه از دو‌ قسمت‌ مهم‌ بوجود آمده است: و«اعصاب»و «مراکز اعصاب».

مـراکز اعـصاب

شـامل یک هیئت‌ مجهز‌ فرماندهی بدن است که از مخ و مخچه و بـصل النخاع (پیاز مغز) و نخاع شوکی (مغز تیره) بوجود‌ آمده‌ است‌، این هیئت مجهز به واسطه ی فرستادن تعداد زیادی از رشـته‌ های اعـصاب، از هـر‌ طرف‌ مانند‌ شبکه بدن را فرا گرفته و دنیای بدن را با جهان بزرگ ارتـباط داده اسـت و از‌ جسمی‌ نرم‌ و سفید و خاکستری رنگ و بی‌ نهایت ظریف ساخته شده است، به طوری‌ که علما تشریح می گویند سلول عـصبی‌ شـریف ترین‌ و ظـریف ترین سلول های بدن است، و چون این اعضاء فوق‌ العاده حساس و لطیف است عوامل بـسیاری‌ بـرای‌ حـفاظت‌ آنها مقرر گشته است:
اولا
-کاسه ی سر مانند یک جعبه ی محکم استخوانی برای حفظ‌ مـخ‌ و مـخچه و پیـاز مغز،و ستون فقرات مثل یک حصار مستحکم به منظور حفاظت مغز تیره‌ به وجود‌ آمده‌ تـا در پنـاه خود این اعضاء لطیف را از هر آسیب احتمالی نگهداری کنند.
ثانیا
-همانطور‌ که بـرای حـفاظت و اسـتراحت قلب و ریه و معده و روده یک بستر نرم و لطیفی‌ از‌ مایع‌ مخصوصی به نام آب شامه‌ (شامه:کلمه فارسی است به معنای پرده.) قرار داده شده تـا اعـضاء نامبرده در میان این بستر کاملا‌ محفوظ‌ و راحت‌ باشند، برای حفاظت و استراحت «دستگاه عـصبی مـرکزی» نـیز همین بستر نرم بکار‌ رفته‌ است.
ثالثا
-مرکز اعصاب با دیواره ی استخوانی کاسه ی سر و سـتون فـقرات،در تماس نیستند بلکه بین‌ آنها‌ و دیواره ی استخوانی سه پرده قرار داده شده است:
1-پرده ای است ضـخیم کـه به کاسه‌ سر‌ و ستون فقرات چسبیده است تا این اعضاء‌ را‌ از‌ حرکت و اضطراب نگهداری کند،این پرده ی ضـخیم‌ در‌ تـشریح قدیم «ام الغلیظ» و در کتب تشریح جدید «سخت شامه» نامیده می شود.
2-پرده‌ایست‌ بسیار‌ لطـیف کـه بر سطح «مراکز‌ اعصاب‌» چسبیده و آن را‌ در‌ تشریح‌ قدیم «لم الرقیق» و در تشریح فعلی‌ «نرم‌ شامه» می گویند.
3-پرده‌ایست مـیان ایـن دو پرده که مثل خانه ی عنکبوت دارای‌ تارهائی است‌ و به همین مناسبت پرده ی عنکبوتیه خوانده مـی شود‌، مـیان این تارها را‌ مایعی‌ پر کرده است که حـرکاتی‌ کـه‌ بـه مغز به واسطه ی رگ های آن وارد مـی شود تحمل‌ کند‌،زیرا رگ های خونی که از‌ قلب‌ سرچشمه‌ گرفته وارد مغز‌ و نخاع‌ می‌گردد بـه واسطه ی ضـربان قلب‌ دارای‌ حرکات شدیدی اسـت، و اگـر مایع عـنکبوتیه نـباشد کـه فشار ضربان آن رگ ها را تحمل‌ کند‌، مـاده ی لطـیف مغز و نخاع بین رگ ها‌ و کاسه ی سر و ستون‌ فقرات‌ فشرده‌ می شود و صدمه مـی خورد.
خـداوند‌ حکیم این وسائل حفاظت را مقرر داشـته تا این اعصاب حـساس از خـطرهای احتمالی محفوظ‌ بمانند‌.مراکز اعـصاب چـنانکه گفته شد از‌ چهار‌ عضو‌ تشکیل‌ می یابد‌:
الف مخ
-مخ‌ با‌ حجم ترین بخش مغز اسـت و بـه وسیله ی یک شکاف بزرگ به دو نـاحیه ی مـشخص تـقسیم می گردد که هـریک از‌ آنـها‌ مثل‌ یک نیمه ی مـغز گـردو است و مثل همان‌ مغز‌ گردو‌ سطح‌ آن‌ دارای‌ شیارها و پست و بلندی ها و خطوط عجیبی اسـت.
بـافت مخ از ماده ی خاکستری و ماده ی سفید تـشکیل یـافته است مـاده ی خـاکستری آن در سـطح خارج به صورت یک طـبقه که دارای‌ دو تا سه میلیمتر است روی تمام مخ را می‌ پوشاند و ماد ه ی سفید در قسمت داخل مخ جـای دارد.
مـخ مرکز هوش و اراده و شعور و حافظه است.جـانوری کـه مـخ آن را بـر می دارند‌ به زندگی‌ خود ادامـه مـی دهد وی اراده و شعور و حافظه ی خود را از دست می دهد.
دانشمندان علم تشریح در نتیجه ی مشاهدت و آزمایش های دقیق توانسته‌اند در سطح مخ مـنطقه‌ های مـتعددی را کـه هر‌ یک‌ از آنها مرکزی برای قسمتی از احـساسات تـا تـحریکات اسـت تـشخیص دهـند.
مثلا منطقه ی شنوائی برای درک صداها و همچنین منطقه‌هائی برای بوئیدن و چشیدن‌ و دیدن‌ و لمس کردن، و منطقه ی تکلم برای‌ فهمیدن‌ کلمات و به کار انداختن اعضاء تکلم و بالاخره منطقه ی محرکه برای تـحریکات اعضاء دیگر بدن است، کوچکترین ضایعه‌ای که در یکی از این مناطق رخ دهد‌ باعث‌ اختلال در اعمال اعضائی‌ که‌ وابسته ی به این منطقه است می شود.
