تبیان، دستیار زندگی

بازنمایی کارگر در سینما

سینمای کارگری از آن دست مفاهیم مناقشه برانگیزی است که به صراحت نمی توان درباره آن حرف زد.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بازنمایی کارگر در سینما

سینمای کارگری از آن دست مفاهیم مناقشه برانگیزی است که به صراحت نمی توان درباره آن حرف زد. 

سید رضا صائمی- بخش سینما و تلویزیون تبیان
سینمای کارگری

به این معنا که چیزی به اسم ژانر کارگری نداریم و نمی توانیم داشته باشیم از این حیث که اساسا ژانر یک فرم و ساختار اجرایی است نه مضمونی و محتوایی اما سینمای کارگری به این معنا که محور و شخصیت اصلی و قهرمانش یک کارگر یا زندگی یک کارگر می تواند هویت معنادار داشته باشد. ضمن اینکه فیلم کارگری به لحاظ ظاهری نیز از برخی المان ها و مولفه های استفاده می کند که می تواند به آن هویت بصری هم ببخشد. 

مثلا چهره و ظاهر شخصیت که غالبا رنج کشیده و ساده است، صورت های چروک خورده، دست های پینه بسته و زندگی ساده و فقیرانه یا زبان و ادبیات کارگری و عناصری از این دست که می تواند به عنوان مولفه و شاخص های تشخیص فیلم یا سینمای کارگری شناخته شود. اما شاید مهمتر از همه اینها نگاه و رویکردی است که یک فیلمساز به سوژه کارگرانه خود دارد. در واقع نگاه کارگردان است که جایگاه کارگران را در سینما بازنمایی و صورت بندی می کند.

 اتفاقا در یک دهه گذشته یا کمی بیشتر همواره این نقد به سینمای ایران وجود داشته که این قشر را فراموش کرده اند و سینما کارگران و زندگی کارگری را از بین برده است. توجه به طبقه متوسط و مسائل آن به مثابه یک مدگرایی سینمایی از جمله دلایل این موضوع ذکر شده که خاصه تحت تاثیر سینمای اصغر فرهادی بوده اما اکنون دو سالی است که بعد از ساخت فیلم ابد و یک روز سعید روستایی، توجه به طبقه پایین و محروم بیشتر شده و حالا انگار فیلم های کارگری در حال تبدیل شدن به مد روز سینماست! 

وقتی چند سال پیش فرزاد موتمن فیلم یک روز طولانی راساخت فارغ از نقد و نظرهای که به این فیلم بود دوباره مساله کارگر و زندگی کارگری در سینما مطرح شد و اینکه سینمای ایران سالهاست که کارگران را فراموش کرده کرده است. با این حال فیلم های که با محوریت شخصیت کارگر یا زندگی کارگری ساخته شدند کم نیستند. یکی همین روزهای طولانی با بازی خوب سعید آقاخانی در نقش یک کارگر بود که سیمرغ بهترین بازیگر جشنواره را هم برای او به ارمغان آورد.

ضمن اینکه بسیاری از فیلم ها یا کاراکترهای کارگر در حافظه تاریخی سینما و مخاطبانش ماندگار شدند از جمله بازی فاطمه معتمد آریا در روسری آبی رخشان بنی اعتماد و در نقش نوبر که یکی از ماندگارترین شخصیت زن کارگر در سینمای ماست. زن کارگری که به عشق کارفرمای خود بدل می شود. 

فیلم نیاز علیرضا داوود نژاد را می توان یکی از بهترین نمونه های سینمای کارگری دانست که به خوبی توانست موقعیت کارگری و زیست- جهان این طبقه رابه ویژه درمیان کودکان و نوجوانان کار روایت کرده و به تصویر بکشد.سیروس الوند نیز در فیلم یکبار برای همیشه به قشر و طبقه کارگری پرداخت که برای بهبود و تغییر وضع خویش در سودای مهاجرت می سوزند. از نمونه های موفق و ماندگار یک زندگی کارگری بدون شک باید به زیر پوست شهر رخشان بنی اعتماد اشاره کرد که مصائب و مشکلات این طبقه را در شرایط سیاسی و اجتماعی دهه 70 به خوبی روایت می کند و طوبی با بازی عالی گلاب آدینه نمونه ای از یک زن کارگر رنج کشیده ای است که برای تامین مخارج زندگی به سختی در یک کارخانه مشغول کارگری است.

زندگی کارگری از حیث سینمایی قابلیت های دراماتیک زیادی دارد که البته با تراژدی هم پهلو می زند و بسیاری از فیلمسازان در دل این طبقه و جهان زیسته آنها به دنبال طرح قصه خود هستند. بسیاری از فیلم های مسعود کیمیایی را می توان مشمول این قاعده دانست.

از نمونه های موفق دیگر که زندگی کارگری را با قدرت به تصویر کشیده باید از آواز گنجشک های مجید مجیدی نام برد که رضا ناجی در نقش کارگری که برای رهایی از این جایگاه و سرنوشت مختوم به آب و آتش می زند و بین شرافت و وسوسه در نهایت ترجیح می دهد با وجود فقر و زندگی سخت کارگری شرافتمندانه زندگی کند. اساسا یکی از چالش های مهم اخلاقی در سینمای کارگری جدال بین شرافت و وسوسه های اقتصادی است و در نهایت آنچه که سینمای ما از بازنمایی طبقه کارگر به تصویر می کشد و برجسته می کند زندگی شرافتمندانه این قشر است. اینکه زندگی کارگری زندگی سختی است اما لزوما زندگی بدی نیست و به قول آن شعر معروف در خانه ما رونق اگر نیست صفا هست! 

زندگی کارگری از حیث سینمایی  قابلیت های دراماتیک زیادی دارد که البته با تراژدی هم پهلو می زند و بسیاری از فیلمسازان در دل این طبقه و جهان زیسته آنها به دنبال طرح قصه خود هستند. بسیاری از فیلم های مسعود کیمیایی را می توان مشمول این قاعده دانست. با این حال زندگی کارگری سویه کمیک هم دارد و دردل آن می توان طنز را هم بیرون کشید. فیلم آتشکار امیر یوسفی به نوعی در همین راستاست که با بازی متفاوت حمید فرخ نژاد،روایت دیگری از زندگی کارگری و مسائل آن را شاهد هستیم. اینجا بدون من بهرام توکلی نیز یکی از بهترین و موفق ترین نمونه های سینمایی است که لایه های درونی تر زندگی کارگری را از طریق چالش های درون خانوادگی به تصویرکشیده است و روانشناسی این طبقه را مورد واکاوی تصویری قرار داده است. رضا کاهانی هم در اغلب فیلم های خود به سراغ این طبقه رفته که هیچ و بیست دو نمونه و مصداق بارز این مدعاست. فیلم هایی که از زاویه متفاوت تری به مسائل و چالش های طبقه کارگر نگاه می کند که کمدی و تراژدی را در کنار هم دارد. 

 

شاید سینمای ما چنانکه شایسته است به طبقه کارگر و زندگی کارگران نپرداخته اما شریف ترین فیلم های ما فیلم های است که کارگر را دستمایه قصه خود قرار داده اند.سینمای ما همانطور که به کارگران نیاز دارد به کارگرانی هم محتاج است تا از طریق سینما بتوانند عدالت اجتماعی را فریاد بزنند و برای زندگی بهتر بجنگند.