تبیان، دستیار زندگی
ته این جانب فرزند غیاثعلى پسر هاشم على پسر صفر على پسر جعفر پسر شیخعلى جان، در سال 1302شمسى در روستاى بیوك آباد همدان در خانواده روستایى نسبتاً متمكّن به دنیا آمدم. این روستا همواره از وجود علماى دین بهره مند بوده و عارف ب...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حضرت آیت اللّه آقاى حاج شیخ احمد صابر همدانی دامت برکاته

این جانب فرزند غیاثعلى پسر هاشم على پسر صفر على پسر جعفر پسر شیخعلى جان، در سال 1302شمسى در روستاى بیوك آباد همدان در خانواده روستایى نسبتاً متمكّن به دنیا آمدم. این روستا همواره از وجود علماى دین بهره مند بوده و عارف بزرگ و فقیه زاهد حاج محمد جعفر مجذوب نیز در این روستا مى زیسته است و كتاب خانه نفیس او تا چندى پیش در این محلّ وجود داشت كه در حال حاضر، این گنجینه بزرگ علمى به كتاب خانه غرب همدان انتقال یافته است كه در جلد اوّل تاریخ مفصّل همدان در ضمن بیان كتاب خانه هاى همدان و در كلمه بیوك آباد به آن اشاره شده است.
تولد و دوران كودكى
دوران تحصیلى
عزیمت به مشهد و حوزه علمیّه قم

اساتید
عوامل مؤثر در شكل گیرى شخصیّت علمى و اخلاقى
فعّالیّت هاى علمى
الف) تدریس
ب) تبلیغ
ج) تألیفات
مسئولیّت هاى اجتماعى
از طرف پدر و اجداد پدرى كسى را نیافتم كه در لباس روحانیّت باشد، تنها جدّ پنجم من نامش شیخعلى جان بوده نمى دانم كه تنها اسم او شیخ بوده یا واقعاً روحانى هم بوده؟ امّا یكى از اجداد مادرى ام به نام محمد شفیع بیوك آبادى رساله اى در عرفان و سلوك نوشته كه نسخه اى از آن در كتاب خانه غرب همدان نگه دارى مى شود.
وقتى ششمین بهار زندگى را آغاز كردم، جدّ مادرى ام كه شخص موقّر و تا حدّى با سواد بود، مرا به معلم و مكتب دار آن زمان سپرد. نخستین جمله اى را كه از آن معلم عارف و با تقوا شنیدم این بود:
اوّل كارها به نام خدا
پس مبارك بود چو فرّهما
حافظه و استعداد من، حیرت و تعجّب معلمم را بر مى انگیخت. بارها مى گفت: «اگر این بچه، پسر من بود او را به خارج مى فرستادم تا درس بخواند». هر چه بود تا قسمتى از دوران متوسّطه را در همان محلّ گذراندم. كتاب هاى فرائدالادب ،گلستان، كلیله و دمنه و نظایر این ها را خوب آموختم.
در سال 1319 شمسى به قصد تحصیل علوم دینى به همدان رفتم و در مدرسه آخوند وارد شدم. وقتى كه اوّلین سطر كتاب امثله را خواندم؛ یعنى این جمله شریف را: «اوّل الدّین معرفة الجبّار و آخر الدّین تفویض الأمر إلیه» دیدم كه با اوّلین جمله معلم مكتب ما بسیار تناسب دارد.
سطوح اوّلیّه را نزد علماى مورد توجّه و با تقواى همدان فرا گرفتم.
به علّت تعطیلى زیاد و عدم توجّه كافى برخى اساتید، تصمیم گرفتم به حوزه مشهد مقدّس سفر كنم؛ بدین منظور، استاد بزرگوارم حاج میرزا محمد على دامغانى نامه اى به مرحوم حاج شیخ كاظم دامغانى ـ كه از مجتهدان بزرگ مشهد بود ـ نوشت تا بنده در مدرسه ایشان ادامه تحصیل دهم. مرحوم شیخ كاظم وقتى كه نامه استاد را خواند، مرا مورد احترام قرار داد، ولى گفت: «من مشهد را براى شما مناسب نمى دانم، حوزه علمیّه قم براى ترقّى شما مناسب تر است». به زیارت مرقد منوّر امام هشتم علیه السّلام رفتم و متوسّل شدم كه در قم وسایل ماندن من فراهم آید. در این میان، مدتى در مشهد ماندم تا مقدّمات سفرم به قم فراهم شود. در این مدت از محضر درس اصول حاج شیخ هاشم قزوینى استفاده مى كردم.

