تبیان، دستیار زندگی
اسقاط در لغت به معنای افکندن، انداختن، فرو آمدن، بر زمین افتادن، رفع و ازاله آمده است. در فقه به از اعتبار انداختن حقی اعم از مالی و یا غیر مالی اسقاط گفته می شود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اسقاط حقی که هنوز به وجود نیامده است

اسقاط در لغت به معنای افکندن، انداختن، فرود آمدن، فرو افتادن، بر زمین افتادن، رفع و ازاله آمده است. در فقه به از اعتبار انداختن حقی اعم از مالی و یا غیر مالی اسقاط گفته می‌شود.

فرآوری: فاطمه نوری_ بخش حقوق تبیان

اسقاط

مقدمتا یادآور می شویم كه هرجا حق قابل اسقاطی وجودداشته باشد،بحث از قابلیت اسقاط آن قبل از ایجاد نیز بالقوه مطرح است .بنابراین ، موضوع فعلی دارای مصادیق متعدد ومتنوعی بوده كه احصاء آنها ممكن نیست . اما به طور معمنول ، درفقه این بخث بیشتر درمورد اسقاط خیارات قبل از عقد، اسقاط حق شفعه پیش از بیع ، ابراء دینی كه هنوز به وجود نیامده ، اسقاط حق ورثه برتركه بااجازه وصیت زاید برثلث درزمان حیات موصی و…..مطرح شده است .

عبارت اسقاط مالم یجب از دو واژه اسقاط و مالم یجب تشکیل شده است. در حقوق، اسقاط عبارت است از اینکه حقی را از بین ببرند، که ممکن است ضمن یک عقد،معاوضه و یا ایقاع واقع شود. مانند ابراء،اعراض و یا پرداخت دین از طرف بدهکار زودتر از موعد و ....

مالم یجب چیزی که واجب نشده است

اسقاط مالم یجب این عبارت به معنی از بین بردن چیزی است که هنوز واجب و لازم نشده است. در اصطلاح نیز ساقط کردن حقی است که هنوز به وجود نیامده باشد.

ماهیت اسقاط

اسقاط در اعمال حقوقی در زمره ایقاعات می‌باشد؛ چرا که تنها به اراده ساقط کننده صورت می‌گیرد. البته در اسقاطی که در برابر دریافت چیزی باشد، به توافق طرف مقابل نیز نیاز است؛ بنابراین در این مورد خاص اسقاط در زمره عقود ملاحظه می‌شود.

انواع اسقاط

باتوجه به زمان ایجاد اسقاط و پیدایش حق سه نوع اسقاط وجود دارد:

1- اسقاط حق بعد از بوجود آمدن آن، مثل اسقاط حق شفعه بعد از بیع؛

2- اسقاط حق همزمان با ایجاد آن، مثل اسقاط خیار مجلس در زمان بیع؛

3- اسقاط حق قبل ازایجاد آن)اسقاط مالم یجب)، مثل اسقاط حق شفعه قبل از بیع.

طبق نظر مشهور فقها اسقاط نوع اول و دوم صحیح و اسقاط نوع سوم باطل می‌باشد. درحقوق کنونی نیز، اسقاط مالم یجب، پذیرفته نیست. البته در صورتی که دست کم سبب حق موجود باشد اشکالی در اسقاط آن وجود ندارد. شایان ذکر است که در برخی موارد که منطقی باشد و مخالف قوانین امری و نظم عمومی نباشد چنین اسقاطی پذیرفته می‌شود. (مثل اسقاط حق شفعه قبل از بیع، بر مبنای ماده10 قانون مدنی.)

اسقاط در اعمال حقوقی در زمره ایقاعات می‌باشد؛ چرا که تنها به اراده ساقط کننده صورت می‌گیرد. البته در اسقاطی که در برابر دریافت چیزی باشد، به توافق طرف مقابل نیز نیاز است؛ بنابراین در این مورد خاص اسقاط در زمره عقود ملاحظه می‌شود.

نیاز اسقاط به موضوع

اسقاط تابع وجودِ حقی عینی یا دینی است . حق وجودی اعتباری است که خود به وسیله اسباب اعتباری دیگر (مثل عقد)  ایجاد می‌شود و به همین ترتیب به واسطه اسباب اعتباری دیگری مثل اسقاط از بین می‌رود. به طور کلی زوال حق بر دو گونه است:

1- زوال ارادی حق

2- زوال قهری حق

در گونه نخست عامل زایل کننده حق، اراده دارنده آن است که در قالب یکی از اعمال حقوقی حق خود را از بین می‌برد. اما در گونه دوم چیزی غیر از اراده دارنده حق موجب زوال آن می‌گردد مثل مالکیت مافی الذمه و تهاتر و... روشن است که اسقاط مالم یجب از گونه نخست می‌باشد.

اسقاط حق در قانون

در مواد قانونی به جای زوال ارادی حق از اصطلاح اسقاط حق استفاده شده است. البته قانون‌گذار از کلمات دیگری همچون سقوط (ماده 448 قانون مدنی) و صرف نظرکردن (مواد 960و228 ق.م) نیز استفاده کرده است.

مصادیق بارز اسقاط

ابراء و اعراض دو مصداق بارز اسقاط حق هستند که به طور معمول اولی برای اسقاط حق دینی و دومی برای اسقاط حق عینی به کار رفته، و بیشتر در مورد رها کردن ملکیت و گذشتن از حق مالکیت استفاده شده ولی در سایر حقوق عینی (مانند حق ارتفاق و رهن) نیز شایع است.

