تبیان، دستیار زندگی
یکی از رجال سیاسی دهه پنجاه به شاه گفته بود فرق شما با پدرتان این است که در حضور پدرتان هیچکس نمی توانست دروغ بگوید یعنی هیبت او اجازه دروغ گفتن به کسی نمی داد اما در حضور اعلیحضرت کسی نمی تواند راست بگوید یعنی اینقدر چاپلوسی و تملق در دربار غوغا کرده بود
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

کودتای نفتی بر علیه مصدق السلطنه قاجار

یکی از رجال سیاسی دهه پنجاه به شاه گفته بود فرق شما با پدرتان این است که در حضور پدرتان هیچکس نمی توانست دروغ بگوید یعنی هیبت او اجازه دروغ گفتن به کسی نمی داد اما در حضور اعلیحضرت کسی نمی تواند راست بگوید یعنی اینقدر چاپلوسی و تملق در دربار غوغا کرده بود.

فهیمه السادات آقامیری-بخش تاریخ ایران و جهان تبیان

کودتای نفتی

مصدق قجرزاده ای ملی بود

محمد مصدق در ۲۹ اردیبهشت ۱۲۶۱ هجری شمسی در تهران (و به روایتی در روستای آهو از توابع آشتیان) به دنیا آمد. پدرش میرزا هدایت‌الله آشتیانی معروف به «وزیر دفتر» از بزرگمردان دوره‌ ناصری و مادرش ملک تاج خانم (نجم‌السلطنه) فرزند عبدالمجید میرزا فرمانفرما و نوه عباس میرزا ولیعهد قاجار و نایب‌السلطنه ایران بود.

هنگام مرگ میرزا هدایت‌الله در سال ۱۲۷۱ شمسی محمد ۱۰ ساله بود،  مصدق در سال ۱۲۸۷ خورشیدی برای ادامه تحصیلات خود به فرانسه رفت و پس از خاتمه تحصیل در مدرسه علوم سیاسی پاریس به سوئیس رفت و به اخذ درجه دکترای حقوق در دانشگاه نوشاتل نائل آمد.

مصدق پس از دریافت مدرک از دانشگاه نوشاتل، به ایران بازگشت و تقدیر و سرنوشتش این بود که در ایران به تمام پست‌ها و مشاغل حساسی که یک چهره سیاسی می‌تواند برسد، دست یابد.

شاه به سلطنت اکتفا نمی کرد

سال ١٣٢٨ بود شاه دیگر به سلطنت اکتفا نمی کرد ، تمام دولت ، امتیازها و برنامه های حکومتی را می خواست به طور مطلقه تحت سلطه ی خود داشته باشد و طالب حکومتی مطلقه بود ، ضمن شروع مذاکره هایی مخفی در این زمینه ، یک قرارداد الحاقی -که به نام امضاشدگانش قرارداد گس گلشائیان خوانده شد-به امضای نمایندگان دولتی رسید که چون الحاق آن مخالف قانون و محتوای آن متضمن خساراتی بر کشور و مملکت بود مورد انتقادهای شدید اقلیت مجلس بود قرار گرفت .

شاه و اطرافیانش در استفاده از قدرت استبدادی تازه به دست آمده که متضمن تفوق شاه بر قوای سه گانه بود از موضع خود ناچار به عقب نشینی شدند .

مقارن با این ایام اختناق دوران مجلس به سر آمده بود ، و انتخابات دوره ی بعد در جریان بود دخالت دولت در جلوگیری از انتخاب مخالفان شدت گرفت. دکتر محمد مصدق و جمعی از همفکرانش که بعد ها جبهه ی ملی ایران از آن ها به وجود آمد در دربار متحصن شدند و کار را به ابطال اقدامات خلاف قانون دولت و شاه شدند و نمایندگان تهران که مخالف اقدامات غیرقانونی شاه و دولت بودند دوباره وارد مجلس شدند و قراردادهای الحاقی را باطل و باعث شد تا دولت و شاه مستبد دیگر در انتخاب نمایندگان و اقدامات آنان دخالت نکنند.

دولت تازه و مقتدر رزم آرا هم که شاه روی آن برای قراردادهای غیر قانونی اش خیلی حساب می کرد کاری از پیش نبرد ،  تظاهرات مکرری هم بر ضد او ترتیب داده میشد . آیت الله کاشانی و بعضی از اعضای جبهه ی ملی و احزاب دیگر هم بسیار بر علیه او اقدام کردند . تا این که رزم آرا در مراسم ختم یکی از علما توسط یکی از اعضای گروه فداییان ترور شد( اسفند سال ١٣٢٩). بعد از رزم آرا ،منصور و علا هرکدام دوره ی کوتاهی دولت را در دست گرفتند اما نه مجلس با آنان موافق بود و نه دولتشان یارای مقابه با مشکلات و هرج و مرج آن روزها را نداشت برای همین در زمانی بسیار کوتاه از ریاست دولت استعفا دادند .

ملی شدن صنعت نفت

پیشنهاد دکتر مصدق و یارانش دایر بر ملی کردن صنعت نفت به تصویب مجلس رسید(٢٩ اسفند ١٣٢٩) و چندی بعد حسین علا استعفا کرد(اردیبهشت ١٣٣٠) . دکتر مصدق که یکبار در سال ١٣٢٣ پیشنهاد نخست وزیری را از جانب شاه جوان رد کرده بود ، دوباره از جانب اکثریت مجلس به قبول زمامداری دعوت شد و ریاست دولت را به عهد گرفت . اما قبول نخست وزیری مصدق برای شاه قابل باور نبود حتی یک سری از یاران و نزدیکان دکتر مصدق هم از گرفتن این مسوولیت از جانب او خوشحال نبودند .

