تبیان، دستیار زندگی
مهناز فتاحی درباره کتاب جدیدش می گوید: روایت مظلومیت کودکان شهید پناهگاه بی پناه را وظیفه نویسندگی خود می دانستم.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

داستان تلخ پناهگاه شیرین

گفتگو با مهناز فتاحی، نویسنده و پژوهشگر تاریخ شفاهی

مهناز فتاحی درباره کتاب جدیدش می گوید: روایت مظلومیت کودکان شهید پناهگاه بی پناه را وظیفه نویسندگی خود می دانستم.

بخش کتاب و کتابخوانی تبیان

مهناز فتاحی

مهناز فتاحی، نویسنده و پژوهشگر تاریخ شفاهی ایران است. فتاحی با رمان «فرنگیس» که  مورد تجلیل و تقدیر مقام معظم رهبری نیز قرار گرفت در میان کتابخوان ها شناخته شده است. کتاب «پناهگاه بی‌پناه» عنوان جدیدترین اثر از مهناز فتاحی است که درباره حادثه تلخ بیست و ششم اسفندماه سال 66 در کرمانشاه نوشته شده است. این اثر به حادثه بمباران پناهگاه پارک شیرین کرمانشاه می‌پردازد که در این حمله، 77 تن شهید و 175 نفر نیز مجروح شدند.

به مناسبت رونمایی از اثر جدید این نویسنده، یعقوب صلاحی گفتگویی با مهنازفتاحی انجام داده است که در ادامه می خوانید:

در ابتدا به روند تالیف کتاب و نگارش آن بپردازیم و این که چرا این موضوع را انتخاب کرده اید ؟

کرمانشاه نقطه آغاز و پایان جنگ است. نقطه ای از کشور که مظلوم بوده و در دوران دفاع مقدس روزهای سختی را پشت سر گذاشته است اما آنچه در مورد این شهر حق مطلب باشد، نوشته نشده است، برای مثال حادثه ای مثل پناهگاه شیرین،که فاجعه ی ملی بزرگی بوده است به اقتضای شرایط جنگ در آن زمان مطرح نشد و هنوز هم به این موضوع پرداخته نشده است، در مورد این فاجعه و حادثه ی تاریخی حتی هیچ اثر پژوهشی و مقاله ای پیدا نمی شود. و من به عنوان یک نویسنده وظیفه ی خود دانستم که به این موضوع بپردازم و نپرداختن به آن را علارغم سختی هایی که داشت قبول نکردم .

هر زمان  از کنار پارک شیرین رد می شدم احساس می کردم کودکانی که در این مکان شهید شدند مرا صدا می کنند و از من می خواهند که خاطرات و حکایت رنج هایشان در پناهگاه بیان شود.پناهگاه شیرین در کرمانشاه اکنون نماد مقاومت است و نیاز به معرفی دارد ، من از سالهای جنگ و بعد از آن خاطره نویس می کردم؛ و نوشتن درباره ی پناهگاه را وظیفه ی خود دانستم و به خودم گفتم اگر تو قلم برنداری و در این مسیر قدم نگذاری ، ممکن است سالها بگذرد و باز هم به این موضوع پرداخته نشود.به دنبال احساسم از دوران کودکی به این مکان و ناراحتی هایم به اتفاقات افتاده در آن و به عنوان وظیفه ی نویسندگی ام قدم جلو گذاشتم و به این موضوع پرداختم .

دلایل تان درمورد حجم زیاد مقدمه و توضیحات ابتدای کتاب چه بوده است؟

برای ماجرایی که قبل از این کتاب، حتی در اینترنت، هیچ اطلاعاتی پیدا نمی شود، صرف بیان کردن خاطرات مطرح نیست و نیاز به این هست که در ابتدای کتاب توضیحاتی داده شود تا جای خالی ای باقی نماند. زمانی هست که پیشینه ای در مورد واقعه هست؛ مثلا می نویسید در عملیات مرصاد این اتفاق افتاده است و با جستجوی واژه ی عملیات مرصاد با حجم زیادی از منابع چه اینترنتی و چه مقاله و ... مواجه می شوید، این عملیات شناخته شده است و بارها در مورد آن صحبت شده است؛ اما در رابطه با پناهگاه پارک شیرین هیچ گونه منبع و اطلاعاتی در اختیار نیست و نپرداختن به تاریخچه ی این حادثه ظلم نبوده است؟ این اتفاق تاریخ ما بوده و از اسناد جنگ است و باید معرفی و  حفظ و نگهداری شود. وظیفه ی من به عنوان نویسنده بود تا این تاریخ را حفظ کنم. کار من بر پایه ی پژوهش است،قصد تاریخ نگاری نیز نداشته ام، اما نپرداختن به تاریخچه ی این موضوع باعث ایجاد خلاء بزرگی بود.

