تبیان، دستیار زندگی
یک پوله بود که نمی دانست مال چه کسی است؟ داد زد: من مال کی ام؟...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عروسک لپ قرمزی

یکی بود یکی نبود.  غیر از خدا هیچ کس نبود. یک پوله بود که  نمی دانست مال چه کسی است؟ داد زد: من مال کی ام؟

عروسک لپ قرمزی

گاو صندوق گفت: مال منی. و دنبالش گرد.

 قلک گفت: جیرینگ، مال منی. و دنبالش کرد.

دزد گفت: مال منی و اون هم تند تند دنبالش کرد.

پول  فرار کرد و رفت و رفت و رفت تا که رسید به یک مغازه اسباب بازی فروشی. 

یک دختر کوچولو پشت مغازه ایستاده بود و به یک عروسک گنده ی لب قرمزی نگاه کرد.

دختر کوچولو دوست داشت عروسک لپ قرمزی را بخرد و عروسک لپ قرمزی هم دوست داشت تو بغل دختره بپرد.

دختره نازش کند، توی  بغلش  تکان تکانش  بدهد. برایش لالایی بخواند و با هم بازی کنند.

پوله گفت: آهان فهمیدم پس من مال توام. و پرید توی دست های دختره.

دختره بدو بدو رفت توی مغازه. پل را داد به آقای اسباب بازی  فروش  و عروسک راخرید. بعد عروسک را بغل کرد و رفت طرف خانه اش.

Koodak@teebyan.com

تهیه: شهرزاد فراهانی- منبع: ماهنامه نبات

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.