سید حسن تقی زاده را بیشتر بشناسیم
سید حسن تقیزاده، فعالیت سیاسی تقیزاده با پارلمان آغاز شد و با پارلمان به پایان رسید، او به نمایندگی از اصناف تبریز در اولین دوره مجلس شورای ملی به پارلمان وارد شد و هنگامی که در نود سالگی به دلیل زمینگیر شدن از سیاست کناره گرفت نیز نماینده مجلس سنا بود.
فرآوری: فهیمه السادات آقامیری-بخش تاریخ ایران و جهان تبیان
سید حسن تقی زاده ، سیاست مداری نام آشناست که در تاریخ معاصر از آن بسیار یاد شده است . او تندرویی بود که به اعتدال رسید، در این مطلب نگاهی گذرا داریم به فعالیت ها ، افکار و زندگی سیاسی سراسر تغییر این مرد تاریخی...
«سه زندگی در یک عمر»
اگر اندک علاقهای هم به خواندن تاریخ معاصر داشته باشید، نام او را در برشهای مختلفی از تاریخ یکصد ساله ایران میبینید؛ سید حسن تقیزاده. فعالیت سیاسی تقیزاده با پارلمان آغاز شد و با پارلمان به پایان رسید، او به نمایندگی از اصناف تبریز در اولین دوره مجلس شورای ملی به پارلمان وارد شد و هنگامی که در نود سالگی به دلیل زمینگیر شدن از سیاست کناره گرفت نیز نماینده مجلس سنا بود. زندگی طوفانی تقیزاده محدود به عضویت در پارلمان نبود. او سالهای متمادی وزیر و سفیر بود و افکارش در فضای روشنفکری ایرانی موافقان و مخالفان فراوان داشت. قضاوت مورخان و موثران تاریخ ایران اما در خصوص عملکرد سیاسی و فکری تقیزاده در دورههای مختلف تاریخی چنان است که میباید نزدیک به یک قرن زندگی او را به دورههای مختلفی تقسیم کرد.
روشنفکری جوان در عهد ناصری
اصول فقه را نزد میرزا محمود اصولی و حاج میرزاحسن فراگرفت. علوم جدید و زبان فرانسوی را دور از چشم پدر همراه با رفیقش میرزا محمدعلیخان تربیت نزد میرزا نصرالله خان سیفالاطباء (پسر میرزا عبدالعلی سیفالاطباء) به مدت پنج سال (۱۲۷۸–۱۲۷۳) آموخت.
سید حسن تقیزاده در ۱۲۵۷ شمسی در تبریز متولد شد. پدرش امام جماعت مسجدی در تبریز بود. تقیزاده به مانند بسیاری دیگر از روشنفکران ایرانی با تحصیلات مذهبی آغاز کرد. پدرش که شاگرد شیخ حسین انصاری از علمای به نام نجف بود آرزو داشت فرزندش را برای اخذ اجتهاد به نجف بفرستد. تقیزاده از هشت سالگی تحصیل مقدمات عربی و از چهارده سالگی تحصیل علوم عقلی، ریاضیات و نجوم و هیئت را شروع کرد. در حکمت قدیم، طب جدید، علم تشریح و هیئت جدید درس خواند. در مدرسه آمریکایی تبریز با علوم جدید آشنا شد.
