حسی از عشق و تاریخ
نگاهی به دو رمان برگزیده جایزه ادبی شهید حبیب غنی پور
کتاب سال شهید حبیب غنی پور یک جایزه ادبی است که به همت امیرحسین فردی بنیانگذاری شده و از سال ۱۳۷۶ آغاز به کار کرده است. این جایزه توانسته است در میان علاقهمندان به ادبیات جایگاه خوبی را در طی سالهای متمادی فعالیت خود کسب کند.
روز دوشنبه برگزیدگان شانزدهمین دوره این جایزه ادبی در مراسمی در مسجد جواد الائمه (ع) معرفی شدند. در بخش کتاب کودک اثر «ل – بازیگوش» نوشته محمدرضا شمس بهعنوان اثر شایسته تقدیر معرفی شد.
در بخش رمان نوجوان نیز کتاب «گربه گور به قیر شده» نوشته علیرضا متولی به عنوان اثر شایسته تقدیر و رمان «غریبه و دریا» اثر جمال الدین اکرمی به عنوان کتاب سال معرفی شد.
در بخش رمان با موضوع انقلاب اسلامی و دفاع مقدس اثر «برج قحطی» نوشته هادی حکیمیان شایسته تقدیر و رمان «لم یزرع» نوشته محمدرضا بایرامی بهعنوان کتاب سال معرفی شد.
در بخش رمان آزاد نیز کتاب «برکت» اثر ابراهیم اکبری دیزگاه شایسته تقدیر و رمان «کافه خیابان گوته» اثر حمیدرضا شاهآبادی به عنوان کتاب سال معرفی شد.
در ادامه نگاهی کوتاه داریم به دو اثر برگزیده یعنی « غریبه و دریا » اثر جمال الدین اکرمی و «کافه خیابان گوته» اثر حمیدرضا شاهآبادی .
غربت زدایی از فرهنگ ایران در «غریبه و دریا»
آذرماه سال گذشته بود که رمان «غریبه و دریا» اثر جمالالدین اکرمی از سوی انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شد. و امروز در شانزدهمین جشنواره ادبی شهید حبیب غنی پور در حوزه رمان نوجوان به عنوان برگزیده شناخته شد.
این کتاب در مجموعه طرح رمان نوجوان امروز که در چند سال اخیر نوجوانان را با فرهنگها و آداب مختلف سراسر کشور آشنا کرده است منشتر شده و روایتی از زندگی نوجوانان جنوب کشور است
ماجرای دُر محمد، پسر نوجوانی که مادرش را از دست داده است و پدرش او را ترک کرده همراه با خواهرش در لنجی شکسته نزدیک خلیج پُزم(در نزدیکی چابهار) زندگی میکند.
داستان دُرمحمد از جایی آغاز میشود که او مرد غریبهای را از دریا نجات میدهد. ارتباط او با مرد غریبه عمیق میشود و دُرمحمد میفهمد که غریبه در پی یافتن چیزی است.بخشی از این رمان نیز به درگیری عاطفی دُرمحمد با دختری به نام درنا میپردازد.
«غریبه و دریا» سومین رمان از سه گانه جمال الدین اکرمی درباره چابهار در استان سیستان و بلوچستان است. «دل به دریا» و «پسران دریا» عنوان دو رمان دیگر است که حاصل تبعید خودخواسته وی به این شهر بندری است.
این نویسنده کودک و نوجوان درباره ضرورت نوشتن درباره شهرهای مختلف ایران و فرهنگ و آداب و رسوم آن معتقد است:
آنچه درباره ایران مینویسیم چندان مورد توجه قرار نمیگیرد. همه دنبال داستانهای هری پاتری و فضاهای تخیلی هستند. در حالی که گوشه گوشه ایران، پر از قصههای جالب و شنیدنی است که نویسندگان باید آن را بشناسند و به کودکان و نوجوانان معرفی کنند. برای مثال شهری چون چابهار، ترکیبی از سه فرهنگ بلوچ، آفریقایی و اروپایی (به واسطه وجود پرتغالیها) است اما نویسنده درباره آن ننوشته است.
«غریبه و دریا» سومین رمان از سه گانه جمال الدین اکرمی درباره چابهار در استان سیستان و بلوچستان است. «دل به دریا» و «پسران دریا» عنوان دو رمان دیگر است که حاصل تبعید خودخواسته وی به این شهر بندری است.
اکرمی درباره موضوع عشق در رمان نوجوان که درون مایه آثارش را شکل میدهد هم نظرات جالبی دارد. به اعتقاد آقای نویسنده عشق میتواند با اجتناب از نگاه احساسی به عنوان مقولهای کاملا انسانی که خشونتشکن است، مطرح شود.
کتاب «غریبه و دریا»هم دو - سه بار به سبب وجود همین موضوع «عشق» از طرف ناشر برگردانده شد تا عاقبت اکرمی با طرح کمرنگ موضوع عشق بدون آنکه بخواهد این موضوع را به طور کامل حذف کند کتاب را به ناشر می سپارد.
اکرمی می گوید: اگرچه طرح عشق در آغریبه و دریا خیلی پررنگ نیست اما به نظرم بهتر از نبودن آن است. یکی از درونمایههایی که مورد پذیرش بچههاست و میتواند تجربه خالصی از زندگی را به آنها ارائه دهد و آنان را برای آینده مهیا سازد موضوع عشق است. حداقل هر انسانی در جریان زندگی خود یک بار این موضوع را تجربه کرده و میکند. عشق نیاز آینده نوجوانان است که نباید آن را نادیده گرفت.
