تبیان، دستیار زندگی
سال 2012 بود که جولی تازه فیلم در سرزمین خون و عسل را به اتمام رسانده بود. دلش می خواست پروژه بعدی اش هم به همین اندازه معنادار باشد و داستان آنگ تا همین لحظه به مدت یک دهه با او بود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

درددل های«آنجلینا جولی» بعد از جدایی(2)

سال 2012 بود که جولی تازه فیلم "در سرزمین خون و عسل" را به اتمام رسانده بود. دلش می خواست پروژه بعدی اش هم به همین اندازه معنادار باشد و داستان آنگ تا همین لحظه به مدت یک دهه با او بود.

بخش سینما و تلویزیون تبیان
آنجلینا جولی

همان برهه ای که یک پیش‌نویس تمام شده از چیزی که می خواستند بسازند آماده شد، شانس کارگردانی فیلم "شکست‌ناپذیر" (Unbrocken) بر اساس کتاب پرفروش لورا هیلن‌برند، برای جولی پیش آمد و در نتیجه آنها فیلمنامه را کنار گذاشتند.پس از آن مدوکس که داستان زندگی خاله لونگ را می دانست، این قضیه را پیش کشید و به گفته جولی: «مدوکس بود که گفت: "وقت انجامش رسیده."» جولی می دانست که مدوکس عمیقاً درگیر تولید این فیلم خواهد شد و آنجا خواهد ایستاد و به چیزهای وحشتناکی که هم میهنانش بر سر هم آوردند خواهد نگریست. بنابراین باید آماده می شد.

جولی و آنگ دوباره روی آن پروژه برگشتند. مدوکس که در تیتراژ فیلم به عنوان تهیه‌کننده اجرایی نام برده شده، پیش‌نویس ها را یکی پس از دیگری می خواند و نظراتش را می داد. جولی این پروژه را به نتفلیکس برد که در آنجا تد ساراندوس، مدیر ارشد خلاقیت، بی درنگ پای آن امضایش را گذاشت. ساراندوس اینطور به یاد می آورد: «در اتاق، جولی تجربه ای دیداری از آنچه این فیلم می تواند باشد خلق کرد. این فیلم از بسیاری جهات درباره مرگ زیبایی است، درباره اینکه چطور خمرهای سرخ همه چیزهای زیبا را کشتند، حتی رنگ را، که بخشی از شادی زندگی می شود... این چیزی بود که بیش از بقیه مرا میخکوب و مجذوب کرد.»

علیرغم پیوندهای کامبوجی جولی، وی حس کرد که نیاز دارد یک فیلمساز کامبوجی در هدایت این پروژه به او کمک کند. بنابراین با ریتی پان، یکی از مشهورترین فیلمسازان کامبوج، تماس گرفت. ریتی اعضای خانواده اش را در این نسل کشی از دست داده بود و در چندین مستند، از جمله در "تصویر گمشده" (The Missing Picture) خمرهای سرخ را به تصویر کشیده بود، فیلمی که نامزد جایزه اسکار بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان در سال 2014 شد.

جولی و پان به این نتیجه رسیدند که تنها راهی که این فیلم می تواند ساخته شود این است که کامبوج بخواهد این فیلم ساخته شود، و این نتیجه ای پیش بینی شده و قطعی نبود، با توجه به اینکه کامبوجی ها هنوز هم تا حدودی نسبت به تاریخ دردناک خود، تودار و کم‌حرف هستند؛ همانطور که می دانید فیلم "میدان های کشتار" (The Killing Fields) ساخته رولند جافه در سال 1984 درباره خمرهای سرخ، اجباراً در تایلند و جاهای دیگر فیلمبرداری شد.

دادگاه های جنگ که در سال 2009 آغاز شدند و هنوز ادامه دارند، به مطرح کردن این موضوع کمک کردند. با این حال جولی هنوز نگران بود و با احتیاط به وزیر فرهنگ این کشور نزدیک شد و توضیح داد که آنها می خواهند نه فقط داستان آنگ بلکه داستان یک ملت را به تصویر بکشند. آنگ می گوید که سابقه کار جولی در کامبوج بی تأثیر نبود. «در کشوری مانند کامبوج، احترام خیلی جایگاه مهمی دارد: احترام به یکدیگر، احترام به فرهنگ، احترام به تاریخ، احترام به بزرگترها. آنجی با این احترام وارد کامبوج می شود.»