اسقاط مالم یجب در ابراء

باید توجه داشت که اسقاط حق دینی که در گذشته به وجود آمده یا سبب آن ایجاد شده قطعا صحیح است اما در مورد اسقاط حق دینی که در آینده ایجاد می‌شود نیز دو فرض محتمل است.

1- اسقاط حق دینی که تنها سبب آن ایجاد شده ولی هنوز بر ذمه‌ی مدیون نیامده است (مانند تعهد جاعل  پیش از به جا آوردن کار مطلوب). در این مورد همان گونه که در این مرحله دین قابل انتقال به ذمه ضامن است (م6911 ق.م) قابل اسقاط هم به نظر می‌رسد پس این مورد مصداق اسقاط ما لم یجب نمی‌باشد، دلیل این امر ایجاد سبب تعهد است که برای انجام اعمال حقوقی بر آن کفایت می‌کند. البته در این مورد نظر دیگری نیز وجود دارد: دینی می‌تواند مورد ابراء واقع شود که موجود باشد  و به هنگام ابراء در ذمه مدیون مستقر باشد. بنابراین اسقاط دینی که در آینده ممکن است وجود پیدا کند صحیح نیست هر چند که سبب آن موجود باشد.

2- در فرضی که سبب ایجاد تعهد نیز تحقق نیافته است، موضوعی برای اسقاط وجود ندارد، مثل بطلان ابراء دین آینده که همه نویسندگان آن را از امور بدیهی شمرده‌اند.

اسقاط مالم یجب در اعراض

در قانون مدنی ایران برای اعراض عنوان خاصی وجود ندارد، فقط درماده 178 ق.م آمده است: «مالی که در دریا غرق شده و مالک از آن اعراض کرده مال کسی است که آن را بیرون بیاورد.»

اسقاط حق دینی که تنها سبب آن ایجاد شده ولی هنوز بر ذمه‌ی مدیون نیامده است (مانند تعهد جاعل پیش از به جا آوردن کار مطلوب). در این مورد همان گونه که در این مرحله دین قابل انتقال به ذمه ضامن است (م6911 ق.م) قابل اسقاط هم به نظر می‌رسد پس این مورد مصداق اسقاط ما لم یجب نمی‌باشد.

اعراض عبارت است از اسقاط حق شخصی نسبت به شئ، به اراده صاحب حق.

به هر حال در اعراض نیز باید حداقل سبب حق (مثل حق مالکیت) ایجاد شده باشد تا اسقاط، مالم یجب و در نتیجه باطل نباشد.

اسقاط ما لم یجب در قانون

برخی گفته‌اند که قانون‌گذار نیز اسقاط ما لم یجب را در مواردی پذیرفته و استفاده کرده؛ اما این گفته به نظر مردود می‌باشد. برای روشن شدن این مساله چند ماده مرتبط را بررسی می‌کنیم:

1- ماده‌ی 402 ق.م خیار تاخیر ثمن سه روز پس از بیع ایجاد می‌شود، پس در زمان عقد این خیار هنوز بوجود نیامده ولی شرط اسقاط آن به استناد ماده 448 درست است درحالی که نه خود خیار و نه سبب آن (گذشتن سه روز از عقد و نپرداختن تمام ثمن) بوجود نیامده است و این خود نشان می‌دهد اسقاط مالم یجب ممکن است.

در جواب می‌توان گفت معنی شرط سقوط در ماده 448 این است که اسقاط حق خیاری که حتی سبب آن ایجاد نشده، زمینه ایجاد خیار را از بین می‌برد و اصلاً حقی ایجاد نخواهد شد و به همین علت بحث اسقاط حق قبل از ایجاد نیز مطرح نمی‌شود.

2- ماده‌ی 268 قانون مجازات اسلامی چنانچه مجنی علیه قبل از مرگ جانی را از قصاص عفو نماید،حق قصاص ساقط می‌شود و اولیای دم نمی‌توانند پس از مرگ او مطالبه‌ی قصاص کنند. اگر اسقاط حق قصاص قبل از ایجاد آن (مردن) صحیح باشد به طریق اولی اسقاط حق در امور مالی بی‌شک صحیح است، زیرا ارزش نفس بیش از مال است.

در این خصوص می‌توان گفت این مورد از موارد اسقاط مالم یجب نیست زیرا از یک سو لازم نیست دین یا حقی بر عهده‌ی کسی مستقر شود تا بتوان او را از آن حق بریء کرد بلکه صرف وجود سبب کافی است،ازسوی دیگر حق قصاص ابتدا به خود شخص (مجنی علیه) منتقل می‌شود سپس به اولیای دم تعلق می‌گیرد.

3- ماده 448 ق.م سقوط تمام یا برخی از خیارات را می‌توان ضمن عقد شرط نمود. نفوذ این شرط در مورد خیارهایی که سبب آن در زمان عقد وجود داشته باشد با مشکلی روبرو نیست مثل عیبی پنهانی که در مورد معامله وجود دارد و دو طرف خیار عیب را ساقط می‌کنند. ولی در جایی که سبب خیار پس از عقد ایجاد می‌شود باز هم مساله اسقاط مالم یجب به ذهن نزدیک می‌شود اما حقیقت این است که اسقاط خیار، زمینه ایجاد خیار را از بین می‌برد. هم چنین می‌توان گفت این اسقاط پیش بینی مقدمه‌ای است تا به محض ایجاد خیار آن را از بین ببرد.

منابع: گروه وکلای یاسا
پژوهشکده باقرالعلوم(ع)
قانون مدنی