تبیان، دستیار زندگی
گفتگو با گلستان جعفریان، نویسنده ی کتاب همه ی سیزده سالگی ام
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خاطرات اسارت در «همه سیزده سالگی ام»

گفتگو با گلستان جعفریان، نویسنده کتاب همه سیزده سالگی ام

مصاحبه: حسین جمالی فرد - بخش کتاب و کتابخوانی تبیان
کتاب هایم خاطره ی محض نیستند

«همه سیزده سالگی ام» نام کتابی است که خاطرات مهدی طهانیان از دوران اسارتش در عراق ثبت کرده است. عنوان سیزده سالگی برای مخاطب و خواننده کتاب کافی است تا به ابعاد هیجان آور موضوع پی ببرد.اینکه شخصی در سن سیزده سالگی، به عنوان اسیر جنگی به دست دشمن افتاده باشد شاید برای مخاطب امروزی امری غیرقابل باور باشد اما با خواندن این خاطرات نه تنها می تواند واقعیت این موضوع را از نزدیک لمس کند بلکه ماجراهای ناگفته زیادی را در کتاب بخواند و اسارت را جور دیگر درک کند .گفت و گوی یعقوب صلاحی با گلستان جعفریان را  در ادامه می خوانید:

برای شروع از سوژه کتاب بگویید و علت انتخاب چنین سوژه ای؟

این موضوع را نسبت به سوالی که در ذهنم راجع به نوجوانان کم سن، رفتن شان به جنگ و اینکه آیا واقعا به بلوغ فکری رسیده بودند یا خیر دنبال کردم. این که این مسئله خیلی زود برای شان حل می شده ، می رفتند و شرایط و مشکلات را می دیدند و برمی گشتند و یا اینطور نبوده ‌است. در واقع با یک سوال رفتم سراغ موضوع طحانیان، او 13 ساله بوده که اسیر می شود، 9 سال اسیر بوده و در 22 سالگی آزاد می شود.یعنی بهترین سال های عمرش را در اسارت می گذراند. شروع کار برای من از یک سوال بود،اما نه تنها به جواب خود رسیدم بلکه خیلی شرایط مختلف و عجیبی از زندگی اسرایمان برایم فاش شد. می توانم بگویم یک جور روانشناسی اسارت، که اسرای ما در چه محیطی بودند و چه نوع شرایطی را تجربه می کردند.ما تاکنون هرچه راجع به اسرا شنیدیم در رابطه با بدی غذا و سبک زندگی نامناسب و شرایط بد بوده؛ اما این کتاب بسیار دقیق وارد  جزییات زندگی اسرا شده و راوی مشخصی دارد.

روایت خاطرات در کتاب به چه صورت بوده است؟

سعی کرده ام شخصیت داستان، گفته هایش و خاطراتش مشخص باشد و روایت خطی و داستانی داشته باشد، خواننده بداند که درحال دنبال کردن چه شخصیتی ، در چه محیطی است.  در واقع تدوین این کتاب از خیلی کارهای خاطره نگاری متفاوت است؛ مخاطب را با مجموعه خاطراتی از اردوگاههایی که اسرا در آن ها نگه داری می شدند رو به رو می کند که کاملا می تواند روان شناسی و جامعه شناسی اسارت و زندگی اسرا را _شامل روز های خوشی که داشتند ، روزهای اندوه و ..  ملموس سازد.

ترجیح می دهم به جای خاطره نگاری و تاریخ شفاهی صرف که فکر می کنم به زودی کسی به آن تعلق و علاقه ای نخواهد داشت به سمتی بروم که روایات، نه تخیل باشد که سندیت کار و تجربیاتی که رزمندگان ما از نزدیک لمس کردند از بین برود و دخل و تصرفی در آن صورت گیرد و نه اینکه خواننده ی در بین انبوهی از خاطرات خسته شود. در واقع معتقد به یک ساختار مستند هستم.

برای نمایش واقعیت زندگی اسرا به نگارش این اثر پرداختم و نخواستم بگویم زندگی اسرا پر از کتک و پر از تحقیر و رنج بوده؛ هرچند که همه ی اینها هم بوده اما سعی کردم موشکافانه به این زندگی وارد شوم و متوجه شدم این زندگی خیلی زیباست . 150 نفری که حداقل 2_3 سال در یک اردوگاه تنگاتنگ هم و هر کدام در یک متر جا زندگی می کردند.و مهدی طحانیان که یک 13 ساله بوده ، در این شرایط و این جمع قرار می گیرد، بخاطر سن کمش شرایط بسیار نقش آفرین و متفاوتی داشته است،مهدی بسیار فضای اسارت را عوض می کند، مثل یک 13 ساله رفتار نمی کند. بارها گفته ام و به این نتیجه رسیده ام که سیزده ساله های ما در آن زمان به تبع شرایط اجتماعی آن زمان  و مشکلات موجود خیلی زود بالغ می شدند، کودکان آن دوران کودکانی بودند که به بلوغ رسیده بودند و تصمیم می گیرند در جنگ شرکت کند، ما در حال مقایسه ی 13 ساله ی امروز با آن زمان هستیم و این مقایسه ی درستی نیست شرایط آن زمان بچه ها را بزرگ می کرده و به تصمیم گیری می رسانده و این در رابطه با مهدی طحانیان بسیار خوب دیده می شود.