کامبوج با تمام وجود او را پذیرفت و به مدت چند روز باتام‌بنگ را برای فیلمبرداری بستند و به فیلمسازان مجوزهای ورود به مناطق دورافتاده و ممنوعه دادند و از ارتش واقعی خود، 500 نفر در اختیارشان دادند تا نقش ارتش خمرهای سرخ را بازی کنند. جولی می گوید: «این چیز شعرگونه ای نیست که بگوییم "این فیلم توسط این کشور ساخته شد".» با احتساب بازیگران و دست اندر کاران پشت صحنه، حدود 3500 کامبوجی به ساخت فیلم کمک کردند.

برای انتخاب بازیگران بچه در فیلم، جولی به یتیم خانه ها، سیرک ها و مدارس دورافتاده سر زد و بطور خاص به دنبال بچه هایی بود که سختی را چشیده باشند. برای یافتن بازیگر نقش اول فیلم که نقش لونگ آنگ جوان را قرار بود بازی کند، مسئولین انتخاب بازیگر، یک بازی طراحی کردند که در واقعیت چیز آزاردهنده ای بود: آنها روی میز پول می گذاشتند و از بچه ها می خواستند تا به چیزی فکر کنند که آن پول را برایش نیاز داشتند و بعد پول را بقاپند و فرار کنند. کارگردان نیز وانمود می کرد که به دنبال بچه می دود تا او را بگیرد و وقتی بچه را می گرفت، بچه باید یک دروغ سر هم می کرد.

جولی می گوید: «سری موک (دخترکی که در نهایت برای این نقش انتخاب شد) تنها بچه ای بود که برای مدتی خیلی خیلی طولانی به پول خیره شد. وقتی مجبورش کردند که پول را برگرداند، غرق در احساسات شد و همه این احساسات متفاوت دوباره بازگشتند.» جولی زیر گریه می زند و می گوید: «وقتی بعداً از او پرسیدند که پول را برای چه می خواسته گفت که پدربزرگش مرده و آنها پول کافی برای یک تشییع جنازه آبرومند نداشتند.»

جولی می گوید که این پیوند اصیل با درد در همه افرادی که درگیر این پروژه بودند، بیدار بود و صحنه هایی ساخته بود که وی قبلاً هرگز ندیده بود: «هیچ فردی در این فیلم نبود که پیوندی شخصی با آن نداشته باشد. آنها برای کار کردن و انجام وظیفه یا شغل نمی آمدند. آنها برای احترام به مردمی می آمدند که در خانواده خود از دست داده بودند و به خاطر احترام به آنها بود که برای باز خلق آن می آمدند... این باعث می شد چیزی برای آنها کامل شود.» بعضی از آنها کابوس هایشان یا خاطرات شان زنده می شد.

به همین دلیل، یک تراپیست هر روز در صحنه فیلمبرداری حاضر بود. همچنین عابران و بینندگان عجیب و غریبی بودند که انگار نمی دانستند یک فیلم در حال ساخته شدن است و تحت تأثیر قرار گرفته و  شوکه می شدند. جولی می گوید: «در یک صحنه، وقتی خمرهای سرخ به روی پل می آمدند، بعضی از مردم بودند که روی زانو افتاده و شیون می کردند. آنها از اینکه می دیدند خمرهای سرخ بازگشته اند، وحشت می کردند.»

با توجه به مقیاس و پیچیدگی این فیلم، شاید اگر یک کارگردان هالیوودی دیگر بود، آگاهانه یا ناآگاهانه، مداخله می کرد و به نحوی نفوذش را بکار می برد که گستاخانه و بی احترامی به نظر می رسید. به گفته آنگ و پان، جولی آنقدر خوب کامبوج را می شناسد که خصلت های اخلاقی این کشور را پیدا کرده است. پان تعریف می کند که چگونه وی سر وقت ناهار، مثل بقیه در صف می ایستاده و هرگز صدایش را بالا نمی برده است. او می گوید: «ما اینجا فریاد نمی زنیم. صحبت می کنیم.» در کامبوج، داد زدن نه تنها بی احترامی است، بلکه نشانه ای از ضعف هم محسوب می شود.

