تبیان، دستیار زندگی
«جان گونتر» نویسنده آمریكایی در كتابش با عنوان «در درون آسیا» كه در سال 1939 منتشر ساخت، فصلی را به رضاشاه اختصاص داده است. گونتر درباره زندانیان سیاسی عصر رضاشاه می نویسد: «نه محاكمه ای وجود دارد، و نه حكم دادگاهی.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

رضاشاه به روایت پنج آمریكایی

«جان گونتر» نویسنده آمریكایی در كتابش با عنوان «در درون آسیا» كه در سال 1939 منتشر ساخت، فصلی را به رضاشاه اختصاص داده است. گونتر درباره زندانیان سیاسی عصر رضاشاه می‌نویسد: «نه محاكمه‌ای وجود دارد، و نه حكم دادگاهی.

بخش تاریخ ایران و جهان تبیان

رضاشاه به روایت پنج آمریكایی

در درون آسیا

«جان گونتر» نویسنده آمریكایی در كتابش با عنوان «در درون آسیا» كه در سال 1939 منتشر ساخت، فصلی را به رضاشاه اختصاص داده است. گونتر درباره زندانیان سیاسی عصر رضاشاه می‌نویسد: «نه محاكمه‌ای وجود دارد، و نه حكم دادگاهی. خصم باید از میان برداشته شود، و اگر مرگش بنا به مصلحت ضرورت یابد، نه با تبر میرغضب و گلوله تفنگ جوخة اعدام كه با روش ملودرام‌تر خوراندن سم به سراغش می‌آید. آنهایی كه روش فوق را نمی‌پسندند با ملال خاطر آن را مصون‌سازی به روش پهلوی می‌نامند. یك روز خوب و دلپذیر حبّی در چای ناشتایی می‌اندازند و فاتحه. احتمالاً هم اعلام می‌كنند كه بخت برگشته بر اثر سكته مغزی مرده است.» گونتر فاش می‌كند كه حتی سگ‌ها هم از قساوت اعلیحضرت بی‌نصیب نمی‌ماندند: «وقتی شاه در سفر است (كه البته بی‌وقفه در سفر است)، در هر روستا و قریه‌ای كه شب را منزل می‌كند سگ‌ها را می‌كشند، زیرا ایشان خواب سبكی دارند، و هر صدایی خوابشان را پریشان می‌كند.» گونتر همچنین اشاره می‌كند كه: «می‌گویند شاه بزرگ‌ترین ملاك آسیاست، البته احتمالاً بعد از امپراطور ژاپن. در سرتاسر ایران املاك وسیعی دارد كه عمدتاً از صاحبان یاغی سابق‌شان مصادره كرده است. ... از عجایب اینكه اعلیحضرت همایونی تنها پادشاه این عالم هستند كه به هتل‌داری اشتغال دارند. امور سیر و سیاحت در ایران در انحصار دولت است؛ و اكثر هتل‌ها، علی‌الخصوص هتل‌های حاشیه دریای خزر، به شخص شاه تعلق دارد.»

توصیفاتی كه معاصران رضاشاه، نظیر میلسپو، و همچنین مقامات سفارت آمریكا در گزارش‌های دیپلماتیك محرمانه‌شان از او به دست می‌دهند، با زندگینامه «رسمی» رضاشاه از زمین تا آسمان تفاوت دارد. به گفته میلسپو، رضا «یك دهاتی مازندرانی» است؛ «موجودی با غرایز بدوی، تربیت نیافته و تجربه ندیده، در حلقه نوكرانی متملق، و مشاورینی بزدل و خودخواه... قساوت و طمع، كه قبلاً هم در خُلق و خوی او بارز بود، چنان رشد یافته كه به صفات غالبش مبدل گشته است. ... به مرور زمان، مشاوران كم و بیش شرافتمندش را كنار گذاشت و بدترین آدم‌های مملكت را به دور خود جمع كرد، و همه را همدست خویش ساخت. به آنها لطف و مرحمت می‌كرد و امتیاز می‌بخشید. با دقت حیرت‌آوری، رذایل را پاداش می‌داد و فضایل را مكافات می‌كرد. و در همان حال، شخصاً سرمشقی عالی از فساد گسترده را پیش روی مردمش می‌گذاشت كه خیلی خوب از آن تقلید می‌كردند.»

