تبیان، دستیار زندگی
اء در دوران حكومت بنی امیه و بنی عباس برجهان اسلام، زندگی به دانشمندان و شخصیتهای شیعه چنان تنگ شد كه آنان راه مهاجرت را برگزیدند. بزرگترین این قشر «سادات علوی» بودند. درمیان این سادات خاندان «آل طباطبا» هم بودند كه به ای...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شهیدی در محراب از خاندان طالبیه و از اولاد بنی طباء


در دوران حكومت بنی امیه و بنی عباس برجهان اسلام، زندگی به دانشمندان و شخصیتهای شیعه چنان تنگ شد كه آنان راه مهاجرت را برگزیدند. بزرگترین این قشر «سادات علوی» بودند. درمیان این سادات خاندان «آل طباطبا» هم بودند كه به ایران، آذربایجان واصفهان مهاجرت كردند و درآذربایجان با نام «عبدالوهابیه» شناخته شدند.
همه طایفه های كنونی طباطبایی مقیم ایران و عراق، فرزندان ابراهیم طباطبا از اولاد امام حسن و از یاران امام صادق ، هستند.
شیخ الاسلام و قاضی شهر
شیخ الاسلام امیر عبدالغفار طباطبایی به دعوت سلطان حسن بیگ آق قویونلو (حسن پادشاه) برای تصدی مقام «شیخ الاسلامی» از اصفهان به تبریز آمد. بعد از وی، پسرش امیر سراج الدین عبدالوهاب كه مقیم سمرقند بود، به تبریز برگشت و منصب پدر را به ارث برد و بدین گونه بود كه كلمه «قاضی » در پیش «طباطبا» پیدا شد.
خاندان دانش
از خاندان طباطبایی درآذربایجان، مردان دانشمند و عارف زیادی برخاسته اند كه آیت الله آقامیرزاعلی آقاقاضی، علامه طباطبایی، آیت الله سیدمحمدحسن الهی طباطبایی و… و سیدمحمدعلی قاضی طباطبایی از آن جمله اند.
دوران ابتدایی زندگی در تبریز
سیدمحمدعلی قاضی طباطبایی در۶جمادی الاول ۱۳۳۱هـ.ق درشهرتبریز متولد شد (در ۱۲۸۹ هـ.ش) برای كسب علم به مدرسه علوم دینی طالبیه تبریز رفت. چندی بعد، دوران سختگیری رضاشاه به روحانیان آغاز شد. او و پدرش جزو مبارزان بودند. درحالی كه ۱۶ساله بود، به همراه پدرش به تهران تبعید شد. اندكی بعد به مشهد تبعید شدند و یكسال درآنجا زندگی كردند.
تحصیل در قم و عراق
در۲۹سالگی وپس از پایان سطوح مقدماتی تحصیل خود، راهی قم شد و یازده سال در آن شهر از كلاس درس مراجعی چون آیت الله محمدحجت كوه كمری، آیت الله سیدصدرالدین صدر، آیت الله محمدرضا گلپایگانی ، آیت الله مرعشی نجفی ، آیت الله بروجردی و آیت الله خمینی بهره مند شد. پس از آن به محضر درس آیت الله كاشف الغطاء، آیت الله محسن حكیم، آیت الله عبدالحسین رشتی ، آیت الله حاج میرزا باقر زنجانی و آیت الله بجنوردی درعراق شتافت.
او از روش عملی و سیاسی آیت الله كاشف الغطاء كه از اوضاع سیاسی مسلمانان ناراضی بود و بارها حوزه علمیه را ترك كرده و به جمع مبارزان با نیروهای استعمارگر انگلستان رفته بود، الگو گرفت.
بعد از ۳سال اقامت درعراق، به تبریز بازگشت. درحالی كه ۲۰آیت الله ومرجع بزرگ شیعه جهان اسلام، به او اجازه اجتهاد داده بودند.
