تبیان، دستیار زندگی
حسن روح الامین را در چند سال اخیر با آثار گاه شگفت انگیزش از وقایع تاریخی صدر اسلام شناخته ایم؛ هنرمندی 31 ساله که در همین مدت نسبتا کوتاه، به یکی از مهم ترین چهره های بخش آیینی هنرهای تجسمی تبدیل شده است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پیرو هنر‌ غرب نیستم

حسن روح‌الامین را در چند سال اخیر با آثار گاه شگفت‌انگیزش از وقایع تاریخی صدر اسلام شناخته‌ایم؛ هنرمندی 31‌ساله که در همین مدت نسبتا کوتاه، به یکی از مهم‌ترین چهره‌های بخش آیینی هنرهای تجسمی تبدیل شده است.

بخش هنری تبیان
حسن روح الامین

برگزای نمایشگاه‌های او در سال‌های اخیر همواره مورد توجه بوده و برخی تابلوهای او با موضوع وقایع روز عاشورا، تحسین بسیاری را برانگیخته است. مثلا چند روز قبل مسعود شجاعی، کاریکاتوریست در نامه‌ای، سبک کار او در نقاشی جنگ‌های صدر اسلام را ستود. او یکی از هنرمندانی است که به موضوع «مدافعان حرم » پرداخته است.کار او البته محدود به همین موضوعات نیست؛ هم برای کودکان تصویرسازی می‌کند و هم کانسپت فضای انیمیشن طراحی می‌کند. با این نقاش جوان درباره سبک کاری‌اش هم‌صحبت شدیم.

در آثار شما در عین حال که با تصویری از خشونت روبه‌روایم، رنگ‌هایی گرم می‌بینیم که این اتفاق را با امر قدسی و نوعی از آرامش همراه می‌کند. در این باره برایمان توضیح دهید؟

به نظرم خشونت وقتی منفور است که فقط از فردی خشن یاد کنید. در حالی که من خشونت را به این دلیل می‌آورم که کنتراستِ زیبایی و پاکیزگی شخصیت مثبت اثر، بیشتر به چشم بیاید. وقتی رنگ تیره را بیشتر نشان می‌دهی، رنگ روشن واضح‌تر به چشم می‌آید. این را هم در نظر بگیرید که من نمی‌توانم چندان در اثر دخل و تصرف کنم، به این دلیل که بخش عمده‌ای از کار من تاریخ‌نگاری است. درست است که تاریخ‌نگار و مستندساز نیستم ولی واقعه‌ای تاریخی و مستند را با بیانی شاعرانه و هنری روایت می‌کنم. به همین دلیل چون باید به تاریخ رجوع کنم، در آن تاریخی که من روایت می‌کنم خشونت فراوان علیه انسان‌هایی کریم و خوش‌اخلاق می‌بینم. خشونتی که تنها از سر پلیدی بر آنها روا داشته شده است. سال گذشته برای برگزاری نمایشگاهی چند سفر رفتم؛ کسانی که از چند و چون وقایع در تابلوها مطلع نبودند، می‌خواستند در یک جمله تعریف کنم که تابلو چه می‌گوید. می‌گفتم سیدالشهدا از خوش‌اخلاق‌ترین و بااخلاق‌ترین شخصیت‌ها بوده آن هم از بااخلاق‌ترین خانواده‌ها و دچار خشن‌ترین برخورد هم شده است. همین دو سویگی، کنتراست را در تابلوهای من می‌سازد.

در ترسیم وقایع صدر اسلام، چقدر ناظر بر هنر غرب هستید؟

اگر تاثیری هم هست، صرفا به مقوله تکنیک مربوط است. به عبارت بهتر نمی‌توان گفت من پیرو هنر غرب هستم. اگر قائل باشیم به این‌که اثر هنری جسمی دارد و روحی، طبیعی است که جسم کمی از روح را هم در اختیار بگیرد. هر هنرمندی متاثر از فضایی است که در آن زندگی می‌کند. نگاه من به کاراکترهایم، نگاه مسیحی کلاسیکی نیست. ممکن است رنگ و لعابی از آنها را یادآوری کند. البته برخی این انتقاد را به من وارد می‌کنند که نگاه تو اومانیستی و تحت تاثیر هنر کلیساست، این هم قابل بررسی است. اما من تاثیر روحی و مفهومی از هنر مسیحی نمی‌گیرم و صرفا تکنیک شاید باشد. شما در صنایع پزشکی هم بخواهید وارد شوید، به ابزار پیشینیان‌تان رجوع می‌کنید. در هنر هم این تکنیک‌ همان ابزار است.

