تبیان، دستیار زندگی
«آب هرگز نمی میرد» اسم کتابی است که به تازگی حضرت آیت الله خامنه ای بر آن تقریظ نوشته اند و در ششمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت در همدان منتشر شد، روایت کتاب، خاطرات جانباز سرافراز سردار «میرزامحمد سُلگی» است که به قلم «حمید حسام» به بازار نشر واردشده ا
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اسمش آب هرگز نمی‌میرد است

«آب هرگز نمی‌میرد» اسم کتابی است که به‌تازگی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بر آن تقریظ نوشته‌اند و در ششمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت در همدان منتشر شد. روایت کتاب، خاطرات جانباز سرافراز سردار «میرزامحمد سُلگی» است که به قلم «حمید حسام» به بازار نشر آمده است.

فرآوری:صادق جعفری-بخش فرهنگ پایداری تبیان
آب هرگز نمی‌میرد

«آب هرگز نمی‌میرد» ۲۰ بهمن‌ماه جاری در مراسم ششمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت با حضور مقامات کشوری و لشکری در همدان رونمایی شد که از ابتدای دوران دفاع‌مقدس حضور فعالانه‌ای داشت و فرمانده گردان ۱۵۲ حضرت ابوالفضل (ع) بود.

این مرد خودستایی نمی‌کند

... کتابی که اسمش آب هرگز نمی‌میرد است، شرح‌حال یک جانبازی است که الآن در همدان است؛ واقعاً اگر ممکن بود برای من -که ممکن نیست- پا می‌شدم می‌رفتم همدان، دیدن این مرد؛ واقعاً! آن‌وقت، آن مطالبی که در آن کتاب نوشته‌شده، همه هم حرف‌های خود او نیست که آدم احتمال بدهد که دارد خودستایی می‌کند، نه؛ کاری که آقای حسام کرده این است که رفته و در قضایای مختلف، از فرماندهان او -این فرمانده گردان بوده، [یعنی] حداکثر شده فرمانده گردان، بعد هم جانباز شده و پایش قطع‌شده- از حاج حسین همدانی، از آن فرمانده تیپ او، از آن فرمانده لشکر او و از فرماندهان عالی‌رتبهٔ ستاد سپاه و مانند این‌ها، راجع به این آدم حرف نقل می‌کند. ا

ین پنج برادر، باهم در [جبهه‌های] جنگ بودند؛ می‌گوید ما پنج برادر بودیم با پنج پسرعمویمان ده نفر، با عمویمان یازده نفر؛ هم‌زمان این‌ها در جنگ بودند؛ یعنی اصلاً یک‌چیز فوق‌العاده است! یک‌چیز فوق‌العاده است این انگیزه‌ای که او را می‌کشانده به جنگ، انگیزه‌ای که او را نگه می‌دارد، انگیزه‌ای که کاری می‌کند که این بچه‌ها و جوان‌های دوروبَرش عاشقانه این فرمانده گردان را دوست بدارند؛ عاشقانه دوست بدارند.

پا می‌شدم می‌رفتم همدان، دیدن این مرد؛ واقعاً! آن‌وقت، آن مطالبی که در آن کتاب نوشته‌شده، همه هم حرف‌های خود او نیست که آدم احتمال بدهد که دارد خودستایی می‌کند، نه؛ کاری که آقای حسام کرده این است که رفته و در قضایای مختلف، از فرماندهان او -این فرمانده گردان بوده، [یعنی] حداکثر شده فرمانده گردان، بعد هم جانباز شده و پایش قطع‌شده- از حاج حسین همدانی، از آن فرمانده تیپ او، از آن فرمانده لشکر او و از فرماندهان عالی‌رتبهٔ ستاد سپاه و مانند این‌ها، راجع به این آدم حرف نقل می‌کند

احالا ما قضایا را از دور شنفته‌ایم؛ گفتم، ما این تابلو را از دور داریم تماشا می‌کنیم؛ قشنگ است، خیلی زیبا است، خیلی باشکوه است، امّا اصلاً ریزه‌کاری‌هایش را ما نمی‌بینیم؛ از دور نمی‌شود ریزه‌کاری‌ها را دید؛ آدم باید برود ذره‌بین بیندازد تا بتواند این ریزه‌کاری‌ها را ببیند؛ این ریزه‌کاری‌ها در این نوشته‌ها هست. ...

سخنی با راوی

راوی کتاب «آب هرگز نمی‌میرد» یکی از فرماندهان بزرگ جنگ است. کسی است که به قول شهید همدانی نقشش در عملیات مرصاد مغفول ماند. او در دوره جنگ فرمانده گردان ۱۵۲ حضرت ابوالفضل بود و بعدها فرمانده لشکر ۳۲ انصارالحسین همدان شد و در عملیات مرصاد فرماندهی اولیه عملیات را با دوپای مصنوعی بر عهده گرفت.

میرزا محمد سلگی می‌گوید: استان همدان در دفاع‌مقدس حضوری جانانه و چشمگیر داشت و در عملیات‌های متعدد به ایفای نقش پرداخت و اکنون نیز در استخراج گنج‌های آن دوران مقدس از استان‌های موفق کشور به سبب روایتگری و خاطره‌گویی هم‌رزمان شهدا است.