آن گاه در سال 1325 شمسى وارد حوزه علمیّه قم شدم.
الف) در حوزه علمیّه همدان
در حوزه علمیّه همدان از عالمان بزرگوار و با تقواى فراوانى بهره مند شدم كه نام آنان در ذیل مى آید:
حاج سیّد مصطفى هاشمى، حاج میرزا محمد على دامغانى، حاج شیخ محمد حسین بهارى، حاج میرزا ابوالقاسم ربّانى شاهنجرانى، حاج میرزا اسداللّه حجّت و حاج شیخ على انصارى ـ رحمهم اللّه.
ب) در حوزه علمیّه قم زمانى كه وارد قم شدم، به دنبال استادان خوب بودم تا این كه اساتید بزرگوارى چون: حضرت امام قدّس سرّه ، مرحوم آیة اللّه العظمى گلپایگانى قدّس سرّه ، مرحوم محقق دامادقدّس سرّه و مرحوم آیة اللّه سلطانى قدّس سرّه و علّامه طباطبائى قدّس سرّه را معرّفى نمودند.
از بدو ورود استادنا الأعظم آقاى بروجردى قدّس سرّه به قم تا پایان عمر شریفش، همواره در درس اصول و فقه ایشان شركت مى كردم؛ ولى به دلیل تعطیلى زیاد درس معظّم له، از درس اصول حضرت امام قدّس سرّه و سیّد محمد محقق داماد نیز استفاده مى كردم.هم چنین از محضر بزرگانى چون: آیة اللّه العظمى حاج سیّد احمد خوانسارى قدّس سرّه و مرحوم آیة اللّه العظمى بهاء الدینى قدّس سرّه نیز استفاده كردم.
در ابتداى ورود به حوزه علمیّه همدان، استادى نصیب من شد كه توجّه و عنایت بسیارى به دعا و تهجّد و نماز و زیارت داشت. این حالت افراطى وى، مرا به صورت موجودى درآود كه جز توجّه به باطن و معنا و خواندن درس به چیزى دیگر نمى اندیشیدم.
یادم هست روزى در مدرسه آخوند وقتى خندیدم، بعضى از طلبه ها گفتند: «صابرى هم خندید!»
حضور در مجلس وعظ آیة اللّه آخوند ملّا على همدانى در مدت اشتغال در حوزه علمیّه همدان و نیز شركت در درس اخلاق دو شخصیّت بزرگ حوزه علمیّه قم آیات عظام: حاج آقا حسین قمى و حاج سیّد رضا حاج سیّد صفى(بهاء الدینى) ـ كه خصوصى محضر ایشان را درك مى كردم ـ و نیز استفاده كردن هاى موردى از علّامه طباطبائى، حضرت امام قدّس سرّه و استاد بزرگوار گلپایگانى از عوامل مؤثر دیگر در این زمینه اند.
وقتى به حوزه علمیّه قم آمدم و ارتباط بیش ترى با بزرگان و فضلا پیدا كردم، دریافتم كه من سرباز امام زمان(عج) هستم و باید در جبهه ها و سنگرها بجنگم و از حریم قرآن و دین و مكتب اهل بیت علیهم السّلام دفاع كنم. ازاین رو، انزوا و گوشه گیرى را تا حدّى رها كردم و معلومات خود را در رشته تاریخ ادبیّات و مسائل اجتماعى توسعه دادم.
عامل دیگرى كه در شكل گیرى شخصیّت علمى ـ اخلاقى بنده مؤثر بود، ارتباط با آیة اللّه شهید مدنى بود. ایشان در تابستان ها به قم و گاهى به همدان مى آمد. بیش تر اوقات در قم در مدرسه دارالشّفا به حجره ما تشریف مى آورد. آن هنگام مرحوم نوّاب صفوى و واحدى هم براى زیارت ایشان به حجره ما مى آمدند كه در نتیجه، ارتباط من با فدائیان اسلام هم برقرار شد. مخصوصاً مرحوم واحدى كه در همسایگى ما حجره داشت و با یكى از هم حجره اى هاى من (مرحوم صالحى) ارتباط سیاسى داشت.
