میخواست به او افتخار کنیم و شهادتش افتخار همه ما شد
حسین حسینزاده یكی از آتشنشانان شهید حادثه پلاسكو است كه مثل دیگر قهرمانان گمنام این حادثه، جان خود را برای نجات جان هموطنانش فدا كرد و در حالی كه 28 سال بیشتر نداشت، به شهادت رسید.
حسین حسینزاده یكی از آتشنشانان شهید حادثه پلاسكو است كه مثل دیگر قهرمانان گمنام این حادثه، جان خود را برای نجات جان هموطنانش فدا كرد و در حالی كه 28 سال بیشتر نداشت، به شهادت رسید. حسین ورزشكار توانمندی بود كه همه هم و غم خود را مصروف شغل پرمخاطرهاش كرده بود. چنانچه تنها چند ماه قبل از شهادت، در حادثه دیگری دچار سوختگی شده بود با این وجود داوطلبانه در پلاسكو حضور یافت و به شهادت رسید. گفت و گوی ما با لیلا حسینزاده از اقوام شهید را پیش رو دارید.
حسین آقا متولد چه سالی بود؟ اگر میشود مختصری از زندگی ایشان بگویید.
برادر زادهام متولد سال 67 بود. ما اصالتی شمالی داریم و اهل رودسر هستیم. برادرم هرمز تنها دو پسر داشت كه حسین فرزند كوچك خانوادهاش بود. شهید سال 89 در حالی كه 22سال داشت ازدواج كرد. آن موقع حسین برای اینكه پدرش به خرج نیفتد، نگذاشت برایش مراسم بگیرند و تنها یك مراسم ساده برگزار كرد. الان كه حسین شهید شده، برادرم خیلی ناراحت است و میگوید حتی یك عروسی برایش نگرفتم.
شهید چه خصوصیات اخلاقی داشت؟
از بچگیاش روحیه ایثارگری داشت. یكبار در مدرسه موقع امتحان ورزش پای برادرش پیچ خورده بود. حسین به معلمشان گفته بود من جای هر دویمان امتحان میدهم، كاری به داداشم نداشته باشیم. هر وقت در جمع اقوام قرار میگرفتیم، حسین میگفت آدم تا زنده است باید قدر همدیگر را بداند. پس بیاییم با همدیگر بیشتر رفت و آمد كنیم. كسی كه از فردایش خبر ندارد.
گویا شهید حسینزاده ورزشكار هم بودند؟
بله، در رشته كیك بوكس مربی بود. حسین از كودكی ورزش را شروع كرد و در عین حال درسش را هم در مقطع فوقلیسانس تربیت بدنی میخواند.
به حرفه پرمخاطرهاش علاقه داشت؟
بله به شغلش خیلی علاقه داشت. حسین حدود دو یا سه ماه قبل در حادثه آتشسوزی دیگری از ناحیه كمر آسیب دیده بود. اما حرفی به پدر و مادرش نزده بود تا مبادا ناراحت شوند. تنها همسرش مطلع شده بود كه چنین مشكلی برایش پیش آمده است. روز حادثه پلاسكو هم استعلاجی داشت، اما خودش داوطلبانه برای كمك میرود و به شهادت میرسد.
از روز حادثه بگویید.
آن روز چون محل كار همسر حسین نزدیك محل حادثه بوده، از همسرش میخواهد خودش را به آنجا برساند. بعد قسط خانهشان را به خانمش میدهد و میگوید قسط را بریز و خودش دوباره عزم رفتن به داخل ساختمان را میكند. خانمش میگوید آنجا خطرناك است نرو، اما حسین میگوید همكارانم داخل هستند من هم باید بروم. خانمش میگفت انگار برای رفتن عجله داشت. رفت و كمی بعد هم كه ساختمان ریزش كرد. گویا برادر زادهام در آن حادثه چهار بار به داخل ساختمان رفته و جان مردم را نجات داده بود. دوستش میگفت آن روز حسین برای بار پنجم وارد ساختمان شد كه حادثه فروریزی پلاسكو پیش آمد. پیكر حسین سومین نفر از مفقودین بود كه پیدا شد. روز قبل از حادثه هم به خانه پدر و مادرش رفته و با آنها خداحافظی كرده بود. انگار كه میدانست اتفاقی برایش خواهد افتاد.
خاطرهای از شهید دارید؟
حسین كارهای هیجانی را خیلی دوست داشت. در مسابقه آقای آتش هم شركت كرده بود كه در مرحله سوم به دلیل در رفتن پایش نتوانست ادامه بدهد. برادر زادهام اهل نماز و روزه بود. هیچ كاری را برای خودش عار نمیدانست. خیلی دوست داشت آدم بزرگی شود و پدر و مادرش به او افتخار كنند. برای والدینش احترام خاصی قائل بود. دست خیر هم داشت و به افراد نیازمند كمك میكرد. یك مدتی حسین در نجاری كار میكرد. یكبار سركارگرش پیش پدر حسین آمده و گفته بود میخواستم یكی از كاركنانم را اخراج كنم. حسین برای اینكه او اخراج نشود روز بعدش آمد و به من گفت جایی كار پیدا كردم و میخواهم بروم. اما ما فهمیدیم كه او برای اخراج نشدن دوستش این حرف را زده و میخواهد برود تا او را اخراج نكنیم. حسین میگفت خیلی دوست دارم كار بزرگی انجام بدهم و پدر و مادرم به من افتخار كنند. به نظرم شهادتش در مسیر نجات همنوعانش همان كار بزرگی بود كه عاقبت از پسر بخشندهای مثل او سر زد و نامش را برای همیشه جاودانه كرد.
منبع: جوان آنلاین