لمس تاریخ در «کافه خیابان گوته»
حمیدرضا شاه ابادی با رمان «کافه خیابان گوته » که در واقع در ادامه رمان «دیلماج» است بار دیگر در بخش رمان آزاد عنوان کتاب سال جایزه ادبی حبیب غنی پور را از آن خود کرد.
«کافه خیابان گوته» داستان عاشقانه کیانوش مستوفی عضو سابق یک گروه چپ دانشجویی است که قصد دارد از مردی که سالها پیش عشقش را از او گرفته و باعث شده که سالهای زیادی از عمرش را در زندان بگذراند انتقام بگیرد. کیانوش زمانی به آن مرد دست پیدا میکند که او آلزایمر گرفته و خود را یک کودک هفت ساله میپندارد. در چنین شرایطی دیگر انتقام معنایی ندارد و به همین دلیل کیانوش با همکاری یک نویسنده داستانهای کودکانه تلاش میکند که با روشهای مختلف و در واقع با مرور خاطرات مشترک، حافظه مرد را به او برگرداند تا مزه انتقام خود را به او بچشاند.
رمان «دیلماج» نیز که در زمینه ادبیات داستانی است در سال 86 و در هشتمین دوره جایزه رمان برگزیده را برای نویسنده خود به ارمغان آورده بود. حمیدرضا شاه آبادی را باید جزو نویسندگانی دانست که هم تجربه داوری این جایزه ادبی را داشته وهم اینکه کتاب هایش چندین بار برگزیده یا نامزد کسب جایزه بوده است.
دیلماج ساختاری تاریخی تخیلی دارد و سرگشتگیهای یک انسان روشنفکر در دوره قاجار را به تصویر کشیده است. نویسنده در این اثر شخصیتی خیالی به نام «میرزایوسف خان مستوفی» ملقب به «دیلماج» خلق کرده است.
«کافه خیابان گوته» داستان عاشقانه کیانوش مستوفی عضو سابق یک گروه چپ دانشجویی است که قصد دارد از مردی که سالها پیش عشقش را از او گرفته و باعث شده که سالهای زیادی از عمرش را در زندان بگذراند انتقام بگیرد.
در «کافه خیابان گوته نویسنده کوشیده با اشارهای به اثر قبلی خود (دیلماج) ذهن خواننده را به این سو بکشاند که این اثری در ادامه آن است اما فقط جز قرابت شخصیت رمان با «میرزا یوسف مستوفی» فضاها متفاوت از آن اثر است. در این اثر خواننده سرگذشت کیانوش مستوفی را با فرمی جذاب میخواند.
تلفیقی از نامهنگاری و روایت اول شخص سبکی است که شاه آبادی برای دادن اطلاعات به خوانندهاش برگزیده و همین سبب میشود که خواننده در کشف اتفاقات رمان و پیشرفت آن نقش فعالی داشته باشد. از این رو باید به آنهایی که این متن را میخوانند گفت که در خواندن رمان شاهآبادی باید «شش دانگ» حواستان جمع اثر باشد و مراقب باشید زیرا ممکن است اگر حواستان پرت شود نخ تسبیح اتفاقات از دستتان خارج شود.
این نکته را باید پای خلاقیت شاهآبادی گذاشت که برای بخشیدن رنگ ادبیت به اثرش از آن سود برده تا خواننده را در لذت خواندن یک اثر ادبی یاری کند.
در «کافه خیابان گوته» شما هم تاریخ میخوانید و هم نمیخوانید به تعبیری شاهآبادی تنها حسی از تاریخ را در اثرش وارد کرده و به هیچ وجه رمانش رنگ و بوی تاریخی ندارد. در این کتاب میبینیم که به اشاره و مگر به ضرورت به اتفاقات تاریخی آن هم آنجا که به پیشبرد داستانش کمک میکند اشاره کرده است. شاید بتوان گفت آثاری که در دسته تاریخی قرار میگیرند باید این عبارت را رعایت کرده باشند که: «تاریخدان به شما خواهد گفت که چه اتفاقی افتاد، رماننویس به شما میگوید آن اتفاق چه حسی داشت.» از این منظر رمان حمیدرضا شاهآبادی حس رویدادهای تاریخی را به خواننده منتقل میکند و خواننده را در درک این حس شریک کرده است.
شاه آبادی در این اثرش دنیای گذشته را نه با راه انداختن سیل جزئیات و معلومات بلکه با گزینش سریع آنچه مربوط و معنیدار است و با ایجاد احساس، آن دوره را زنده میکند، خواننده در این رمان شاهد حجم وسیعی از اطلاعات تاریخی نیست و نویسنده نیز در نقش گزارشگر تاریخی ظاهر نشده، بلکه تنها او در رفت و برگشتهایی که به گذشته دارد خواننده را به آن بخش مدنظر میبرد و باز میگرداند و حس خود را به خواننده منتقل میکند.
شخصیتپردازیهای شاهآبادی سبب میشود خواننده با هرکدام ارتباطی برقرار کند و زمانی که کیانوش دست به خودکُشی روی تخت خود زده از این اتفاق ناراحت میشود. این مسئله در نوع مواجهه کیانوش با شهریار نیز وجود دارد و خواننده نسبت به شهریار حسی از نوع همدردی پیدا میکند.
شاهآبادی در این اثر به خوبی از عنصر روایت در خدمت اثرش بهره برده و خواننده را ذره ذره وارد جهان خود میکند. جهانی که مختص به این رمان است و به تعبیر ابتدای رمان «نگون بختی» خود را دارد.
منابع: مهر / فارس / لیزنا / تسنیم / کانون پرورش فکری نوجوانان