چشم های زیادی روی مدوکس بود که حالا به اندازه جولی در کامبوج مشهور است. جولی می گوید: «این راهی براش بود تا قدم به جاهایی بذاره که به احتمال زیاد والدین واقعی ش هم به اونجاها قدم گذاشتن.» جولی مطمئن نبود که واکنش مدوکس به این تجربه چگونه خواهد بود. آیا ارتباط برقرار خواهد کرد؟ آیا تمایل به فرار خواهد داشت؟ یک روز صبح هنگام فیلمبرداری وقتی جولی از مدوکس شنید: «می تونم با دوستام برم تو خونه م بخوابم؟» (منظورش خانه شان در جنگل بود که در سال 2002 جولی خریده بود) بسیار هیجانزده و خوشحال شد: «تابحال نشنیده بودم به اونجا بگه خونه.

هیچ وقت نمی تونی مجبورشون کنی. نمی تونی بگی: "این عالی نیست؟" فقط باید یه جورایی دائم اونارو به اونجا ببری و اونو جلوشون بذاری... و امیدوار باشی که غرور و افتخار رو در اون پیدا کنند و آرامش بیابن.» جولی تلاش برای پیوند دادن مدوکس با زادگاهش را یک تلاش خانوادگی و نه یک تلاش انفرادی می داند، همانطور که در مورد زاهارا در اتیوپی و در مورد پکس در ویتنام این کار را کرد. به همین دلیل، وقتی پیت در حال فیلمبرداری "ماشین جنگی" (War Machine) در خاورمیانه بود، پنج فرزند دیگر نیز با او به کامبوج رفتند و نقشی رسمی یا غیررسمی در فیلم مادرشان بازی کردند. پکس عکاسی کرد و چهارتای دیگر هر روز در صحنه فیلمبرداری بودند و با دیگر بچه بازیگرها، دوستان صمیمی شدند.

در ماه فوریه، فیلم با 1000 نفر بیننده در آمفی تئاتر فضای باز در نزدیک معبد انگکور وات برای اولین بار به نمایش درآمد. طبق گزارشات متعدد، این اکران پر از اشک و گریه، یادآوری گذشته ها و تخلیه روانی بود. چیزی که جولی را بیش از هر چیز دیگری تکان داد این بود که «مردم کامبوجی یک اکران بزرگ برای یک فیلم سینمایی داشتن. اونا فیلمی رو تماشا کردن که خودشون صحنه هاش رو ساختن. این بازیگران خودشون بودن که عالی ظاهر شدن و کشور خودشون بود که علیرغم همه چیزای وحشتناک، زیبا دیده شد.»

افسوس، زمانی که جولی مشغول ساختن تاریخ برای یک کشور بود، رابطه اش با پیت رو به نابودی بود. وقتی فیلم "اول پدرم را کشتند" به مرحله پس از تولید رسید، در تابستان 2016، اوضاع بد شد. جولی می گوید: «نمی خواستم از اون کلمه (بد) استفاده کنم... اوضاع "سخت" شد.» حرف و حدیث هایی در هالیوود شنیده می شد مبنی بر اینکه سبک زندگی شان به پیت فشار آورده و او به دنبال زندگی پایدارتر و زندگی نرمالی برای کل خانواده است.

وقتی این سوال را مطرح می کنم، تنها لحظه ای است که جولی حالت دفاعی می گیرد و فوراً با حرارت می گوید: «سبک زندگی ما به هیچ وجه منفی نبود. مشکل ما این نبود. این یکی از بهترین فرصت هاییه که ما میتونیم به بچه هامون بدیم و همینطور می مونه... اونا شش فرد فهمیده، با اراده و خاکی هستن. من به اونا افتخار می کنم.» جولی ثابت کرد که به خاطر بچه ها، نمی خواهد درباره جدایی حرف بزند. و با این حال به نظر می رسد که می خواهد منظورش را انتقال دهد و این مستلزم انتخاب محتاطانه کلمات است: «اونا تا الان خیلی شجاع بودن. اونا خیلی شجاع بودن.»

جمله های ما به یک اندازه رازگونه است: «در زمان هایی که باید می بودن. همه ما در حال بهبود یافتن از وقایعی هستیم که به درخواست طلاق منجر شدن... اونا از طلاق حالشون خوب نمیشه. اونا از زندگی، از چیزهایی که تو زندگی هست، حالشون خوب میشه و بهبود پیدا می کنن.»