در نخستین ملاقاتم با مرحوم نوّاب صفوى ـ كه به دیدار آیة اللّه مدنى در مدرسه دارالشّفا آمده بود ـ مطالبى از ایشان و آیة اللّه مدنى در ارتباط با ترور احمد كسروى ـ كه به مقدّسات مذهب توهین مى كرد ـ شنیدم. سخنان مهیّج و شجاعانه آن مرحوم تأثیر به سزایى در من داشت و شاید این گونه سخنان و ارتباطات بود كه مرا از انزوا و درون گرایى تا حدّى بیرون آورد.
در جوانى به نهج البلاغه روى آوردم و خطبه هاى فراوانى را حفظ كردم كه اكنون نیز بخشى از آن در حافظه ام باقى مانده است. اشعار فارسى و عربى زیادى را حفظ بودم. خیلى از اوقات با جناب آقاى شبیرى زنجانى مشاعره مى كردیم. در آن موقع سرگذشت زندگانى علماى بزرگ و شعرا و ادباى مشهور را مطالعه مى كردم. در این رشته از كتاب خانه، آیة اللّه مرعشى نجفى ـ كه آن وقت شخصى بود ـ استفاده مى كردم. زمانى كه كتاب ریاض العلماى میرزا عبداللّه، تنها نسخه منحصر به فرد آن نزد او بود، ماه ها به عنوان امانت و عاریه در دست رس من قرار مى گرفت. در نوشتن تاریخ همدان و معاریف و مشاهیر آن شهر مرا تشویق و ترغیب مى كرد.
خدا را شكر كه از ابتداى تحصیل، فعّالیّت هاى درسى من قابل توجّه و عنایت اساتید بود، كتابى را كه شروع مى كردم، در مدت كمى آن را تمام مى نمودم و به یاد دارم در همدان كه بودم با وجود كمى سن، براى طلبه هاى بزرگ تر از خود صرف و نحو و منطق تدریس مى كردم و با این كه معمّم نبودم، براى شاگردان معمّم درس مى گفتم.

هنگامى كه به حوزه قم آمدم به تدریس لمعه، رسائل و مكاسب پرداختم. و براى برخى از آقایان (در سن بالا) خصوصى كفایه درس مى گفتم.پس از سه سال حضور در درس خارج و ازدواج، پاى به منبر گذاشتم. طبق معمولِ سنّتى حوزه، در ماه رمضان و محرّم براى تبلیغ، مسافرت مى نمودم و به بسیارى از شهرها و قصبات بزرگ در داخل كشور براى تبلیغ سفر كردم. در برخى از مناطق تبلیغى با همّت مؤمنان منطقه، اقدام به ساختن مسجد و حسینیّه نمودم. هم چنین توفیق داشتم كه براى تبلیغ به كشورهاى استرالیا، تركیه، باكو و... نیز سفر كنم و اكنون نوار سخن رانى هاى من در داخل و خارج كشور موجود است.