در مجاورت مناطق حسی مناطق دیگری وجود دارد که احساس های مـربوطه، در آن ثـبت و بایگانی می شود و اینها مرکز روحی نامیده می شود، مثلا در مجاورت منطقه ی بینائی‌ منطقه ی بینائی روحی وجود دارد که احساس های بینائی مربوط به اشیاء مختلف در آن ثبت می گردد و همچنین...
ب مخچه
-مخچه در پشت مخ واقـع شـده و وزن آن در انسان در حدود 140‌ تا‌ 150 گرم‌ است و از بالا به وسیله ی مخ کاملا پوشیده شده و بین مخچه و مخ پرده ی محکمی به نام چادر مخچه قرار‌ دارد، ماده ی خاکستری مـخچه بـه ضخامت یک میلیمتر در سطح خارجی آن واقـع‌ شده‌ و بسیار چین‌ خورده است و درون ماده به سفید داخلی وارد می شود و به آن منظره ی شاخه‌ بندی زیبائی می دهد و از این نظر ‌‌به‌ «شجر الحیوة» موسوم می گردد.
این عضو طـبق آزمـایش هائی که به عمل آمده اسـت‌ تـنظیم‌ و تعادل‌ حرکات بدن می باشد و این عمل را با کنترل دقیق انقباضات ماهیچه‌ها انجام می دهد. اطفال خیلی‌ کوچک که نمی توانند بنشینند و یا راه بروند هنوز«مخچه ی»آنها نمو کافی نکرده‌ است پس از سال‌ اول‌، نـمو «مـخچه» در انسان نسبتا کامل می شود و در این سن طفل می تواند، تعادل خود را حفظ کند.
ج بصل النخاع
-که پیاز مغز نیز نامیده می شود تحتانی‌ ترین قسمت مغز بوده نخاع را به قسمت های‌ دیگر مغز مربوط مـی‌ سازد«بـصل النخاع»از نـظر فیزیولوژی اهمیت بسیار دارد. زیرا از طرفی بر سر راه نخاع و کلیه ی قسمت های مغز قرار دارد و از طرف دیگر مرکز بسیاری از اعـمال‌ مهم‌ زندگی است و آن مانند قسمت های دیگر مغز از دو ماده ی خاکستری و سفید تـشکیل شـده اسـت بوسیله ی ماده ی سفید عمل هدایت را عهده‌ دار است یعنی احساس هائی که از نخاع به وسیله ی اعصاب‌ حسی‌ به «بصل النـخاع»‌ ‌مـی رسند به طرف مراکز بالاتر هدایت می‌ شوند و فرمان هائی که از مراکز بالا باید به به نخاع بـرسد بـه وسیله ی ایـن عضو هدایت می شوند، و به وسیله ی ماده ی خاکستری مرکز بسیاری از‌ اعمال‌ است یعنی این عضو با وسـائلی که در اختیار دارد، تنظیم حرکات دستگاه های تنفس و بخش خون و هاضمه را عهده‌ دار است، به علاوه مـراکزی که مواد مخصوصی تـرشح مـی کنند خلاصه مجموع مراکز‌ ترشحی‌ در‌ اختیار این عضو است، علاوه‌ تنظیم‌ و تغییر‌ قطر رگ ها در حالت مختلف برای جریان خون،در اختیار این عضو است،با همه ی این وظایف سنگین اگر تعجب نکنید‌ وزن «بصل‌ النخاع» از هفت گرم تجاوز نمی‌ کند!
د نخاع شوکی‌
-نخاع‌ شوکی که در فارسی مغز حرام و مغز تیره نامیده می شود از قسمت بالا با بصل النخاع مربوط و طناب سفیدی‌ است‌ که‌ در درون ستون مهره‌ها جـای دارد و طـول آن در حدود‌ 40 تا 45 سانتیمتر و قطر آن در حدود یک سانتیمتر است در طول نخاع دو برجستگی دیده می شود‌ یکی‌ در‌ ناحیه ی گردن و دیگری در ناحیه کمر از برجستگی ناحیه ی گردن اعصاب‌ دست ها‌ و از برجستگی ناحیه کمر اعصاب پاها خـارج مـی گردد، در «نخاع» برعکس قسمت های مغز، ماده ی خاکستری در‌ وسط‌ و ماده ی سفید در اطراف واقع شده است.
«نخاع شوکی»از نظر فیزیولوژی دو‌ عمل‌ مهم‌ دارد: اول عمل هدایت یعنی احساس هائی که از نقاط مختلفه بدن دریافت مـی دارد بـمرکز‌ عصبی‌ فوقانی‌ هدایت می‌ کند و فرامینی را که از همان مرکز دریافت می دارد به اعضای مربوط می رساند.
دوم‌ اعمال‌ انعکاسی-«نخاع شوکی»مرکز بسیاری از اعمال انعکاسی است اعمال انعکاسی به اعمالی گفته‌ می شود‌ کـه‌ بـدون دخـالت مغز صورت می‌ گیرد و به عبارت روشـن‌ تر اعـمالی کـه فکر و اراده در صدور آنها‌ دخالت‌ ندارد مثلا انسان وقتی که به فکر مطالعه می‌ افتد،کتاب معینی را در نظر‌ گرفته‌ حرکت‌ می‌کند تا خود را بـه نـزدیک آن مـی رساند و آن را باز نموده به مطالعه می‌ پردازد این اعمال‌، ارادی اسـت ولی موقعی که انسان در جائی نشسته است خبر از نزدیکی آتش‌ ندارد‌ یک مرتبه‌ سوزشی در پای خود حس می کند و فورا پا را جمع کرده از آتش دور مـی کند‌، بـدون‌ ایـن که‌ ضرر سوزانیدن آتش را فکر کند و تصمیم بگیرد که پای را از‌ آتش‌ دور کـند، اینگونه اعمال انعکاسی نامیده می شود و با آزمایش های متعددی ثابت شده است که مرکز این ها‌ نخاع‌ «شوکی» است
وزن مـغز (مـخ، مـخچه بصل النخاع) در مرد 1200 تا‌ 1500‌ گرم و در زن از 1100 تا 1300‌ گرم‌ است‌.