احساس می کنم این کتاب  برای نوجوانان و جوانان ما بسیار کتاب موثر و مناسبی است و توصیه می کنم با آن حالت دافعی که نسبت به خاطرات جنگ و ادبیات جنگ دارند با این کتاب روبه رو نشوند زیرا این کار کاری ست که در آن صمیمیت هست و کاملا می توانند در آن با راوی همزاد پنداری کنند چون اگر رنجی، تحقیری بوده همه در کار واقع بینانه مطرح شده و ما نخواستیم تک بعدی از نگاه ایدوئولوژی یا آرمانگرایانه به کار نگاه کنیم. شخصیت های متضاد در این کار وجود دارد و سعی نشده که خیلی ایده آلیستی نگاه شود.

ویژگی شاخص مهدی طحانیان از نگاه شما چه چیزی ست؟

ایشان شخصیت عجیبی دارند مخصوصا وقتی به عنوان یک 13 ساله به جنگ می روند، من این را به تبع شرایط زندگی سخت و پیچیده دهه 60 می بینم. رفتار مهدی در برابر سرگرد محمودی که انسانی توحش گرا بوده و بچه ها را به شدت کتک می زده و همه از آمدن اسمش وحشت می کردند.

اگر از بین 100 جنازه ای که اول داستان بر زمین ریخته، توجه مهدی به یکی از آنها جلب می شود، من همان خاطره را نقل می کنم، همین باعث می شود در خاطره نگاری به ساختار داستان نزدیک بشوم و خاطره نگاری خط داستانی داشته باشد

بسیاری از ابعاد شخصیتش را نشان می دهد مهدی در برابر هر چه محمودی می گفته سکوت می کرده اما به وقتش در برابر خواسته های محمودی به آن چیزی عمل می کرده که از نظر خودش درست بوده و بعد طبیعتا کتکها و رنجهایی را متحمل می شده و شاید همین ویژگی ایشان صبور بودن و زیرکی را القا می کند، همین رفتار مهدی در برابر محمودی و نترسیدن از شکنجه هایی که در پی رفتارش بوده شجاعت و جسور بودن را نمایش می دهد.

برای مثال در برابر خبرنگاری که می خواهد با او مصاحبه کند و از کوچکی اش صحبت کند، هیچ کس نمی داند مهدی چه می خواهد بگوید و چه کار خواهد کرد. به نظر من ایشان علارغم سن کمشان بسیار باهوش، زیرک و موقعیت شناس بودند و این بلوغ در سن 13 سالگی با توجه به شرایط جامعه فعلی بسیار قابل توجه است.

چرا سبک خاطره نویسی را با توجه به محدودیت هایی که دارد، برای نوشتن انتخاب کردید؟

کتاب های من خاطره ی محض نیستند، اینکه ضبط را در مقابل راوی بگذارم و راوی بگوید، گفته ها را ادیت کنم و عین همان را چاپ کنم، نیست. سعی می کنم شخصیتهای نوشته هایم خط داشته باشد، یعنی در خاطرات به یک شخصیت می پردازم و دنبال حادثه پردازی نیستم، سعی در گم کردن خواننده در بین انبوهی از خاطرات ندارم. به خاطرات فرعی که در اطراف مهدی در حال جریان است نمی پردازم تا خواننده را با خاطرات زیاد گیج نکنم.خاطراتی را دنبال می کنم که به شخص راوی ارتباط پیدا می کند.

اگر از بین 100 جنازه ای که اول داستان بر زمین ریخته، توجه مهدی به یکی از آنها جلب می شود، من همان خاطره را نقل می کنم، همین باعث می شود در خاطره نگاری به ساختار داستان نزدیک بشوم و خاطره نگاری خط داستانی داشته باشد که همین باعث جذابی می شود و هم از طرف دیگر به تخیل پردازی نمی پردازم و سندیت کار را زیر سوال نمی برم؛ که البته همین روایت خطی داشتن کار نویسنده را سخت و پیچیده می کند، باید از بین انبوهی از خاطرات یک خطی را به شکل مستند دنبال کرد که خط داستان باشد و شخصیت راوی در آن پر رنگ باشد و بین انبوهی از خاطرات گم نشود اما همین روایت خطی من را به هدفی که دارم  نزدیک می کند، شخصیت واقع گرایانه می شود، خواننده می تواند خود را جای راوی قرار دهد و بین انبوهی از خاطرات غرق نمی شود  کار را خواندنی می کند.

ترجیح می دهم به جای خاطره نگاری و تاریخ شفاهی صرف که فکر می کنم به زودی کسی به آن تعلق و علاقه ای نخواهد داشت به سمتی بروم که روایات، نه تخیل باشد که سندیت کار و تجربیاتی که رزمندگان ما از نزدیک لمس کردند از بین برود و دخل و تصرفی در آن صورت گیرد و نه اینکه خواننده ی در بین انبوهی از خاطرات خسته شود. در واقع معتقد به یک ساختار مستند هستم.

*****
گلستان ‏جعفریان در سال 1352 در مشهد متولد شد و تا حدود 6 سال پیش در همانجا ساکن بود و در حال حاضر نیز ساکن کرج می‌باشد. تحصیلاتش را تا مقطع کارشناسی الهیات (گرایش تاریخ و تمدن ملل اسلامی) ادامه داده است. اولین اثر او کتاب از چنده‌لا تا جنگ است که خاطرات یک پرستار جنگ به نام خانم سبحانی است. او حدود 2 سال معاون پژوهش دانشگاه علوم انتظامی بوده و با روزنامه‌های قدس و خراسان، دوهفته‌نامه کمان (دفتر ادبیات و هنر)، موسسه روایت فتح (بخش تحقیق)، بسیج جامعه پزشکی و ماهنامه سوره همکاری‌هایی داشته است. او در مسابقات استانی و دانشجویی صاحب جوایزی شده و در جشنواره مطبوعات سال 83 در بخش ویژه به دلیل صفحه هنرمندان شهید در مجله سوره مقام اول را کسب کرد.