سید حسن تقیزاده جوانی بیست ساله بود که روشنفکران ایرانی در آخرین سالهای حکومت ناصرالدین شاه با مشاهده عقبماندگی ایران از غرب، فریاد تجددخواهی سر داده بودند. تبریز در آن روزها دومین شهر بزرگ ایران و کانونی برای روشنفکران ایرانی بود که در قفقاز و استانبول زندگی میکردند و افکار و آرایشان از طریق روزنامهها و مجلات به تبریز میرسید. تقیزاده با مطالعه اندیشههای میرزا ملکمخان ناظمالدوله، طالبوف و روزنامههای فارسی زبان خارج از کشور، نظیر اختر، پرورش، ثریا، حبلالمتین و حکمت که به تبریز میرسید و همچنین کتابهای عربی چاپ مصر و کتابهای ترکی چاپ عثمانی، تمایل فراوانی به اندیشههای سیاسی اروپایی، افکار آزادیخواهانه، ضد استبدادی و تجددطلبانه یافت. شیفتگی او به ترویج افکار عصر روشنگری چنان بود که با همراهی دوستش محمدعلی خان تربیت تصمیم به تاسیس مدرسهای در تبریز گرفت تا به تبلیغ تجددخواهی بپردازد اما این مدرسه با مخالفت علمای تبریز امکان فعالیت نیافت و محمدعلی خان تربیت و تقیزاده به جای مدرسه به تاسیس کتابفروشی روی آوردند. کتابفروشی تربیت به سرعت مرکزی برای رفت و آمد تجددخواهان و محلی برای تبادل کتابهای عربی، ترکی و نشریات فارسی زبان تجددخواه منتشره در خارج از ایران شد. این همان کتابفروشیای بود که در دوران استبداد صغیر به آتش کشیده شد. او یک سال قبل از آغاز انقلاب مشروطه به عثمانی، مصر و قفقاز سفر کرد و با روشنفکران و همچنین ایرانیان مخالف استبداد ناصری مقیم آن دیار ملاقات کرد.
رهبر افراطیها
در اولین مجلس شورای ملی، تقیزاده جوان نماینده مردم تبریز بود. نطقهای هیجانی او در دفاع از آرمانهای مشروطه و مخالفت تند و تیز با دشمنان حکومت قانون و تجددخواهی وی را به یکی از رهبران برجسته انقلاب بدل ساخته بود. او در مجلس شاخصترین نماینده جناح اقلیت تندرو محسوب میشد که طرفدار تغییرات و اصلاحات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بود و انتقادهای تندی از نظام استبدادی به عمل میآورد. تقیزاده در این دوره در کنار رجالی چون سعدالدوله و میرزا حسنخان مشیرالدوله عضو هیاتی شد که از طرف مجلس مامور تدوین متمم قانون اساسی مشروطه گشت که در آن حکومت مشروطه و فصل حقوق ملت تعریف شده و در مذاکرات آن بحثهای جدی در خصوص عرف و شرع درگرفت.
در اولین دوره مجلس، کار محمدعلی شاه قاجار با نمایندگان به آشتی نیافتاد و اگرچه گفتوگوها و تلاشهای فراوانی برای توافق شاه خودکامه با مجلسیان شد اما سرانجام کار به بمباران مجلس با توپهای روسی انجامید. در این میان جناح تندرو مشروطهخواه، امینالسلطان صدراعظم شاه را به این دلیل که او را عاملی برای نابودی مشروطه تلقی میکرد به قتل رساند. تقیزاده به عنوان شناخته شدهترین رهبر تندروهای مشروطه بعدها اطلاع از ماجرای ترور امینالسلطان را انکار کرد اما شکی نیست که نزدیکان او در این ترور دست داشتهاند.
وقتی برخی روزنامههای نزدیک به تندروها به مادر شاه فحش دادند، و درخواست شاه برای محاکمه دشنامگوی مادرش به جایی نرسید، وقتی به کالسکه محمدعلی شاه بمب پرتاب شد و شاه خواهان محاکمه عاملان این ترور نافرجام شد اما تندروهای مجلس و از جمله تقیزاده مانع شدند؛ شاه دیگر اطمینان حاصل کرد که با مجلس از در آشتی نمیتواند در آید.
مجلس به توپ بسته شد و تقیزاده به سفارت انگلستان گریخت و با وساطت این سفارت، شاه به تبعید او از ایران رضایت داد. تقیزاده ابتدا به پاریس و سپس لندن رفت.
او در دوران تبعید در انگلستان با همکاری ادوارد براون تلاش فراوانی کرد تا اوضاع ایران در دوره استبداد صغیر را در افکار عمومی مطرح سازد.