به مصاحبه برد پیت با جی کیو استایل (صحبت های پیت درباره به گردن گرفتن تقصیرها و بازسازی وجهه اش در دل و ذهن مردم) اشاره می کنم و می پرسم آیا این قضیه او را غافلگیر کرد که در جواب با حالتی بی اعتنا می گوید: «نه» به گزارش های مطبوعات در مورد اینکه رابطه شان رو به بهبود است اشاره می کنم و می پرسم آیا این قضیه حقیقت دارد. مکثی طولانی می کند. پایین را نگاه می کند و یک جواب آماده می کند: «ما به هم اهمیت میدیم و به خونواده مون اهمیت میدیم و هر دوی ما برای یه هدف مشترک تلاش می کنیم.» عصبانیت و درد درست زیر پوستش حس می شود، ولی احساساتش را کنترل می کند: «وقتی بچه بودم، خیلی نگران مادرم بودم... خیلی. نمی خوام بچه هام نگران من باشن. فکر می کنم خیلی مهمه که زیر دوش گریه کنم و نه جلوی چشم اونا. اونا باید بدونن که همه چی درست میشه حتی وقتی خودت ازش مطمئن نیستی.»

تعصب او نسبت به بچه ها پس از نزدیک شدن به مرز سرطان تخمدان، شدیدتر شده است؛ بیماری ای که زندگی مادرش را در سن 56 سالگی از او و دیگر اعضای خانواده گرفت. جولی در سال 2013 مقاله ای در نیویورک تایمز درباره تصمیمش برای جراحی پیشگیرانه مستکتومی دوگانه و جراحی ترمیمی پس از آنکه فهمید دارای ژن BRCA1 است، منتشر کرد. دو سال بعد، وقتی در اتاق تدوین فیلم "در کنار دریا" (By the Sea) مشغول کار بود، دکترش با او تماس گرفت و گفت که نگران نتیجه آزمایش خون او و احتمال وجود سرطان است.

«ده دقیقه بعد، اتاق دور سرم می چرخید و فقط به این فکر می کردم: "چطور ممکنه؟"» او این خبر را از فرزندانش پنهان کرد و تست های بیشتری انجام داد و چند روز عذاب آور دیگر هم صبر کرد. وقتی بالاخره فهمید که سرطان ندارد، می گوید: «به زانو افتادم.» سپس وقت دکتر گرفت تا تخمدان هایش را دربیاورند. «با خوشحالی به اتاق عمل رفتم. ورجه ورجه می کردم. چون تو اون نقطه و در اون زمان، این یه اقدام پیشگیرانه بود.» و فوراً یائسه شد.

پارسال، جولی علاوه بر فشار خون دچار فلج بِل هم شد، که ناشی از صدمه به عصب های صورت است و باعث می شود یک طرف صورت شل و آویزان شود. وی می گوید: «گاهی زن ها در خانواده ها، خودشون رو در اولویت آخر قرار میدن تا اینکه این روی سلامت شون خودشو نشون میده.» وی طب سوزنی را عامل بهبود کامل از این فلج قلمداد می کند.

می گوید که اخیراً پوستش خشک تر شده و موهای سفید بیشتری دارد و در این باره می گوید: «نمی تونم بگم بخاطر یائسگیه یا سال بدی داشتم.» اینکه وی هنوز هم نماد جذابیت برای کسی باشد، برایش خنده دار به نظر می رسد. ولی می گوید: «در واقع حس زن بودن بیشتری دارم چون حس می کنم در مورد انتخاب هام باهوش‌تر شدم و خانواده رو در اولویت قرار میدم و مسئول و کنترل کننده زندگیم و سلامتیم هستم. به نظر من، این چیزیه که یه زن رو کامل می کنه.»

گذشته از مراسم تبلیغاتی برای فیلم "اول پدرم را کشتند" در ماه جاری در شبکه نتفلیکس، جولی هیچ علاقه ای به کار کردن روی فیلم دیگری در حال حاضر ندارد، زیرا زندگی اش جایی برای آن ندارد و می گوید: «فقط می خوام درست صبحانه درست کنم و خونه داری کنم. این عشق و علاقه منه. به درخواست بچه هام، دارم کلاس آشپزی میرم. وقتی شب ها به رختخواب میرم از خودم می پرسم آیا امروز مامان خوبی بودم یا امروز روز متوسطی بود؟» (البته شایعاتی شنیده ایم مبنی بر اینکه او در حال مذاکره برای نقش آفرینی در فیلم بازسازی شده بیل کاندون از فیلم "عروس فرانکن اشتاین" محصول سال 1935 است.)