خودشناسی کلید خـداشناسی

بـا پی‌ بردن به حقایقی که‌ گفته‌ شد، قدمی به سوی خداشناسی بر می داریم، زیرا بدیهی است این طرح عجیبی کـه بـه‌ مـنظور‌ ارتباط ما با جهان بزرگ‌، ریخته‌ شده است‌ از‌ وجود‌ یک طراح بـا عـلم و حـکمتی حکایت‌ می‌کند‌، و این نقشه ی شگفت مسلما از یک نقاش ماهری سرچشمه گرفته است و بالاخره‌ ایـن‌ خـلقت اسـرارآمیز، نشانه‌ای از قدرت خالق‌ جهان است.

دستگاهی که از همه حساس‌تر و مهم‌تر است آن دستگاهی است که این سازمان پر تشکیلات را اداره می کند. و ارتـباط و هـم‌ آهنگی کـاملی میان‌ آنها‌ برقرار‌ می سازد، و آن «دسـتگاه اعـصاب» اسـت، این دستگاه علاوه‌ بر‌ اینکه این وظیفه ی حیاتی را انجام می دهد یعنی مجموعه ی وسیع بدن را در زیر فرمان خود اداره می کند،باعث ارتباط‌ انـسان‌ بـا‌ مـحیط زندگی نیز می گردد. یعنی گزارش های مختلف را به وسیله ی دسـتگاه هائی‌ کـه در اختیار دارد از محیط بزرگی دریافت می دارد، و روی آن زمینه عمل می‌کند، این دستگاه از دو‌ قسمت‌ مهم‌ بوجود آمده است: و«اعصاب»و «مراکز اعصاب».