شرح زندگانی رضاشاه در گزارش بسیار محرمانه‌ای كه با زحمت به دست سفارت آمریكا در لندن افتاده بود، با زندگینامه رسمی او كه از طرف دولت ایران ارائه شده و بخش امور خاور نزدیك وزارت امور خارجه آمریكا آن را ویراسته و اصلاح كرده بود، بسیار تفاوت داشت. نامه بسیار محرمانه مورخ 29 می 1939 «ری اترتن» كنسول سفارت آمریكا در لندن، به «والاس اس. موری» رئیس بخش امور خاور نزدیك وزارت امور خارجه آمریكا، شامل بخشی از گزارش محرمانه آن وزارتخانه است. اترتن از هیو میلارد، دبیر دوم سفارت آمریكا در تهران در سال 1930 نام می‌برد.

والاس عزیز؛ عطف به نامه مورخ 7 آوریل شما درباره گذشته شاه ایران، در زیر بخشی از زندگینامه بسیار محرمانه‌ای كه سفارت با لطف خود در حق اینجانب اجازه تهیه رونوشت از آن را داده، و به موضوع نامه مربوط می‌شود، ایفاد می‌گردد.

«پهلوی، رضاشاه. متولد حدود 1873. فرزند خانواده‌ای كوچك از اهالی سوادكوه مازندران. پدرش ایرانی و مادرش زن قفقازی‌تبار بود كه والدینش پس از الحاق بخش‌هایی از قفقاز به روسیه به موجب عهدنامه تركمنچای به ایران پناه آورده بودند. در سن 15 سالگی به بریگاد قزاق ایران پیوست و او را به اصطبل‌بانی گماشتند.

به تدریج مدارج ترقی را طی كرد و به سبب شجاعت و بی‌باكی‌اش مورد توجه مربیان نظامی روس قرار گرفت، و ظاهراً هرگاه نیرویی برای دستگیری راهزنان و یا سركوب آشوب‌ها به هر نقطه از كشور اعزام می‌شد، او نیز در آن شركت داشت. در ابتدای جنگ به درجه سرهنگی ترفیع یافته بود، و در سال 1921 كه بریگاد قزاق، كه حال به لشكر تبدیل شده بود، در شمال كشور از داشتن افسران روس محروم شد و نیازمند فرماندهی قاطع بود، رضاخان برای این امر انتخاب شد.» در گزارش فوق به این مطلب كه شاه قبلاً «اصطبل‌‌بان سفارت بریتانیا در تهران بود» اشاره‌ای نشده است. میلارد می‌گوید كه وقتی در تهران بوده از شخصی به نام ویلكینسن، كه به گمان او رئیس بانك شاهنشاهی ایران بود، می‌پرسد كه آیا حقیقت دارد كه شاه زمانی كه قزاق بوده در بیرون بانك نگهبانی می‌داده و یك عكس هم در حال نگهبانی از او هست، و او نیز این مطلب را تأیید می‌كند. میلارد همچنین می‌گوید كه عكس دیگری هم از شاه در حال نگهبانی جلوی در سفارت بریتانیا وجود دارد. البته میلارد خودش هیچ‌یك از عكس‌های فوق را ندیده بود. او همچنین می‌گوید كه آشپز ایرانی‌اش گفته است كه قبلاً‌ (احتمالاً قبل از جنگ) آشپز دوم سفارت آلمان بوده و چند بار در شب‌های سرد، وقتی كه سفارت میهمانی داشته، برای رفیق قدیمی‌اش، رضاخان، كه جلوی در سفارت نگهبانی می‌داده، یك فنجان قهوه فرستاده است.

در تاریخ 16 ژوئن، موری این پاسخ محرمانه را برای اترتن فرستاد: «ری عزیز؛ از نامه مورخ 29 مه 1936، كه در آن قسمتی از زندگینامه بسیار محرمانه شاه را برایم نقل كرده بودی، بسیار سپاسگزارم. این خلاصه دقیقاً همان چیزی بود كه به دنبالش بودیم،‌ و اطلاعاتی را كه داشتیم تأیید كرد. اطمینان می‌دهم كه این خلاصه و همچنین منبعی كه از آن به دست آمده كاملاً محرمانه باقی خواهد ماند.» در سال 1939، همین موری زندگینامه «رسمی» رضاخان را كه قرار بود بین روزنامه‌نگاران توزیع شود، ویراست و شسته و رفته كرد.