این کتاب اولین مرجعی است که در رابطه با پناهگاه پارک شیرین نوشته شده است،امیدوارم روزی منابع در اینباره زیاد شود ولی هم اکنون منبعی جز این کتاب در مورد این حادثه تاریخی پیدا نمی شود.این تاریخچه و توضیحات هنوز جای کار دارد و اگر اطلاعات بیشتری در رابطه با این فاجعه پیدا می کردم در توضیحات حتما قید می کردم.آقای اردشیر کشاورز، اولین راوی داستان، که تاریخ نگار و پژوهشگر شهر ماست،  و حتی حوادث 100 سال پیش را نوشته است در رابطه با حادثه ی پارک شیرین تنها نیم صفحه را توانست به من ارائه دهد و هیچ گونه مرجعی در رابطه با این حادثه وجود ندارد و نیاز هست تا کتاب های مرجع و مستقل در این باره نوشته شود.

مشکلاتی که در نوشتن کتاب با آن ها روبه رو بودید چه چیزهایی بودند؟

حیف در زمانی که مصاحبه ها و خاطرات را ثبت می کردم دوربین فیلم برداری به طور گسترده نبود و کاش یک مستند ساز یا یک دوربین در اختیار من بود تا این سه سال آمد و رفت من و رنجها و سختی ها، که هنوز نیز ادامه دارد ؛ را ثبت کند. من ناگزیر بودم کنار یک دستفروش، کنار پیت آتش و حتی انبار عمومی که مردم بازار در آن در حال رفت و آمدند به مصاحبه گرفتن بپردازم و گریزی و چاره ای نبود و من باید با مصاحبه شوندگان همراه می شدم.

من باید در کوچه هایی  قدم میزدم و در خانه هایی حضور می داشتم که برای یک زن حضور در آن مکانها سخت بود. جستجوی خانه به خانه در خیابان ها و کوچه های قدیمی شهر، به دنبال مصاحبه شوندگان، رفت و آمد به ادارات مختلف و کم توجهی ها و بی مهری هایی که مشاهده کردم. و حتی تندی ها و عصبانیت هایی که شنیدم، اعتراضاتی که با آن مواجه شدم که چرا بعد از این همه مدت به یاد ما افتاده اید و حتی با درهای بسته ای مواجه شدم، پشت درها نشسته ام و خواهش کرده ام تا با من صحبت کنند .

کتاب پناهگاه بی پناه سندی از جنایات رژیم بعث است که موشک را از هواکش برای مردمی می فرستد که می داند کودک(حتی کودکان 6ماهه) و غیر نظامی هستند.

جست و جوی خانه به خانه، کوچه به کوچه و اداره به اداره خود می توانست یک فیلم جالب باشد و اگر دوربینی به همراه من بود به خوبی می توانستم این جستجو برای یافتن نفر به نفر را به فیلمی تبدیل کنم.این کار گسترده بود و راویان بسیاری داشت  که بعضی هایشان سواد و دیدگاه روشنی به ادبیات نداشتند، راضی کردن این راویان و همگام و همسوی با آنان بسیار سخت بود. و در مجموعه کارهایی که با آنها رو به رو بودم، سخت ترین کار پناهگاه بی پناه بوده است. دیدن اشک و آه های راویان، نوشتن صحنه های تلخی که توصیف می کنند و شنیدن رنج هایشان گاها مرا به مرز افسردگی می رساند.

من آدم بسیار احساسی هستم و در زمان پیاده کردن مصاحبه ها گاها اشک هایم سرازیر می شد و کاملا در فضای گفته ها غرق می شدم و به همین دلیل فشارهای روحی_روانی زیادی را در این ماجرا و داستان های تلخش تحمل کردم. مردمی را دیدم که با تحمل سختی های دوران جنگ؛ هنوز نیز در شرایط نامساعدی بودند و برای برآورده کردن خواسته های به حقشان که انجام نشده بودند دستان من خالی  بود.