در اینجا‌ به یک‌ نکته ی لازم باید توجه داشت‌ و آن‌ این است کـه اسـرار دستگاه عصبی مرکزی منحصر به همین مقداری که گفته شد نیست‌ بلکه‌ این دسـتگاه حـیرت‌ انگیز دارای اسـراری‌ است‌ که‌ هنوز دانشمندان در‌ برابر‌ آن ها به عجز و عدم اطلاع‌ خود‌ اعتراف می کنند همین قدر پی بـرده‌اند کـه دوازده میلیارد از سلول های مغز مأمور ضبط و بایگانی‌ کردن‌ خاطرات و حوادث است، اما چطور و بـه چه‌ کـیفیت‌ خـاطرات و حوادث‌ را‌ در‌ خود ضبط می‌ کنند،نمی دانند‌!
عده‌ای از علما معتقدند که هر حادثه و خاطره‌ای در یک سلول مـنعکس و ضـبط می‌شود و چون‌ تمام‌ سلول ها به یکدیگر بستگی دارند بدان جهت وقتی‌ زندگی‌ گذشته ی خـود‌ را‌ ورق مـی زنیم و حـادثه‌ و خاطره‌ای‌ به یاد می آوریم سلولها فورا منظور ما را به جا می آورند. عده ی دیگری عقیده دارند که خـاطرات و حـوادث‌ در‌ تـمام‌ سلول هائی که مخصوص ضبط است، ضبط می‌ شود‌.
مؤلف‌ کتاب‌ «انسان‌ موجود‌ نـاشناخته‌»در فـصل درخشانی که در آن کتاب برای این دستگاه گشوده است می گوید:«فهم ما همانطور که نمی تواند به عظمت جـهان سـتارگان پی برد، برای شناسائی وسعت مغز‌ نیز ناتوان است! اطلاعات ما در این‌ باره هنوز خـیلی کـم است و هیچ راهی برای شناسائی کیفیت ارتـباط اراده و فـعالیت عـصبی و آثار روانی با مغز در دست نداریم! مـا نـمی دانیم که سلول ها‌ مغز‌ چگونه تحت تأثیر حوادث واقع می گردد و چگونه آثار این حـوادث در مـغز بایگانی و نگهداری می شود! و همچنین نـمی دانیم کـه چه کـیفیاتی در مـغز انـجام می‌گیرد تا اندیشه و فکر از آن‌ زائیـده‌ مـی شود!
همین قدر به نظر می رسد که در تسهیل کارهای فکری، انقباضات عضلانی مؤثر است، بـعضی از تـمرین های بدنی محرک فکرند، شاید به این دلیـل بوده‌ است‌ که ارسـطو و شـاگردانش هنگام بحث‌ در‌ مسائل غامض فـلسفه و عـلمی گردش‌کنان سخن می گفته‌اند».
باتوجه به آنچه گفته شد،این حقیقت بر ما روشـن مـی گردد که خودشناسی کلید خداشناسی اسـت و وظـیفه ی اسـاسی‌ ما این است بـا پی بردن‌ به اسرار‌ و عجائبی که در وجـود مـا بکار رفته است، آفرینده ی این سازمان مرموز را بشناسیم،و در پیشگاه مقدسش سر خود را که مـحفظه ی مـناسبی برای فرمانده این سازمان یعنی مـغز قـرار‌ داده‌ شـده اسـت، به علامت خضوع و پرستش بر خـاک بگذاریم.
در اینجا باید دانست که نتیجه ی این بحث‌ها این است که علوم و ادراکات ما با دسـتگاه اعـصاب ارتباط دارد، و از این راه با‌ موجودات‌ این عالم ارتـباط‌ حـاصل مـی کنیم امـا درک کننده ی واقعی چست هـیچ گاه از ایـن بحث‌ ها بدست نمی آید بلکه دلائل قانع‌کننده‌ای در علم‌ فلسفه ما را به وجود «روح» که درک‌کنندهء واقعی است هدایت می‌کند‌ چـناکه‌ در‌ شـماره ی هـشتم سال دوم این نشریه به این مطلب اشاره شـده اسـت،در ایـن صورت ایـن دسـتگاه عـجیب برای ‌‌ادراکات‌ جز یک آلت چیز دیگری نیست.
منبع:
«درس هایی از مکتب اسلام » تیر 1340، سال سوم - شماره 5

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.