همه این موارد از برکات دارالمؤمنین بودن همدان، عنایات رهبری و مجاهدت‌های سرلشکر شهید حاج حسین همدانی و 8 هزار شهید استان بوده است.

گذشته پرافتخاری داشتیم و آینده‌ای نیز در مقابل ما قرار دارد، پیام امروز رزمندگان برای ملت ایران این است که میزان حال فعلی ما است و باید در راستای منویات و رهنمودهای مقام معظم رهبری قرار گیریم و روش و سیره شهدا را سرلوحه کار خود بدانیم.

همه ثانیه‌های عمرم به یاد شهدا می‌گذرد و شهادت به‌واقع هنر مردان خداست، در عملیات‌های مختلفی شرکت داشته و پنج مرتبه مجروح شده‌ام که در آخرین مجروحیتم هر دوپایم را از دست دادم البته از ناحیه پهلو و دست چپ هم مجروح شدم ولی شهادت لیاقت می‌خواهد.

تک نگاهی روایت

کتاب «آب هرگز نمی‌میرد» در ۱۱ فصل و با عنوان‌های کُر شیخ علی ممد، رنگ خدا، زیر علم عباس، گردان سقاها، مجنون؛ جنگ آب‌وآتش، شب عاشورایی انصارالحسین، فاو؛ سلام بر تشنگی، آب هرگز نمی‌میرد، ما گردان ابالفضلیم، با دو پای بریده و فصلی با عنوان خدا با ما بود در ۷۲۵ صفحه تدوین کرده و در خلال کتاب نیز تصاویر مرتبط با هر فصل نیز آورده شده است.

چیزی که بیش از همه در روایت مشهود است حضور ماجرای عاشورا و البته شخصیت‌های اصلی آن درروند روایت و زندگی شخصی راوی است. او عاشق حضرت ابوالفضل است و قبل از هر عملیات، برای بچه‌های گردانش رجزهای حضرت عباس سر می‌دهد. چنین شخصیتی درروند داستان عباس‌وار جانباز می‌شود ولی هر بار به یاد مرادش بازمی‌گردد

«آب هرگز نمی‌میرد» کتابی است از خاطرات سردار جانباز میرزا محمد سُلگی. این کتاب روایتی است از فرماندهی که خودش در دل نبرد حضور دارد و باکی از شهادت ندارد. روایت از به دنیا آمدن او در یکی از روستاهای نهاوند آغاز می‌شود. فصل اول و دوم کتاب به دوران کودکی و جوانی و دوران سربازی و مهاجرت او به تهران مربوط می‌شود؛ اما اصل روایت‌ها از فصل سوم کتاب آغاز می‌شود که آن زمان که او به‌عنوان سرباز دوباره به جبهه اعزام می‌شود و بعد از پایان خدمت و برگشت دوباره لباس رزم به تن می‌کند و از طرف سپاه عازم جنگ می‌شود. او در مناطق غرب و جنوب حضوری فعال داشته و در سال ۶۲ فرمانده گردان حضرت ابوالفضل از لشکر ۳۲ انصارالحسین می‌شود و تا سال ۶۵ فرماندهی این گردان را بر عهده داشته. او در این مدت بارها و در مناطق مختلفی مجروح می‌شود. یک‌بار از ناحیه سر، یک‌بار از پهلو و بازو و یک‌بار هم از ناحیه قوزک پا مجروح می‌شود. چهارمین بار از ناحیه ریه زخم برمی‌دارد و در دفعه پنجم موج انفجار می‌گیردش و اما ششمین بار شیمیایی می‌شود؛ اما هر دفعه به جبهه بازمی‌گردد و در خط مقدم گردانش را اداره می‌کند؛ اما آخرین دفعه در ارتفاعات ماووت دوپایش را از دست می‌دهد و برای درمان عازم آلمان می‌شود. وقتی‌که از آلمان بازمی‌گردد دوباره عازم جبهه می‌شود و در عملیات مرصاد فرماندهی اولیه عملیات را بدون پا و در ارتفاعات منطقه به عهده می‌گیرد.

چیزی که بیش از همه در روایت مشهود است حضور ماجرای عاشورا و البته شخصیت‌های اصلی آن درروند روایت و زندگی شخصی راوی است. او عاشق حضرت ابوالفضل است و قبل از هر عملیات، برای بچه‌های گردانش رجزهای حضرت عباس سر می‌دهد. چنین شخصیتی درروند داستان عباس‌وار جانباز می‌شود ولی هر بار به یاد مرادش بازمی‌گردد.

در گوشه گوشه کتاب خانواده و به‌خصوص همسر سلگی حضور دارند. به عبارتی عباس شدن سلگی درروند جنگ نیازمند زینب بودن همسرش بود. همسری که سال‌ها شوهرش را هرازگاهی می‌دید ولی زندگی می‌کرد و در کنار همسرش در جبهه خانه جهاد می‌کرد و به‌مانند او در بمباران جانباز شد.

منابع: تسنیم، jalalprize.ir/ KHAMENEI.IR