تابلوی «شام آخر» را که تصویرگر روزهای پایانی حضرت مسیح است، غمگین‌‌ترین اثر هنری جهان دانسته‌اند. شما در مواجهه با مذهب و بزنگاه‌‌های تاریخی‌اش، دوست دارید کدام حس را بیشتر منتقل کنید؟

غم صرف نباید باشد. اگر نقاشی فقط غم را تصویر کند، بسیار پوچ و سخیف است. هر بیانی که برای موضوعات هنری انتخاب کنید، ملاحظات بسیاری را در بر می‌گیرد. آنچه مدنظر من است، مواجهه آدم‌هاست. اگر به آدمی ظلم می‌شود، برای من در اولویت نیست. اولویت من این است ببینم به چه کسی ظلم شده است. هر چه مظلوم، آدمی پاکیزه‌تر باشد، طبیعی است که سراغ او را می‌گیرم. در طول تاریخ سر خیلی‌ها را بریده‌اند اما چرا سراغ سیدالشهدا می‌روم؟ چون این رویداد تلخ این‌بار برای انسانی بزرگ رخ داده است. دفتر مشق را بسوزانی، کاری به شما ندارند؛ اما اگر به قرآن بی‌‌احترامی شود فاجعه‌بار است.

حسین علیزاده در جایی گفته بود «نی‌نوا» را برای کربلا ننوشته و اجرا نکرده و اشاره کرده بود که البته حتما ربط‌هایی می‌توان یافت. چنا‌نچه یکی از مهم‌ترین آثار موسیقیایی که ما را یاد عاشورا می‌اندازد، هنوز هم «نی‌نوا»ست. در آثار شما اما به‌جای این‌که با لایه‌های پنهانی اتفاقی مانند عاشورا مواجه باشیم، مستقیما با وقایع روبه‌روییم. در ادامه نیز برنامه‌تان همین رویکرد مستقیم به وقایع است؟

برای من هنر اولویت نیست. نه خودم را هنرمند می‌دانم و نه به برنامه‌های آینده‌ام زیاد فکر می‌کنم. یعنی حتی ممکن است دیگر نقاشی نکنم؛ تصویرسازی کنم، مجسمه بسازم و.... نکته‌ای که برای من اهمیت دارد، بیان این موضوع است. فرض کنید با هم می‌رویم به زیارتگاهی. من نه مداحم و نه صدای خوبی دارم، اما ناگهان به این فکر می‌کنم می‌توانم زیارت عاشورا یا مقتل بخوانم تا بقیه استفاده کنند. نگاهم به این مقوله، از این دست است. من نه تکنیک چندانی بلدم مثل نقاش‌های بزرگ و نه چیز دیگری. فعلا این کار از من برمی‌آید و انجام می‌دهم. روزی هم شاید حرفی نداشته باشم و بگذارم کنار و بروم سراغ کار دیگر. اگر به عادت و تکرار برسم که حتما کنارش می‌گذارم.

نه این‌که بخواهم متافیزیکی‌اش بکنم، اما واقعا خیلی از اینها دست خودم نبوده است. ایده‌ای آمده و منتقلش ‌کرده‌ام. ابزارش را هم در هنر یافته‌ام. اگر موسیقی بلد بودم با موسیقی این کار را می‌کردم. به استاد حسین علیزاده اشاره کردید. عاشورا واقعه‌ای است که در وجود استاد بزرگی چون ایشان جا گرفته است. نه می‌تواند از خودش جدا کند، نه می‌تواند بگوید نی‌نوا مستقیما ملهم از عاشوراست. ایشان می‌گفت: «من نی را در دستگاه نوا کار کردم و بعدها دیدم که عجب! نی‌نوا یعنی کربلا». این قرابت معنایی بین کربلا و نی در دستگاه نوا همیشه برای من شگفت‌انگیز بوده است.

آثار شما نفسی تازه به هنرهای تجسمی در بخش آیینی دمیده است. با توجه به این‌که چند سال اخیر را ناظر بر این‌گونه از هنر بوده‌اید، وضع کلی را چه‌طور ارزیابی می‌کنید؟

خدا را شکر می‌گویم که این‌طور فکر می‌کنید. راجع به هر موضوعی صحبت‌کننده باید اهلیت داشته باشد؛ اهلیتی که دچار هیجان و تحریف نشود. نمی‌دانم من این اهلیت را دارم یا ندارم. هنر آیینی را نمی‌توان کسب کرد. نیاز به نوعی شناخت وجودی است. هنر در لایه‌های ظریف وجود آدمی باید باشد. این‌گونه نیست از آدم‌هایی که مایه‌ای مذهبی دارند بخواهیم بیایند سراغ هنر. بهتر است هنرمندان بیایند سراغ اعتقادات.

جایی می‌خواندم که به دانشجویان ارشد درس می‌دادید، اما خودتان چندان در پی تکمیل تحصیلات نبودید. از آنها هستید که فکر می‌کنند هنرمند نیاز به آکادمی ندارد؟

در مملکت ما نیاز دارد. از یک استاد طراز اول می‌خواهید به دانشگاه بیاید و تدریس کند، بعد از مدرکش می‌پرسید و وقتی متوجه می‌شوید دیپلمه است، نمی‌پذیرید. تا وقتی روال این‌گونه است، بله واجب است که هنرمند مدرکی هم داشته باشد. تا وقتی یک دانشجوی تازه‌کار دکتری می‌تواند تدریس کند و استادی طراز اول که مدرک ندارد، بیرون می‌ماند، بهتر است مدرک داشته باشیم. او باید مدرک داشته باشد تا اگر روزی تابلوهایش را نخریدند، بتواند با درآمد تدریس روزگار بگذراند. اما هنر ربطی به مدرک ندارد.


منبع: جام جم