شاه از هر دری با دسیسه و نیرنگ وارد می شد که نخست وزیر پیر را کلافه کند تا قدرت را کنار بگذارد اما از طرفی برای اقبال عمومی(قیام سی تیر ١٣٣١) که برای مصدق بود ، می ترسید .

مصدق هنگامی که دولت را به دست گرفت هفتاد سال سن داشت . با قبول مسوولیت دکتر مصدق فضای سیاسی باز شد. مطبوعات دوباره حیات تازه گرفت، مبارزات احزاب سیاسی دوباره برقرار گشت. محمدرضاشاه مجبور شد به سلطنت قناعت کند و حکومت را به دست دولت بسپارد . مصدق با داشتن بیماری در قبول زمامداری و سعی برای اجرای برنامه ی خویش که شامل ملی کردن نفت و اصلاح قانون انتخابات بود بی هیچ تردید و تزلزلی دست به کار زد و حتی اجازه نمی داد که شاه و درباریان کمترین دخالت و خللی در امور دولت وارد کنند و دست های نزدیکان شاه را از امور دولتی کوتاه کرد . خلع ید از شرکت نفت مطابق برنامه انجام شد ، روسا و شرکت های انگلیسی مجبور شدند خاک ایران را ترک کنند . آمریکادر ظاهر انگلیسی ها را در ابتدا همراهی نکر اما با دسیسه هایی که انجام می داد نخست وزیر پیر را به بن بست می کشاند .

اقدام مصدق برای فروش نفت با مخالفت و کارشکنی های انگلیسی ها مواجه شد و اقدامات او در سفر به لاهه هرچند با موفقیت همراه بود اما منجر به فروش قابل ملاحظه ای از نفت نشد. امتناع سرسختانه ی نخست وزیر پیر از قبول هر پیشنهادی که در این زمینه می شد و با حفظ امنیت و منافع ملت ایران موافق به نظر نمی رسید، تدریجا حل مساله نفت را به بن بست می کشاند و البته تحریکات شاه و درباریان و احزاب و برخی دوستان جامانده ی مصدق هم کار را بدتر از قبل می کرد .

کودتایی با طرح چکمه ی جاسوسی

شاه با تشویق اربابان خارجی اش ( انگلیس و آمریکا) زمینه ی طرح یک کودتا را بر ضد مصدق فراهم آوردند . طرحی که بعد ها معلوم شد به وسیله ی ایادی امریکا و انگلیس رهبری می شد و در دستگاه جاسوسی آنها به طرح چکمه خوانده می شد. در ابتدا حکم عزل مصدق از جانب شاه در ٢٥ مرداد سال ١٣٣٢ داده شد ، با امتناع از قبول این حکم شاه و ملکه از کشور فرار کردند . اما بعد از سه روز این کودتای کثیف به نقطه ی دلخواهش که دیکتاتوری شاه بود رسید .

دولت مصدق در ٢٨ مرداد سال ١٣٣٢ سقوط کرد و سپس توقیف و محاکمه ی وی و یارانش در دادگاه نظامی و به اتهام یاغی گری بر علیه شاه انجام شد.

عامل کودتا در بیرون از پرده ی رمزآلود طرح چکمه فضل الله زاهدی رییس شهربانی و وزیر سابق کابینه ی مصدق بود که بلافاصله بعد از سقوط دولت مصدق زمام قدرت را به دست گرفت .

با پیروزی کودتا، در روز ۲۹ مرداد دکتر مصدق و یارانش خود را به حکومت کودتا به رهبری سپهبد زاهدی تسلیم کردند. دکتر مصدق بعد‌ها در دادگاه نظامی، با برملا کردن اسرار کودتای ۲۵ و ۲۸ مرداد چهره کودتاچیان را نزد جهانیان رسوا کرد اما در پایان دادگاه وی را به ۳ سال زندان محکوم کردند و پس از گذراندن ۳ سال زندان، دکتر مصدق به ملک خود در احمدآباد تبعید شد و تا آخر عمر تحت نظارت همان جا ماند.

حکومت زاهدی یک دوران ممتد اختناق ، فساد ، و انواع تعدی ها و تسویه حساب های شخصی بود که بخش عمده ی درآمد خزانه ی دولت و تقریبا تمام کمک های مالی را از جانب مریکا به بهانه ی رفع دشواری های مالی ناشی از حکومت مصدق دریافت کرد، پخش و پلا کرد و به هیچ مقام و مرکزی هم حساب اعمال خود را پس نداد .

در ۱۴ اسفند ماه ۱۳۴۵ ساعت ۶ صبح دکتر محمد مصدق به دنبال یک دوره طولانی بیماری سرطان، در سن ۸۴ سالگی درگذشت. او وصیت کرده بود پیکرش را کنار کشته‌شدگان ۳۰ تیر در «آرامگاه ابن‌بابویه» دفن کنند، ولی با مخالفت شاه چنین نشد و او در یکی از اتاق‌های خانه‌اش در احمدآباد به خاک سپرده شد.


پی نوشت : 
تاریخ ایرانی 
کتاب روزگاران/دکتر عبدالحسین زرین کوب