زنی در اوج قله ی انسانیت!!
سراسر زندگانی صدیقه طاهره (علیهاالسلام)، مملو از مکارم اخلاق و رفتارهای نمونه و انسانی است. ما در این مجال جهت رعایت اختصار تنها به چند مورد اشاره مینماییم. اما دوباره تأکید میکنیم که این موارد، تنها بخش کوچکی از مکارم اخلاقی آن حضرت است.
تمام مراحل زندگانی فاطمه زهرا (علیها السلام)، پر است از خصلتهای نیک اخلاقی اما در نوشتارهای کوتاه همه آن فضائل نمی گنجد و ما چاره ای نداریم جز اینکه خود را در معرض نسیمی از این فضای دل آرا قرار دهیم.
دوری از تجملات
به نقل امام سجاد (علیه السلام) اسماء بنت عمیس گفت: حضرت زهرا (علیهاالسلام) گردنبندی از طلا به گردن داشت كه علی (علیه السلام) آن را از غنیمت جنگی (فی) به دست آورده بود. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بر او وارد شد، وقتی گردنبند را دید به اشاره فرمود: طوری نباشد كه مردم بگویند فاطمه (علیهاالسلام) خود را به تجملات زنهای كسری و قیصر آراسته است ، فاطمه (علیهاالسلام) مطلب را دریافت، بی درنگ رفت و گردنبند را فروخت و با پول آن برده ای خرید و آزاد كرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) وقتی كه این موضوع را شنید خوشحال شد.
دفاع علمی از مومنین
دو نفر زن كه در مسئله ای دینی با یكدیگر اختلاف داشتند برای حل اختلاف خود نزد فاطمه علیها السلام رفتند. یكی از زنان مومن و دیگری معاند و كافر بود. فاطمه علیها السلام می فرماید: من دلایل زن مومن را اثبات كردم و حقانیت سخن او را آشكار نمودم و در نتیجه او بر آن زن كه دشمن اسلام بود پیروز گشت و بشدت شاد و مسرور گردید. فاطمه علیها السلام به آن زن مومن كه بسیار خوشحال شده بود فرمود: شادی فرشته ها برای پیروزی تو بر او بیشتر از شادی تو می باشد و غم و اندوه شیطان و یاران او از غم و اندوه این زن كافر زیادتر است .
گرچه به دفاعیات فاطمه (سلام الله علیها) ترتیب اثر ندادند، ولی فاطمه (سلام الله علیها) هرگز تسلیم باطل نشد، و تا آخر عمر، روی خوش به آنانكه در حقش ظلم كردند، نشان نداد،
فاطمه (سلام الله علیها) در جبهه
سال پنجم هجرت بود، پیامبر (صلی الله علیه و آله) برای جلوگیری از سپاه دشمن ، به مسلمانان دستور حفر خندق را داد، و خود نیز با آن ها آماده ساختن چنین سنگر بزرگی گردید، در این هنگام به قدری شرائط سخت بود كه گاهی مسلمانان ، از جمله شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله) چند روز گرسنه می ماندند. روزی فاطمه (سلام الله علیها) پاره نانی تهیه كرد، و خود را به جبهه رسانیده و نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمد و آنرا به پیامبر (صلی الله علیه و آله) داد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: این پاره نان از كجا بدست آمده است؟
فاطمه (سلام الله علیها) عرض كرد: این پاره نان قسمتی از قرص نان است كه آن را برای حسن و حسین (علیهما السلام) پخته بودم ، كه این قسمت را برای شما آوردم . پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: فاطمه جانم ! بدان كه این پاره نان نخستین لقمه ای است كه پدرت پس از سه روز گرسنگی ، به دهانش می گذارد.
اعتراض تا پایان عمر
گرچه به دفاعیات فاطمه (سلام الله علیها) ترتیب اثر ندادند، ولی فاطمه (سلام الله علیها) هرگز تسلیم باطل نشد، و تا آخر عمر، روی خوش به آنانكه در حقش ظلم كردند، نشان نداد، اكنون به داستان زیر توجه كنید: در آن هنگام كه فاطمه (سلام الله علیها) در بستر شهادت قرار گرفت روزی ابوبكر و عمر با علی (علیه السلام) ملاقات كرده و گفتند: از فاطمه (سلام الله علیها) خواهش كن تا به ما اجازه بدهد، به حضورش برسیم ، میدانی كه بین ما و او، امور ناگواری رخ داده است بلكه به حضورش برسیم و معذرت بخواهیم و از گناه ما بگذرد، آنها تا در خانه آمدند، علی (علیه السلام) وارد خانه شد و به فاطمه (سلام الله علیها) گفت : فلان و فلان به در خانه آمدند و می خواهند به شما سلام كند، نظر شما چیست ؟ فاطمه (سلام الله علیها) فرمود: خانه ، خانه تو است و من همسر تو هستم ، آنچه را می خواهی انجام بده . علی (علیه السلام) فرمود: روپوش خود را محكم ببند .
فاطمه (سلام الله علیها) روپوش را محكم بست و روی خود را به طرف دیوار گردانید آن ها تا كنار بستر زهرا (سلام الله علیها) آمدند و سلام كردند و گفتند: از ما راضی باش خدا از تو راضی باشد فاطمه (سلام الله علیها) فرمود: برای چه به اینجا آمده اید؟گفتند: ما به شما جسارت كردیم ، امیدواریم ما را ببخشی و دلت نسبت به ما صاف گردد. فاطمه (سلام الله علیها) در همینجا آنها را به محاكمه كشید، و به آنها فرمود: اگر شما در این كارتان صداقت دارید، سؤالی از شما دارم ، پاسخش را بدهید، با توجه به اینكه می دانم كه شما به پاسخ این سؤال آگاه هستید اگر تصدیق كردید می فهمم كه شما در عذرخواهی خود صداقت دارید گفتند: بپرس !
خدایا!این دو نفر مرا آزردند، و من شكایتم در مورد آنها را به درگاه تو و رسول خدا می آورم ، نه به خدا قسم هرگز از شما راضی نمی شوم تا با پدرم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ملاقات نمایم ، تا به آنچه كه به ما كردید، به او خبر دهم ، و او درباره ما قضاوت كند.
فرمود: شما را به خدا، آیا شنیده اید كه پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: فاطمه (سلام الله علیها) پاره تن من است كسی كه او را برنجاند مرا رنجانده است ؟ گفتند: آری شنیده ایم . فاطمه (سلام الله علیها) در این حال دستهایش را به طرف آسمان بلند كرد و گفت :
خدایا!این دو نفر مرا آزردند، و من شكایتم در مورد آنها را به درگاه تو و رسول خدا می آورم ، نه به خدا قسم هرگز از شما راضی نمی شوم تا با پدرم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ملاقات نمایم ، تا به آنچه كه به ما كردید، به او خبر دهم ، و او درباره ما قضاوت كند. ابوبكر به گریه و ناله افتاد و می گفت : وای بر من ، و بی تابی سختی كرد، ولی عمر به او گفت : ای خلیفه رسول خدا!! از گفته یك زن ، این گونه بی تابی می كنی !. آنها از طلب رضایت از فاطمه (سلام الله علیها) ناامید شدند و رفتند.
کلام آخر:
در آخر این نوشتار قسمتی از خطبه ی فدکیه را تبرکا خدمت شما عزیزان تقدیم می کنیم:
منابع:
قصه های تربیتی چهارده معصوم (علیهم السلام) / محمد رضا اکبری
داستان صاحبدلان / محمد محمدی اشتهاردی
سایت اندیشه قم
سایت رشد