تبیان، دستیار زندگی
بهناز ضرابی زاده درباره سوژه کتاب گلستان یازدهم می گوید:یکی از آرزوهایم این بود که درمورد شهید چیت سازیان بنویسم.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

از دختر شینا تا گلستان یازدهم(مصاحبه)

گفت و گو با بهناز ضرابی زاده، نویسنده کتاب گلستان یازدهم

بهناز ضرابی زاده درباره سوژه کتاب گلستان یازدهم می گوید:یکی از آرزوهایم این بود که درمورد شهید چیت سازیان بنویسم.

بخش کتاب و کتابخوانی تبیان
بهناز ضرابی زاده

بهناز ضرابی زاده را اهالی کتاب و کتابخوانی با اثر پرفروش « دختر شینا» می شناسند. کتابی که  به زندگی و خاطرات همسران شهدا پرداخته بود. بعد از آن تجربه اول و موفق، این بار ضرابی زاده سراغ سوژه ای دیگر با سبک وسیاق نثر منحصر بفرد خود رفت تا «گلستان یازدهم» راوی خاطرات همسر شهید چیت سازیان شود.

گلستان یازدهم در بهمن ماه امسال جزو پرفروش های بازار کتاب بود و نسخه الکترونیک آن هم منتشر شد. به همین مناسبت یعقوب صلاحی با  بهناز ضرابی زاده نویسنده کتاب گلستان یازدهم به گفتگو نشسته است که در ادامه می خوانید:

برای شروع از نحوه ی تالیف کتاب گلستان یازدهم بگویید و  علت انتخاب این سوژه؟

بعد از نوشتن کتاب دختر شینا، برای انتخاب موضوع و سوژه جدید بسیار حساس شده بودم و وسواس پیدا کرده بودم، فکر می کردم چون کار اولم مورد اقبال واقع شده است انتظار مخاطبان از من بالا رفته ، که البته این بحث و توقع کاملا طبیعی بود، بنابراین باید یک سوژه ی جدید و خوب پیدا می کردم.

از همان روزی که  دختر شینا منتشر شد، کسانی که این کتاب را خوانده بودند، تماس می گرفتند و سوژه پیشنهاد می دادند. چندین سوژه ی خوب هم آمد و پیش مصاحبه گرفته شد، اما این سوژه ها همان دختر شینا بودند و به نظر من اگر قرار بود کتابی با این سوژه نوشته شود همان دخترشینا بود. دختر شینا خاطره ی همسر یکی از شهدای ماست که نمونه ای از هزاران همسر شهیدی ست که ممکن است خاطراتشان مشترک باشد.

من دنبال سوژه ی جدیدتری می گشتم، مدت زیادی گذشت و سوژه ی جدیدی که به دلم بنشیند پیدا نکردم ، در خلوتی دست به دامن شهدا شدم و از خودشان خواستم هرکسی که  قرار است در موردش نوشته شود، خودش جلو بیاید.

زمانی که کار تمام شد با خود گفتم وقتی من به عنوان نویسنده از این کار لذت نمی برم مخاطب من نیز همین اتفاق برایش خواهد افتاد و لذت نخواهد برد. شش ماه تمام به کار فکر می کردم که شیوه ی درست نوشتن این کتاب و زاویه دید مناسب آن چیست

برایم خیلی عجیب و تکان دهنده بود که دو سه روز بعد از این خلوت و دعا تلفنم زنگ خورد؛ آقای ابطحی از حوزه هنری تهران با من تماس گرفتند و به من گفتند از همسر یکی از شهدا که همدانی است مصاحبه گرفتیم و دوست داریم شما که همدانی هستید این خاطره را بنویسید. من پرسیدم همسر کدام شهید و ایشان گفتند همسر شهید چیت سازیان، این را هم در پرانتز بگویم که قبل از کتاب دختر شینا، یکی از آرزوهای من این بود که درمورد شهید چیت سازیان بنویسم، چون ایشان یکی از شهدای شاخص استان ماست و علاوه بر اینکه همنسل های من به خوبی این شهید را می شناسند، نسل امروز نیز با ایشان آشنایی کامل دارند؛ به همین دلیل خود نیز این سوژه را دوست داشتم. قبل از دختر شینا با خانم پناهی روا، همسر شهید چیت سازیان تماس گرفته بودم، ایشان به من گفتند خاطرات من خیلی کوتاه است، چون زندگی ام بسیار کوتاه بوده است، آنقدر کوتاه که شما نمی توانید از آن کتاب دربیاورید، و فکر نمی کنم حرفی برای گفتن داشته باشم.