حج، عراق و بافت كرمان
وقتی در ۱۳۴۴‎/۶‎/۲۴ به تبریز برگشت، ممنوع الكلام شده بود مدتی بعد از گوشه گیری ، برای زیارت خانه خدا به عربستان واز آنجا به دیدار آیت الله خمینی درعراق رفت. وقتی برگشت تا آذر ۱۳۴۷ حركتهای سیاسی محسوسی نداشت اما درآن ماه، درمنبر خود ، علیه حكومت و اسرائیل سخنرانی كرد كه منجر به تبعید ۶ماهه وی به بافت كرمان شد. او دراین شهر ، كتاب «سفرنامه بافت» را نوشت كه هنوز هم بطور كامل چاپ نشده است. با این حال رابطه اش را با مردم قطع نكرد. درنتیجه چاپ شدن مقاله های او دركشورهای عربی ، ممنوع الملاقات نیز شد.
دوره تبعید دربافت به سر رسید. او عازم تبریز بود كه از بستان آباد به زنجان و از آنجا به تهران منتقل شد و بعد از مدتی به تبریز برگشت.
شهادت مصطفی خمینی
وقتی فرزند آیت الله خمینی ، مصطفی خمینی به شهادت رسید ، آیت الله قاضی مراسم عزاداری مفصلی را در مسجد آیت الله بادكوبه ای تبریز برگزار كرد كه دانشجویان زیادی از دانشگاه آذرآبادگان درآن شركت كردند. هنگامی كه مقاله رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات چاپ شد كه آیت الله خمینی را به شهرت طلبی وبی اعتقادی متهم كرده بود، حوزه و شهرقم تعطیل شد و مردم تظاهرات كردند، درپی آن دانشجویان دانشگاه آذرآبادگان تبریز دست به تظاهرات زدندو با پلیس درگیر شدند.
قیام تبریز
چهلم قربانیان در قم از راه رسید و آیت الله قاضی طباطبایی و آیت الله سیدحسن انگجی عزای عمومی اعلام كردند. مردم از اول وقت ۲۹بهمن ۱۳۵۶ درجلو مسجد میرزایوسف آقا جمع شدند. دانشجویان دانشگاه را تعطیل كردند. كسبه و تجار هم مغازه هایشان را بستند و تبریز تعطیل شد. تعداد اجتماع كنندگان به بیش از ۲۰هزارنفر می رسید.
اقدام و اهانت سرگرد مقصود حق شناس ؛ رئیس كلانتری ۶تبریز به مسجد، جرقه به خرمن خشك زد ومحمد تجلا با پاره آجری به وی حمله كرد. سرگرد او را با كلتش كشت . مردم جسد او را به دست گرفته و از بازار سرپوشیده، خارج شدند و به خیابانها آمدند. اگرچه مردم به گلوله بسته می شدند اما آیت الله قاضی، خود را از صف اول مردم به كنار نمی كشید.
خبر شورش عمومی تبریز به عراق و به آیت الله خمینی رسید. آیت الله خطاب به مردم تبریز نوشت: «سلام بر اهالی شجاع و متدین آذربایجان عزیز. درود بر مردان برومند و جوانان غیرتمند تبریز كه در مقابل دودمان بسیار خطرناك پهلوی قیام كردند… كشتار دسته جمعی تبریز، ملت غیور ایران را چنان تكان داد كه درآستانه انفجار است . انفجاری كه…»
آیت الله قاضی به آرامش توفانی كه برخاسته بود، نمی اندیشید. برای همین ، به بالای منبر مسجد شعبان رفت وگفت:… كار دیگر از سخنرانی و پخش اعلامیه ها گذشته. زیرا این گونه تبلیغات ، اثری ندارد. باید قیام كنید. قیام و بس…
ساواك از گرایش آیت الله قاضی به عملیات مسلحانه، خبر می دهد كه اجازه عملیات مسلحانه را صادر می كند. برای تخریب چهره وی ، ساواك نامه ای جعلی به امضای آیت الله خمینی را درمیان بازاریان تهران پخش می كند كه درآن آیت الله قاضی را «فردی مجهول الهویه » می نامند. خبراین اعلامیه درپاریس به گوش رهبر انقلاب می رسد. اعلامیه ای را می نویسد و قاضی را «یكی از دوستان قدیمی و از خدمتگزاران اسلام» معرفی می كند.
