تبیان، دستیار زندگی
پیر بابا توی حیاط خانه اش یک درخت آلبالو داشت. چه درختی، آلبالو می داد قد هلو ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

زیر درخت آلبالو

پیر بابا توی حیاط خانه اش یک درخت آلبالو داشت. چه درختی، آلبالو می داد قد هلو. وقتی آلبالو ها می رسید از این سر تا اون سر ده همه دهانشان آب می افتاد. ولی  پیرمرد به هیچ کس آلبالو نمی داد.

زیر درخت آلبالو

می گفت: این جهیزیه دخترم بیگم خاتون است. اما بیگم نه خیلی برو رویی  داشت، نه چندان سرو زبانی و نه چندان هوش و ذکاوتی. بنابراین هیچ خواستگاری نداشت.

البته یکی دو تا از جوان های شکمو و زبل به هوای خوردن آلبالو الکی به خواستگاری رفته بودند. اما پیر بابا دستشان را خوانده بود. بیرونشان کرده بود و یک آلبالو هم تعارفشان نکرده بود.

یک روز چوپون قلی چوپان ده سر تپه نشسته بودند. نان و پنیرش را می خورد. باد آمد. دستمال نان را برد و توی حیاط پیر بابا انداخت. چوپون قلی وقت برگشتن در خانه را زد و گفت: دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده و بیگم خاتون دستمال را شسته بود و تا کرده بود.

در را باز کرد و دستمال را به قلی داد. چوپون قلی  یک دل نه صد تا دل عاشق بیگم شد. فردا باز دستمالش را توی حیاط انداخت. در زد و گفت: دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده بیگم دستمال را داد. این ماجرا چند روزی ادامه داشت. بالاخره پیر بابا فهمید .

این بار وقتی قلی در را زد و گفت: دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده، پیر بابا جواب داد: بیگم  خاتون رفته سفر/ مسافر رُم شده.

قلی از غصه  زد تو ی سرش اما سایه بیگم خاتون را که پشت پنجره دید خیالش راحت شد.

فردا باز در زد و گفت: دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده. 

پیر بابا جواب داد:  بیگم خاتون رفته به شهر/ عروس مردم شده.

قلی از غصه پس افتاد اما وقتی سایه بیگم خاتون را دید حالش به جا اومد. 

روز سوم تا قلی رفت پشت در، پیر بابا پرید و در در و باز کرد. با عصبانیت پرسید: چیه؟ باز دستمالت زیر درخت آلبالو گم شده؟

قلی هولکی گفت: نه باباجون/ چوون قلی عاشق بیگم شده!

پیر بابا پرسید: سواد داری؟ قلی گفت: نچ !نچ!

بابا پرسید: ماشین داری؟ قلی گفت: نچ! نچ !

پیر بابا پرسید: خونه داری؟ قلی گفت: نچ ! نچ!

پیر بابا با خوش حالی گفت: پس تو دوماد من هستی.

آن وقت دست قلی را گرفت و به خانه برد چون خیالش راحت شد که قلی نمی تواند دخترش را به راه دوری ببرد.

همان شب همه اهالی روستا را دعوت کردند.

عروسی مفصلی گرفتند و از همه با شربت  آلبالو و کیک آلبالو پذیرایی کردند.

شام هم آلبالو پلو و ژله آلبالو داشتند.

نوش جون همه که نگفتن چه کمه.

tebyan@koodak.com

تهیه: شهرزاد فراهانی- نویسنده: یگانه مرادی لاکه

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.