من اصرار کردم و ایشان گفتند نه، چون فکر نمی کنم چیزی از خاطراتم دربیاید. بعد ازتمام این اتفاقات ،با من تماس گرفته شد و گفتند 13 ساعت از فایل صوتی مصاحبه ی ایشان آماده است، و فایل صوتی ای که خانم فرزانه مردی در یک روایت این مصاحبه را گرفته بود و انصافا مصاحبه ی خوبی بود، برای من ارسال شد و من خیلی مشتاقانه این فایل را گوش دادم، اما احساس کردم، این مصاحبه جاهای خالی بسیاری دارد و  کاری که من می خواهم انجام بدهم نیست و باید یک مصاحبه ی جدید داشته باشم . با احتساب فایل صوتی ای که برای من فرستاده شده بود، نزدیک به 50 ساعت مصاحبه با خانم پناهی روا داشتیم و ماحصل این 50 ساعت کتاب پیشرو شد.

نقطه اوج داستان و ویژگی خاص سوژه ی داستان از نظر شما کدام بخش است؟

به نظرم هر مخاطبی که اثر را بخواند ممکن است بخش خاصی ازآن برایش نقطه اوج باشد، ممکن است هر کسی بنابر همزاد پنداری ای که با کتاب دارد نقطه اوج را در جایی خاص فرض کند؛ اما از نظر من نقطه طلایی و اوج داستان زمانی است که خانم پناهی روا می خواهد نوزاد و ثمره ی زندگی اش را به دنیا بیاورد. به نظرم نقطه اوج اثر این قسمت است و به همین دلیل این کتاب را از آن زمان روایت کردم، یعنی از زمانی که خانم پناهی روا به بیمارستان می رود و می خواهد فرزندش را به دنیا بیاورد، به نظرم نقطه ی اوج همین جا بود و به همین دلیل من از آخر ماجرا کتاب را شروع کرده ام.

دلیل فصل بندی خاص کتاب، ابتدا به دنیا آمدن نوزاد و سپس روایت خاطرات به ترتیب وقوع آنها به همین خاطر است؟

ابتدا این کار را با روایت خطی از ابتدا تا انتها به طور کامل نوشتم و بعد از پایان، آن را خواندم، من خود به عنوان نویسنده از این کار لذت نبردم، نه در نوشتن اثر و نه وقتی که تمام شد و آن را خواندم، زمانی که کار تمام شد با خود گفتم وقتی من به عنوان نویسنده از این کار لذت نمی برم مخاطب من نیز همین اتفاق برایش خواهد افتاد و لذت نخواهد برد. شش ماه تمام به کار فکر می کردم که شیوه ی درست نوشتن این کتاب و زاویه دید مناسب آن چیست.

خاطره نویسی راه رفتن بر روی یک بند است که هر لحظه احتمال سقوط و لغزش وجود دارد.

خیلی فکر کردم و در نهایت به این نتیجه رسیدم که باید از نقطه طلایی این اثر شروع کنم و به نظرم اوج خاطرات به دنیا آمدن فرزند بود و به همین دلیل به جای شروع کردن از کودکی خانم پناهی روا، روایت خاطرات را از به دنیا آمدن فرزند شروع کردم. از مصائب و مشکلاتی که ایشان در زمان وضع حمل با آن روبه روست، همسرش 40 روز است که شهید شده است و کنارش نیست و این رنج عظیمی است که به لحاظ عاطفی  با آن مواجه است و درد جسمانی اش را مضاعف می کند. زمانی که به این فکر افتادم با خانم پناهی روا صحبت کردم  و ایشان نیز بسیار موافق بودند و گفتند ان دوران بدترین دوران زندگیشان بوده است و حتی زمانی که خبر شهادت همسرشان را آوردند آنقدر سختی نکشیده بودند در مقایسه با زمانی که فرزندشان قرار بود به دنیا بیاید، چون بیشتر از هر لحظه حس می کردند که همسرشان باید کنارشان باشد.

ایشان خاطراتشان را گفتند و متوجه شدم که درست تصمیم گرفتم و این کار به این شکل درآمد که شما می خوانید، در فصل اول نشانه هایی از فصل های بعدی داده شده است و تمام خاطرات خانم پناهی روا در فصل اول به صورت چکیده و مختصر هست اما در فصل های بعد تمام این خاطرات گشایش پیدا می کنند، گره گشایی می شوند و شما خاطرات را به طور دقیق خواهید خواند.