وقتی انقلاب پیروز می شود آیت الله طالقانی اولین نمازجمعه را درتهران برگزار می كند، آیت الله قاضی درمرداد ۱۳۵۸ اولین نماز جمعه تبریز را برپا می كند اما سه گلوله گروه سیاسی ـ مذهبی افراطی فرقان به او اجازه نمی دهد تا به فعالیتهای علمی و سیاسی خود ادامه دهد. او در شبانگاه عیدقربان و به هنگام بازگشت از نماز مغرب و عشاء در ۱۰ آبان ۱۳۵۸ ترور می شود و۴۳ كتاب ، میراث علمی ، از او به جا می ماند.
از وی ۴پسر و یك دختر به یادگار مانده است كه یكی از آنها روحانی و یكی كارشناس حقوق سیاسی از دانشگاه هستند .
خاطرات
خاطرات سیدمحمدتقی قاضی طباطبایی ؛ فرزند روحانی آن شهید: مدتی تا سال ۴۷ از فعالیت سیاسی و سخنرانی محروم بود تا این كه درآن سال به خاطر مسائل زنان، بانك ملی اقلیتهای مذهبی، فرقه های ضاله و اسرائیل در روز عید فطر سخنرانی كرد كه ۶ماه به بافت كرمان تبعید شد.
همیشه ترور به وسیله عده ای دستوردهنده، عده ای طراح و عده ای عامل، انجام می شود. شهید قاضی طباطبایی را در۱۰ آبان ۵۸ ترور كردند. بعداً عاملان این ترور، دستگیر شده و به سزای اعمال خود رسیدند ولی طراحان…؟
حاج محمدحسن عبدیزدانی از یاران آن شهید: فشنگهایی كه آقای قاضی را با آن ترور كرده بودند، از یك كلت آمریكایی شلیك شده بود… دكتر میلانی و ساریخانی گلوله ای را كه از مغز آقا درآورده بودند، به یك دستمال كاغذی پیچیدند و به من دادند.
سیدمحمد الهی طباطبایی ؛ خواهرزاده آن شهید:
هنگامی كه لوایح ششگانه شاه در ۱۳۴۱ مطرح شد، ما گروه «دوچرخه سواران قاضی »و زیرنظر آقای قاضی بودیم. اعلامیه «آذربایجان بپا می خیزد» درسال ۴۲ و پس از حمله به مدرسه فیضیه قم ، درمنزل آیت الله قاضی نوشته شد و ما آن را چاپ و پخش كردیم. وقتی ایشان با قرار التزام عدم خروج از حوزه قضایی تهران آزاد شدند، به تبریز آمدند. مردم تا ساعت ۲۳ به دیدن ایشان می آمدند. وقتی درخانواده تنها شدیم ، ناگهان یك نفر از بالای اتاق آقا به داخل حیاط پرید و درحیاط را باز كرد. مأموران ساواك به داخل حیاط ریختند و اهل خانه را به صف كردند و روبه دیوار نشاندند. اسلحه ها را پشت گردن مردان خانواده قرار دادند و همه را تهدید كردند. خانمها و بچه ها خیلی ترسیدند. بطوری كه یكی از فرزندان ایشان؛ آقای سیدحسن بر اثر ترس، دچار ضعف اعصاب شد و دراثر ترس، خواهر ۱۸ساله من جان داد.
وقتی منصور نخست وزیر ترور شد، سخنرانی های روحانیون برای توجیه عملیات نظامی انجام گرفت. رژیم باید برچیده می شد كه تنها با صلوات نمی شد. آقای قاضی به عملیات نظامی مشروعیت می داد و آنها را تأیید می كرد. چون ساواك بعد از دستگیركردن مبارزان آنها را كمونیست معرفی می كرد، خنثی كردن این تبلیغات با روحانیت مبارز بود و آقای قاضی این كار را می كرد.