آنجلینا جولی

رابطه اش را با پدرش نیز از نو ساخته، زیرا مدتها بود که این دو با هم حرف نمی زدند: «اون خیلی خوب درک می کنه که بچه ها در این برهه به پدربزرگشون نیاز دارن. دیشب یه جلسه تراپی داشتم که اونم حضور داشت. اون قانون اینجارو می دونه و می دونه که نباید بذاره بازی ش بدن. فقط باید یه بابابزرگ باحال باشه که خلاقه و با اونا می گرده و قصه میگه و تو کتابخونه کتاب می خونه.»

منبع اصلی آرامش او آنگ بوده است: «اون از اون دوستاییه که آستیناشو بالا زد، سوار هواپیما شد و صبح کریسمس کمکم کرد. اون نزدیکترین و صمیمی ترین دوستم بوده و روی شونه ش گریه کردم.»فردا، جولی و فرزندانش عازم آفریقا هستند. آنها به نامیبیا می روند، جایی که شایلو به دنیا آمد و سپس به کنیا، جایی که جولی باید وارد پروژه پیشگیری از خشونت جنسی شود، نهادی که خودش همراه با ویلیام هیگ، وزیر امور خارجه سابق بریتانیا، آن را بنا نهادند.

اعضای ارتش بریتانیا و حافظین صلح در مورد نحوه محافظت از زنان در برابر خشونت جنسی در مناطق بحرانی، آموزش خواهند دید. معلوم است که این یک برنامه سفر رویایی برای یک بچه نیست و جولی اعتراف می کند که از سوی بچه های بزرگترش کمی مخالفت شنیده است: «می دونم که پسرا حالا به سن نوجوونی رسیدن و شاید دلشون بخواد با دوستاشون تلویزیون تماشا کنن و اونا قبلاً به آفریقا رفتن و شاید به اندازه بچه های کوچکترم هیجانزده نباشن. ولی واقعاً منو به چالش نمی کشن و اذیتم نمی کنن.

فقط لب تختم می شینن و میگن: "می خوایم اونجا چیکار کنیم؟"» وی به آنها اطمینان داده که برایشان فعالیت های سرگرم کننده ای مانند "شن سواری" برنامه ریزی کرده است. در هر صورت «اونا می دونن که این مهمه و می دونن که مامان فکر می کنه که وقتی اونا بزرگتر بشن هم این مهم خواهد بود.»

وی می داند که این کمی عجیب و غریب به نظر می رسد، ولی نمی تواند در مورد شخصیتش کاری کند: «من هیچوقت از خواب بلند نشدم که فکر کنم می خوام یه زندگی جسورانه داشته باشم. ولی نمی تونم جور دیگه ای هم زندگی کنم. درست مثل اینکه نمی تونم خوراک بپزم. نمی تونم آروم یه جا بشینم.» با وجود تمام صحبت هایش در مورد علاقه به خانه داری، حالا که صحبت از آفریقا شده، نطقش باز شده و قرار ندارد برای اینکه به آنجا فرار کند: «نه ماهه که دارم سعی می کنم فقط تو خونه داری و جمع کردن مدفوع سگ از روی زمین و شستن ظرف ها و قصه گفتن شبانه، خیلی خوب باشم.

و تو هر سه اینها دارم بهتر میشم. ولی حالا نیاز دارم به اینکه بوت هامو بپوشم و به سفر برم.» وی معتقد است که اراده شخصی او به دیگران سرایت می کند. همین چند روز پیش بود که با ناکس در مورد اینکه "وانمود کن نرمال هستی" شوخی می کرد. «ناکس بهم گفت: "کی می خواد نرمال باشه؟ ما نرمال نیستیم. بیا هیچوقت نرمال نباشیم." مرسی – آره! ما نرمال نیستیم. بیا نرمال نبودن رو در آغوش بکشیم!»


منبع: برترین ها به نقل از مجله ونیتی فیر