کتاب گلستان یازدهم

در نوشتن خاطرات با چه موانع و مشکلاتی روبه رو بودید؟

همانطور که عرض کردم، وقتی خاطره را نوشتم به دل خودم ننشست، این اولین مشکلم بود ولی در کل نوشتن خاطره سختی های زیادی دارد، به این دلیل که شما در حال مستندنگاری هستید و باید عین حقیقت را بنویسید و نباید چیزی از این خاطرات کم و یا به آن اضافه شود، راوی باید آن را تایید کند و فقط خودتان نیستید که تصمیم می گیرید چطور بنویسید. راوی نیز در این رابطه باید تصمیم بگیرد، شما معیارهایی برای نوشتن دارید که نباید از آنها تخطی کنید،زیرا قالب شما قالب خاطره است و شما باید در این قالب بسیار محتاط و مواظب باشید، همیشه می گویم: خاطره نویسی راه رفتن بر روی یک بند است که هر لحظه احتمال  سقوط و لغزش وجود دارد.

قبل از کتاب دختر شینا، یکی از آرزوهای من این بود که درمورد شهید چیت سازیان بنویسم، چون ایشان یکی از شهدای شاخص استان ماست و علاوه بر اینکه همنسل های من به خوبی این شهید را می شناسند، نسل امروز نیز با ایشان آشنایی کامل دارند

به نظر من خاطره نویسی این مشکلات را دارد، بعد مسافت نیز مشکل دیگری بود ، خانم پناهی روا تهران ساکن بودند و من همدان، گاها هفته ای یک بار می آمدم تهران و در منزل ایشان اسکان می گرفتم تا خاطرات را از ایشان بگیرم. یکی دیگر از مشکلات بزرگم، این بود که وقتی کار تمام شد و راوی باید آن را می خواند، تایید و امضا می کرد، خانم پناهی روا اصلا نمی توانستند کتاب را بخوانند ، از زمان شروع به خواندن گریه می کردند و حالشان خراب می شد، هر روز با ایشان تماس می گرفتم تا کار تمام شود و آن را تحویل بدهم،  در نهایت احساس کردم  با این روند نمی شود، به تهران آمدم و برایشان کتاب را خواندم، بالای سر ایشان نشستم تا کتاب خوانده شد ، و ایشان ایراداتشان را مطرح کردند تا درست شود، شاید 48 ساعت تهران ماندم تا ایشان کتاب را تمام کردند.

خانم پناهی روا وقتی خاطراتشان را بیان می کنند مدام گریه می کنند و شما نمی توانید با ایشان دیالوگ درباره ی خاطراتشان داشته باشید و اشک ایشان را نبینید.درواقع خاطرات ایشان با اشک گفته، شنیده و نوشته شد، ایشان با چشمان گریان تعریف می کردند و من با چشمان گریان می شنیدم و می نوشتم.

گلستان یازدهم، چقدر می تواند در جذب مخاطب و الگوسازی موفق و موثر باشد؟

هر سخن کز دل برآید، لاجرم بر دل نشیند.کارهایم را دلی انجام می دهم، اگر امروز حس کنم که نمی توانم بنویسم، نمی نویسم، وقتهایی می نویسم که حس و حال مناسب داشته باشم و با عشق و دل می نویسم و دوست دارم صحنه پردازی هایم طوری باشد که مخاطب همزاد پنداری کند ، برای نوشتن کم نمی گذارم و تمام توانم را در اختیار می گیرم و می نویسم.

با این هدف می نویسم که یک زندگی را تمام و کمال ارائه کنم و آن چیزی را که شنیدم با تمام احساسات بیان کنم. فکر می کنم اگر موفق  شده باشم چنین زندگی ای را در برابر دید مخاطبان بگذارم، مخاطب خودش می تواند قضاوت کند و من این آزادی را در اختیارش می گذارم، همانگونه که خود نیز آزادانه هر آنچه حقیقت دارد را می نویسم. اعتقاد دارم زمانی که حقیقت نوشته شود؛ مخاطب راحت با آن ارتباط برقرار می کند و می پذیرد.  هرگز مخاطب را قضاوت نخواهم کرد، این مخاطب است که باید اثر را قضاوت کند.

و سوال آخر،  گلستان یازدهم و دختر شینا چه تفاوت هایی دارند ؟

امیدوار هستم این دو کتاب شبیه به هم نباشند و با یک دیگر هم به لحاظ نثر، هم به لحاظ موضوع و روایت و هم به لحاظ تکنیکهای خاص نویسندگی فرق داشته باشند.چون اگر دو اثر کاملا شبیه به هم باشند، هیچ اتفاقی در نویسنده نیفتاده است و مخاطب نیز دوست ندارد دو کار شبیه به هم بخواند. امیدوارم همان گونه که منتقدان گفتند این دو اثر با هم تفاوت هایی داشته باشند ولی سبک من در هر دو کار حفظ شده باشد.