1. آثار فارسى
1. محمد و زمامداران؛ 2. از فیضیّه 47 تا فیضیّه 57 (در این كتاب حادثه خونین فیضیّه در سال 1342شمسى با سبكى حماسى به رشته تحریر در آمده به گونه اى كه هر خواننده را شدیداً متأثر مى سازد)؛
این كتاب نخست به محضر مرحوم آیة اللّه گلپایگانى قدّس سرّه داده شد، ایشان با دیدن آن سخت متأثر شدند. سپس به محضر حضرت امام قدّس سرّه تقدیم داشته شد و مدتى در نزد ایشان بود كه در حمله ساواك به منزل ایشان جزء كتاب هاى شخصى به تاراج رفت. وقتى از امام پرسیدم، فرمودند: «همه را ساواك برد». نسخه دیگرى از این كتاب را كه در منزل داشتم، یكى از بستگان موقعى كه من به تركیه رفتم آن را از ترس ساواك نابود كرد. پس از بازگشت حضرت امام قدّس سرّه به ایران بار دیگر از آن نسخه اى كه خدمت ایشان بود جویا شدم، جواب همان بود كه فرموده بودند؛ امّا وقتى در میان نوشته هاى خود گشتم، مسودّه كتاب را یافتم و پس از تصحیح در قم به وسیله چاپ خانه عربستان به چاپ رساندم و در مدت كمى پنج بار تجدید چاپ شد؛ 3. زندگى نامه مدرّس مازندرانى و جمعى از علماى طبرستان و حادثه بابى ها در بابل؛ 4. الطریق الملوك فى حكم اللباس المشكوك (تقریر درس آقاى بروجردى)؛ 5. ادب الحسین (مشتمل برنامه ها و خطبه ها و بسیارى از كلمات آن حضرت و اشعار منسوب به ایشان با دیوان)؛ 6. كتاب الحج (تقریر درس استادنا الاعظم آیة اللّه العظمى حاج سیّد محمد رضا گلپایگانى قدّس سرّه در سه جلد)؛ 7. المهدى على لسان الحسین (روایاتى كه از امام حسین علیه السّلام در باره حضرت مهدى نقل شده در این كتاب گرد آمده)؛ 8. شخصیّت امام صادق در اسلام و مذهب او؛ 9. راه اهل بیت علیهم السّلام در اسلام؛ 10. روز شهیدان؛ 11. امامت و خلافت در اسلام؛ 12. مسیحیت كنونى؛ 13. سلاحى كه هرگز نمى پوسد.
2. آثار عربى
1. مسند الامام امیرالمؤمنین علیه السّلام ؛ 2. مسند الامام الحسین بن على علیه السّلام ؛ 3. نخبة الاشارات فى أحكام الخیارات (تقریرات درس استاد بزرگوار آیة اللّه گلپایگانى)؛ 4.كتاب الصلوة (تقریرات درس سیّدنا الأعظم آیة اللّه العظمى بروجردى)؛ 5. نصایح الآباء للأبناء (شامل نصایح پدران به پسران)؛ 6. طوبى الأخبار؛ 7. جواهر الأخبار (شامل روایات اجتماعى و اخلاقى)؛ 8. قاعده لاضرر (تقریرات درس استاد آیة اللّه محقق دامادقدّس سرّه )؛ 9. الهدایة الى من له الولایة (در ولایت فقیه)؛ 10. أحب الأعمال؛ 11. زندگى بلال حبشى؛ 12. رساله اى در مفاهیم و نهى در عبادات(تقریرات درس آیة اللّه العظمى بروجردى)؛ 13. رساله اى در فرق بین حكم و حق(تقریرات درس حضرت امام قدّس سرّه )؛ 14. تاریخ مفصّل همدان (دو جلد)؛ 15.زندگى نامه عبدالجبّار (قاضى القضات اسدآبادى معتزلى صاحب كتاب المغنى...فى الامامه)؛ 16. ترجمه كتاب السبعین فى فضائل امیرالمؤمنین (تألیف عارف بزرگ میر سیّد على همدانى)؛ 17. رساله اى درباره امام زمان(عج).
هم چنین مقالات زیادى از بنده به زبان هاى مختلف عربى، فارسى، تركى آذرى، تركى عثمانى، لاتین و كربل در روزنامه ها و مجلّه ها به چاپ رسیده است و نیز دو مقاله در باره رهبرى و خبرگان نوشته ام كه در مجلّه حكومت اسلامى به چاپ رسیده است.
1. مسئولیّت رسیدگى به وضع طلّاب غیر ایرانى؛
2. عضویّت در شوراى مدیریّت حوزه علمیّه قم (كه جزء شش نفر منتخبان از سوى امام قدّس سرّه و آقاى گلپایگانى بودم)؛
3. نمایندگى مجلس خبرگان رهبرى در دوره هاى دوم و سوم از استان همدان.
و اكنون نیز مسئولیّت اداره مدرسه جعفریّه را ـ كه خودم تأسیس نموده ام ـ بر عهده دارم و عضو جامعه مدرّسین هستم. اللّهم اصلح عواقب امورنا خیراً.