درآن زمان، بیشتر عملیات نظامی درتهران انجام می شد ولی افرادی كه آنها را انجام می دادند، معمولاً بچه های تبریز یا برخاسته از تبریز بودند. محمد حنیف نژاد ، سعید محسن ، علی باكری و سیدجلیل سیداحمدیان (كه از دبی هواپیماربایی كرد) از آن جمله اند.
آقای قاضی به سایر گروهها با هراعتقادی كه داشتند، می گفت: بحث شما و ما، علمی و فرهنگی است كه در وقت مقتضی انجام خواهد شد. فعلاً بحث مبارزه با نظام شاهنشاهی است . آقای قاضی نمی خواست جبهه انقلاب به چند شاخه تقسیم شود. هدفی كه رژیم به دنبال آن بود. من بارها گفت وگوی حنیف نژاد با آقای قاضی را دیده وشنیده بودم.
درسال ۱۳۵۰ حدود ۱۰نفر از جوانان تبریز به اتهام عملیات نظامی دستگیر شدند. آقای قاضی به اتفاق علمای آذربایجان ، برای آزادی ما ، اطلاعیه ای صادر كردند كه به ما مشروعیت داد.
چون آقای قاضی حدود ۳۰سال امام جماعت مسجدهای معروف بود ، در استانداری ، دادگستری ، ارتش ، شهربانی ، ساواك و حتی كمیسیون امنیت عواملی داشت كه مشروح مذاكرات و مصوبات جلسات را به او می رساندند. راننده سرلشگر بیدآبادی (فرماندار نظامی تبریز) و راننده رئیس ساواك آذربایجان از آن جمله بودند.
وقتی انقلاب پیروز شد ، آقای قاضی به پادگان تبریز آمد وگفت: اگركسی خواست وارد پادگان شود و اسلحه بردارد، او را بزنید. همین تدبیر باعث آرامش اوضاع و محفوظ ماندن عمده سلاحهای پادگان تبریز شد.
مدتها بعد از ترور آیت الله قاضی، آیت الله قدوسی كه از بستگان آقای قاضی بود، گفت: وقتی من چند روز قبل از ترور ایشان به تبریز آمدم، به آقای قاضی گفتم: ماندن شما درتبریز صلاح نیست. به قم بروید و درآنجا اقامت كنید. متأسفانه فرصت نیافت و با یك هفته فاصله از دیدار و گفت وگوی ما، ترور شد.
یك روزنامه نگار تبریزی : اعتراف سریع به اشتباه
آیت الله قاضی جزو معدود امام جمعه ها بود كه اگر در عبادات و اعمال خود ، اشتباه می كرد و متوجه آن می شد، به سرعت به آن اعتراف می كرد و به جبران آن می پرداخت. مثلاً او در نمازهای جمعه دچارسهو می شد. وقتی نماز تمام می شد، به اشتباه خود درمقابل مردم اعتراف می كرد و از نو نماز می خواند و نگران موقعیت خود درمیان مردم نبود.
شهید قاضی ؛ سوژه كتابها
شهید قاضی طباطبایی كه ۴۳ جلد كتاب علمی و تحقیقی نوشته وچندین مقاله او به زبان عربی در دنیای عرب منتشر شده است، خود سوژه نویسندگان مختلف قرار گرفته است. جلد سیزدهم یاران امام به روایت اسناد ساواك، قاضی طباطبایی قله شجاعت و ایثار ، مجلس نشین قدس، پارسای پایدار ، سیمای فرزانگان ، هفت هزار روز تاریخ ایران وانقلاب، و… از جمله آن كتابها ومقاله ها هستند. تاكنون بیش از ۲۰اثر درمورد این شهید چاپ و منتشر شده است كه كتاب «تنهایی و پایداری » آقای حسین نجفی در سال ۱۳۷۹ آخرین آنها است