دعوای مشروطه و مشروعه
پس از فتح تهران و خلع محمد علی شاه در 1288 ش. تقیزاده از سوی چهرههایی چون عضدالملك (نایبالسلطنه)، محمد ولی خان تنكابنی، سردار اسعد بختیاری به تهران دعوت شد تا دركمیتهای كه هدفش اداره موقت كشور و فرونشاندن خشم و تندروی مشروطه خواهان بود فعالیت كند. در همین سال تقیزاده در انتخابات دوره دوم مجلس شورای ملی به نمایندگی از مردم تبریز به مجلس راه یافت. در این دوره اختلاف میان دو جناج موسوم به اعتدالیون و انقلابیون، نمایندگان را به صفبندیهای خصومت آمیز سوق داد. بحثهای مربوط به اصلاحات ارضی، اعطای املاك زراعی به كشاورزان و همچنین دخالت یا عدم دخالت دین در سیاست، نمایندگان مجلس را رو در روی یكدیگر قرار داد. دستگیری و اعدام آیتالله شیخ فضل الله نوری پرچمدار مشروعیت در نهضت مشروطه ـ مرداد 1288ـ و همچنین ترور آیتالله سید عبدالله بهبهانی مقتدرترین رهبر جنبش مشروطه و رهبر جناح مخالف تقیزاده ـ تیر 1289 ـ نتیجه این رویارویی بود.
پس از این حوادث، تقیزاده به دشمنی با روحانیت متهم شد و مرحوم آخوند خراسانی و عدهای از علمای نجف به «فساد مسلك سیاسی تقی زاده و عدم شایستگی او در مجلس و لزوم خروج او از ایران» فتوا دادند.
در پی این تحولات تقیزاده رهسپار تبریز شد تا بحران فرو نشیند اما خشم افكار عمومی نسبت به وی سبب خروج او از كشور و عزیمتش به استانبول شد. تقیزاده طی یك سال و نیم اقامت در این شهر با محافل تجددخواه و روشنفكر، معاشر بود. او با مورگان شوستر مستشار امریكایی كه برای ورود به ایران و تصدی امور مالی كشور آماده سفر به تهران میشد، 12 ملاقات كرد. سفری هم به پاریس و لندن داشت و طی 6 ماه اقامت خود در انگلستان با ادوارد براون و چهرههای دخیل در مسایل ایران دیدار و گفتگو كرد.
متحد با آلمان بر ضد انگلیس
تقیزاده با آغاز جنگ جهانی اول، نزدیکی با دولت آلمان را راهی برای رهایی ایران از چنگال روس و انگلیس دید و به همین دلیل به برلن رفت و کمیته ملیون متشکل از شخصیتهای سیاسی- فرهنگی ایرانی را تشکیل داد تا با فعالیت علیه امپریالیسم روس و انگلیس از طریق آلمان قیصری راهی برای نجات ایران که در کشمکشهای پس از انقلاب مشروطه در اوج نابسامانی بود بیابد که با شکست آلمان در جنگ راه به جایی نبرد. او از جمله سیاستمدارانی بود که به نزدیکی به دول بزرگ جهان برای ایستادن در برابر فشار روسها و انگلیسها اعتقاد داشت از جمله معتقد بود باید به دولت ایالات متحده نزدیک شد. او در نامهای به محمود افشار در سال ۱۳۰۰ و پس از شکست آلمانها در جنگ مینویسد: «اگر مطلب عمده که به عقیده اینجانب کشیدن آمریکاییها به ایران و دست دادن آنها در ادارات است سر بگیرد، عنقریب کارها به جاده اصلاح میافتد. باید آنچه ممکن است کوشش کرد که آمریکا را به ایران کشید. امتیازات داد. مستشارهای مالی و فواید عامه و زراعت و تجارت و طرق و شوارع و تلگراف از آنها آورد، مدارس آمریکایی تقویت کامل نمود...»
پرتاب نارنجک تجددخواهی
در همین سالها تقیزاده در نشریه کاوه به بیان راه علاجش جهت تجددخواهی در ایران میپردازد. دیدگاه او مبنی بر اینکه «ایرانی باید ظاهراً و باطناً، جسماً و روحاً فرنگی مآب شود و بس»
تقیزاده در سرمقاله شماره اول دوره دوم کاوه (ژانویه ۱۹۲۰) چنین نوشت: «قصد مجله کاوه بیشتر از هر چیز ترویج تمدن اروپائی است در ایران، جهاد بر ضد تعصب، خدمت به حفظ ملیت و وحدت ملی ایران، مجاهدت در پاکیزگی و حفظ زبان و ادبیات فارسی... امروز چیزی که به حد اعلا برای ایران لازم است و همه وطندوستان ایران با تمام قوا باید در راه آن بکوشند سه چیز است که هر چه درباره شدت لزوم آنها مبالغه شود کمتر از حقیقت گفته شده: نخست قبول و ترویج تمدن اروپا بلاشرط و قید و تسلیم مطلق شدن به اروپا و اخذ آداب و عادات و رسوم و ترتیب و علوم و صنایع و زندگی و کل اوضاع فرنگستان بدون هیچ استثنا (جز از زبان) و کنار گذاشتن هر نوع خودپسندی و ایرادات بیمعنی که از معنی غلط وطنپرستی ناشی میشود و آن را وطنپرستی کاذب توان خواند. دوم اهتمام بلیغ در حفظ زبان و ادبیات فارسی و ترقی و توسعه و تعمیم آن، سوم نشر علوم فرنگ و اقبال عمومی به تأسیس مدارس... این است عقیده نگارنده این سطور در خط خدمت به ایران و همچنین برای آنان که به واسطه تجارت علمی و سیاسی زیاد با نویسنده همعقیدهاند که ایران باید ظاهراً و باطناً و جسماً و روحاً فرنگیمآب شود و بس.»
آنها که در این سالها بر او تاختهاند هیچگاه مطالب پیش از جمله معروف را نیاوردند تا دیدگاه او به روشنی مشخص شود. اگرچه تقیزاده سالها بعد گفتارش را قدری افراطی دانست و تلاش کرد تا در سالهای پایانی عمر آن را تعدیل کند. او در خطابه معروف باشگاه معلمان میگوید: «اینجانب در تحریض و تشویق به اخذ تمدن غربی در ایران (اگر هم قدری به خطا و افراط) پیشقدم بودهام و چنانکه اغلب میدانند اولین نارنجک تسلیم به تمدن فرنگی را چهل سال قبل بیپروا انداختم که با مقتضیات و اوضاع آن زمان شاید تندروی شمرده میشد و بجای تعبیر «اخذ تمدن غربی» پوست کنده فرنگیمآب شدن مطلق ظاهری و باطنی و جسمانی و روحانی را واجب شمردم و چون این عقیده که قدری افراطی دانسته شد در تاریخ زندگی من مانده اگر تفسیر و تصحیحی لازم داشته باشد البته بهتر آنست که خودم قبل از خاتمه حیات نتیجه تفکر و تجربه بعدی این مدت را روزی بیان و توضیح کنم. تا حدی توضیح یا عذر آن نوع افراط و تشویق بیحدود به اخذ تمدن غربی در اوایل بیداری و نهضت ملل مشرق آن است که چون این ملتها بیاندازه نسبت به ملل مغربی در علم و تمدن عقب مانده و فاصله بین آنها بیتناسب زیاد شده بود وقتی تکانی خورده و این بُعد مسافت را درک کردند و چشمشان در مقابل درخشندگی آن تمدن خیره گردید، گاهی پیشروان جوان آنها یکباره بدون تأمل زیاد و تمیز و تشخیص بین ضروریات درجه اول تمدن و عوارض ظاهری آن اخذ همه اوصاف و اصول و ظواهر آن را چشم بسته و صد درصد و در واقع تسلیم مطلق و بیقید به آن تمدن غربی را لازم شمرده و دل به دریا زدند و آن را تشویق کردند و خواستند به یک جهش آن فاصله را طی نموده خود را به کانون تمدن جدید که در هزاران سال تکامل یافته بود بیندازند...»
در کنار خودکامه تجددخواه
سیدحسن تقیزاده در ١٥ دی ماه سال ١٣١٢ وزیر مختار ایران در فرانسه شد.
منابع: موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، سایت تاریخ ایرانی، کتاب زندگی طوفانی/دکتر افشار