کدام داستان از کتاب پناهگاه بی پناه برای شما جذابیت بیشتری دارد؟

این کتاب  بیش از 100 داستان را در دل خود جای داده است و در طرح های داده شده به حوزه هنری ، قصد نوشتن داستان دختران این پناهگاه را داریم، که الحمدالله طرحش تصویب شده است و از ابتدای سال آینده کار نوشتن شروع خواهد شد . این طرح برگرفته از زندگی راویان این کتاب است . اما داستان زندگی منوچهر ملک نگاه من را بسیار تحت تاثیر قرار داد. او بسیار عاشق همسرش بوده ، ایشان از پناهگاه ترس داشته است ، روز بمب باران پناهگاه یکی از فرزندانش پیش خودش می ماند و یکی از فرزندانش نیز با همسرش به پناهگاه می رود و فرزند و همسرش شهید می شوند. بعد از این اتفاق آقای ملک نگاه دچار افسردگی شده اند و دو سه سال روی خرابه های پناهگاه می نشسته اند و هیچ کار دیگری انجام نمی داده اند.

کرمانشاه نقطه آغاز و پایان جنگ است. نقطه ای از کشور که مظلوم بوده و در دوران دفاع مقدس روزهای سختی را پشت سر گذاشته است اما آنچه در مورد این شهر حق مطلب باشد، نوشته نشده است، برای مثال حادثه ای مثل پناهگاه شیرین،که فاجعه ی ملی بزرگی بوده است به اقتضای شرایط جنگ در آن زمان مطرح نشد و هنوز هم به این موضوع پرداخته نشده است،

زمانی که من برای دیدن ایشان رفتم تا بگویم کتاب چاپ شده است، تا من را دید فقط و فقط یک سوال پرسید؛ و آن این بود که عکس همسر من هم در کتاب هست؟ و قطعا من در مورد منوچهر که مردم محل می گویند دیوانه شده است یک کتاب مجزا خواهم نوشت و ماجرای تکان دهنده ی دیگر ماجرای خانم حاجی قربانی است که در جریان تدوین کتاب فوت کردند، این خانم 4 نوه، 2 دختر و دامادش را در پناهگاه از دست می دهد، یعنی تمام اقوامش را از دست می دهد و برای پیدا کردن اجساد سختی های زیادی را می کشد،  آخرین شهیدش نوید که بسیار دوستش دارد جنازه اش پیدا نمی شود  و بعد از بیست روز به وی می گویند یک دست روی پناهگاه است و او از روی آستین لباس  که به نوه اش هدیه داده است آن را تشخیص می دهد و آن را غسل و کفن می کنند تا آخرین نوه اش نیز قبر داشته باشد. تمام کتاب روایت های خاص خودش را دارد و برای همین می گویم زمان نوشتن من افسردگی گرفتم .

چرا این کتاب آنقدر گسترده و وسیع است و راویان زیادی دارد در حالی که  هر داستان می توانست در یک کتاب مجزا به شکل عمیق تر پرداخته شود؟

قصد نوشتن هر داستان را به صورت جداگانه دارم، اولین داستان مجزا از راویان این کتاب به اسم گمبی که داستان کودک هست  نیز نوشته شده است. این کتاب ماجرای دختری است که پدرش او را در پناهگاه جا می گذارد تا فرزندان دیگرش را نجات بدهد و این دختر گم می شود، اسم کتاب را گمبی گذاشتم که در زبان ما به معنی گمشده است.

در مورد توصیف های دلخراشی که در این کتاب آمده است توضیح می دهید؟

جملات نوشته شده در کتاب تلطیف شده جملات راویان من است . خیلی از مسائل مطرح شده را به هیچ عنوان نتوانستم در کتاب بیاورم و ذکر کنم. خیلی از آدم های زنده در این حادثه به وسیله ی جرثقیل ها کشته شدند ، بخشی از پناهگاه نیز اصلا ویران نبوده است ولی فراموش می شود تا به انسان های مدفون امداد شود و آن ها بر اثر خفگی می میرند. اگر روایت ها همان گونه که از سوی راویان مطرح شدند آورده می شد به دلیل تلخی زیاد اصلا قابل خواندن نمی شد.

به نظرتان این کتاب نیز مانند کتاب قبلی تان؛ فرنگیس، می تواند در جذب مخاطب موفق باشد؟

این کتاب بیش از تمام کتاب هایم باید بتواند در جذب مخاطب موفق باشد و برای جذب مخاطب زمینه هایی از جمله معرفی و تبلیغ  نیاز هست. من انتظار دارم این کتاب به ایران و به جهان معرفی شود، زیرا این کتاب ماجرای مظلومیت انسان هایی ست که در پناهگاه بودند و طبق قوانین بین المللی ، پناهگاه غیر نظامی نباید مورد حمله قرار بگیرد، اما این حمله صورت گرفت و همان زمان این فاجعه به گوش جهانیان نرسید! کتاب پناهگاه بی پناه سندی از جنایات رژیم بعث است که موشک را از هواکش برای مردمی می فرستد که می داند کودک(حتی کودکان 6ماهه) و غیر نظامی هستند.