گزارش‌های دیپلماتیك سفارت آمریكا در تهران مملو از اشاراتی از این دست به دهاتی بودن رضاشاه و نداشتن تحصیلات رسمی و بی‌فرهنگی‌اش است. مثلاً، چارلز سی. هارت، وزیرمختار آمریكا، در گزارشی محرمانه رضاشاه را «یك دهاتی بی‌سواد از پدری به همان اندازه بی‌سواد» می‌نامد. هارت در گزارش دیگری می‌نویسد: «حتی پنج سال پادشاهی بر تخت طاووس شاهنشاهان ایران نیز خشونت و وقاحت سرگروهبانی بنیانگذار سلسله پهلوی را صیقل نداده است. البته گمان می‌كنم كه نیازی به توضیح نباشد. از وقایعی كه در گزارش‌هایم شرح داده‌ام، و آنهایی كه پیش از من گزارش شده است، و همچنین نظر كلی ناظران ذیصلاح ایرانی این مطلب باید تقریباً بدیهی باشد.»

هارت در گزارشش از اولین ملاقاتی كه در فوریه 1930 با رضاشاه داشت،‌ می‌نویسد: «البته شاید نظرم عوض شود، ولی از نزد رضاشاه كه برگشتم، ایمان داشتم مردی كه ملاقات كرده بودم چند قدم بیشتر باتوحش فاصله ندارد.»

وقتی هارت چهار سال بعد ایران را ترك كرد، نه فقط نظرش عوض نشده بود، بلكه متقاعد بود كه برداشت اولیه‌اش از شخصیت رضاشاه بسیار بلندنظرانه بوده است.

شرح موارد متعددی از رفتار وحشیانه و خشن شخص شاه با نوكران، باغبانان، مدیران سالخورده روزنامه‌ها، افسران ارشد ارتش، و وزیران كابینه در گزارش‌های دیپلماتیك سفارت آمریكا پراكنده است. طبق گزارش‌ها، هر وقت اعلیحضرت گمان می‌كرد كارگران راه‌آهن آن قدر كه باید تن به كار نمی‌دهند، دستور می‌داد تا آنها را به باد شلاق بگیرند؛ خود شاه اگر از كار عمله و بناهایی كه برای اعلیحضرت كاخ می‌ساختند راضی نبود،‌ آنها را زیر مشت و لگد می‌گرفت؛ و با مدیران روزنامه‌ها نیز رفتار خشنی داشت.

سروان «فرانك سی. جدلیكا» وابسته نظامی آمریكا در گزارشی با عنوان «خلق و خوی رضاخان» می‌نویسد:

رضاخان، رئیس‌الوزرای جدید ایران، اگر چه به عالی‌‌ترین مقام سیاسی كشور رسیده است، هنوز نتوانسته لااقل یكی از اخلاق روزهای گذشته‌اش را كه سرباز و افسر قزاق بود به كنار بگذارد. ... رضاخان هنوز میل دارد اشخاصی را كه خلاف اراده‌اش عمل می‌كنند شخصاً‌ تنبیه كند. وقتی وزیر جنگ بود هم به هنگام غضب به صورت فرد مقابل سیلی می‌زد یا او را به باد كتك می‌گرفت؛ حال می‌خواست طرف رئیس‌الوزرا باشد یا رئیس نظمیه، مدیر روزنامه، افسر و یا هر مقام دیگر. طی دو هفته گذشته نیز وی از دست چند نفر غضبناك شد، كه البته بلافاصله شخصاً‌ آنها را كتك زد. طبق گزارش‌ها، تازه‌ترین قربانیانش یك افسر پلیس و یك ملا بودند. شكی نیست كه عدم خویشتنداری رضاخان در مقابل این غرایز بدوی نفرت‌انگیز است. چنین رفتاری ذهنیت نامطلوبی، علی‌الخصوص در بین خارجی‌ها ایجاد می‌كند. یك روزنامه تهرانی كه جسارت كرده و از این رفتار رضاخان انتقاد كرده بود، بلافاصله توقیف شد. برای آنكه درك بهتری از رفتار رئیس‌الوزرا داشته باشیم، باید محیطی را كه در آن بزرگ شده و شرایط جسمی و ذهنی او را مدنظر قرار دهیم... .

منبع: موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی