تبیان، دستیار زندگی
ماه دی، برابر با زادروز «خسرو سینایی» است. هرچند سینایی از شاخص ترین کارگردانان حوزه سینما است اما علاوه بر سینما در حوزه موسیقی نیز دستی بر آتش دارد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چهره موسیقیایی خسرو سینایی

ماه دی، برابر با زادروز «خسرو سینایی» است. هرچند سینایی از شاخص ترین کارگردانان حوزه سینما است اما علاوه بر سینما در حوزه موسیقی نیز دستی بر آتش دارد.

فراوری- بخش هنری تبیان

خسرو سینایی

خسرو سینایی کارگردان مولفی است که آثار سینمایی اش بخش مهمی از تاریخ معاصر سینمای ایران را تشکیل می دهد. آثار او معمولاً بر پایه مستندهای اجتماعی استوار هستند.

وی فارغ التحصیل کارگردانی و فیلم نامه نویسی از آکادمی هنرهای نمایشی و رشته تئوری موسیقی از کنسرواتوار وین است. سینایی از سال 1346 در وزارت فرهنگ و هنر و از سال 1352 در تلویزیون ایران شروع به کار کرد. او فعالیت سینمایی خود را در سال 1358 با کارگردانی فیلم زنده باد ... آغاز کرد. سینایی افزون بر نویسندگی و کارگردانی، ساخت موسیقی و تدوین برخی از آثارش را نیز بر عهده داشته است. او در سال 1384 فیلم کوتاه «فرش، اسب، ترکمن» از مجموعه فرش ایرانی را کارگردانی کرد.

سینایی در سال 1387 موفق به دریافت نشان ویژه کشور لهستان از سوی رییس جمهور این کشور شد. او این نشان را به خاطر ساخت فیلم مستند مرثیه گمشده که روایت گر مهاجرت هزاران لهستانی به ایران در سال های 1941 و 1942 است، دریافت کرد

او اما در کنار فیلم نامه ها و کارگردانی های ممتازی که انجام داده، نوازنده ی قابل آکاردئون و آهنگساز است.

در عین حال شاعر هم هست و نقاشی هم می کند. خودش می گوید موسیقی و شعر، پدرخوانده ی سینمایش هستند. شاید به همین خاطر است که با بسیاری از موزیسین ها رفیق است و از همه بیشتر با لوریس چکناواریان که موسیقی تعدادی از فیلم هایش را نیز ساخته و در عین حال همچنان آرزوی ساخت فیلمی موزیکال را دارد. او قرار بود چند سال قبل همراه با «کیوان میرهادی» کنسرتی برگزار کند که این اتفاق محقق نشد.

«سینایی» فارغ التحصیل رشته تئوری موسیقی از کنسرواتوار وین است؛ پس طبیعی است که موسیقی فیلم هایش را خودش بسازد، هر چند که وجه موسیقایی وجودش آنقدر شناخته نشد که کارگردانی اش. بخشی از این ماجرا را می توان پای تقدیر نوشت و بخشی  را به انتخاب شخصی اش.

«سینایی» موسیقی را از کودکی آغاز کرد. خودش می گوید یک بار آکاردئونی را دست یکی از فامیل هایش می بیند و از این ساز خوشش می آید: «آن روزها آکاردئون خیلی مد بود و برادرم هم که دید من این ساز را دوست دارم، یکی برایم خرید. از خودم استعداد نشان دادم و نوازنده ی قابلی شدم، آنقدر که در چند ارکستر هم می نواختم و حتی تلویزیون آن زمان از من به همراه ارکستری که در دبیرستان تشکیل داده بودیم دعوت کرد که هفته ای یک اجرا داشته باشیم. بعد از آن هم من برای تحصیلات، «اتریش» را انتخاب کردم که کشور مهد موسیقی بود و استادان برجسته ای در آن وجود داشتند. البته می خواستم معماری بخوانم و در کنارش هم موسیقی را دنبال کنم.»

سینایی در آن کشور روزگار غریبی می گذراند. دیده اید بعضی آدم ها به دنیا می آیند مدرسه می روند همان سال اول دانشگاه قبول می شوند سر کاری می روند و سرآخر ازدواج می کنند؟ دیده اید که زندگی یک سری  آدم ها تا چه اندازه روتین و برنامه ریزی شده و منظم است در عوض بعضی آدم ها هر روزشان خودش قصه ای دارد؟ زندگی سینایی همین است. آنقدر اتفاقات ریز و درشت  پشت سر گذاشته که چاره ای جز فیلم سازی نداشته است.  پایش را که به اتریش می  گذارد، در خانه ی استادی موسیقی دان ساکن می شود که در جنگ کشته شده است. در همان اتاق یک  پیانوی رویال هم وجود داشت:  «به آن خانه که رفتم، صاحب خانه من را به رئیس سمینار آکاردئون کنسرواتور وین معرفی کرد. چون در تلویزیون برنامه داشتم با اعتماد به نفس بسیار شروع به نواختن کردم، اما آن استاد به من گفت که باید هر چه تاکنون نواخته ام و می دانم را کنار بگذارم و همه چیز را از صفر شروع کنم. من هم این کار را کردم. بعد از آنکه می خواستم وارد آکادمی موسیقی شوم، استاد علیرضا مشایخی و پرویز منصوری را انتخاب کردم . ما حق انتخاب استاد را داشتیم.»

او اما در کنار موسیقی، در دانشگاه معماری را ادامه می دهد تا اینکه وارد کنسرواتوار می شود: «رشته ای که انتخاب کردم، تعلیم و تربیت ساز آکاردئون بود و در پایان تحصیلاتم در سالن موتزارت کنسرت سولوی  آکاردئون دادم و با درجه ممتاز کنسرواتوار را به پایان رساندم.»

«سینایی» حالا از آن اسم های ماندگار در دنیای هنر ایران است. از آن اسم هایی که می شود با خیال راحت بهشان لقب استادی داد، هر چند خودشان این را دوست نداشته باشند، اما او زندگی هنری سختی داشته است.

به آن خانه که رفتم، صاحب خانه من را به رئیس سمینار آکاردئون کنسرواتور وین معرفی کرد. چون در تلویزیون برنامه داشتم با اعتماد به نفس بسیار شروع به نواختن کردم، اما آن استاد به من گفت که باید هر چه تاکنون نواخته ام و می دانم را کنار بگذارم و همه چیز را از صفر شروع کنم.

مثل خیلی های دیگر خیلی از کارهایش متوقف مانده است. مثلا خودش می گوید برای ساخت فیلم «قطار زمستانی» که با همکاری کشور لهستان - کشور همسرش گیزلا وارگا سینایی- ساخته شد، چهار سال معطل مانده است، چون کسانی که در انستیتوی لهستان حضور داشته اند، با او اختلاف نظر داشتند، اما اینها را بخشی از کار می داند، برای همین گفته است: «این دردسرها همیشه وجود داشته و جزو طبیعت کار ما است اما مطمئن باشید که اثر خوب همیشه ماندگار خواهد شد حتی اگر برخورد سلیقه ای با آن شود. من به هنرمندان جوان توصیه می کنم شرح حال گذشته هنرمندان معروف را بخوانند. مثلاً در فیلم «همشهری کین» اورسن ولز کارگردان ناچار به ترک هالیوود می شود برای اینکه تهیه کنندگان اعتقاد  دارند فیلم هایش فروش خوبی ندارد اما بعد از آن سالها به عنوان بهترین فیلم تاریخ سینما مطرح می شود. سهراب سپهری نیز در شرایط بسیار معمولی و متوسط فوت می کند اما الآن تابلوهایش با قیمت های گزافی به فروش می رسد.»

سینایی در کنار شاعری و نوازندگی و آهنگسازی نقاشی هم می کند. می گوید اما وقتی به ایران بازمی گردد، با آنکه تحصیلاتش از بسیاری از موسیقی دانان آن زمان بیشتر بوده، چندان به عنوان موزیسین به رسمیت شناخته نمی شود: «در آن زمان کسی علاقه ای به نواختن موسیقی کلاسیک با این ساز نداشت و حتی نمی توانستم شاگردی بگیرم. از آن طرف فکر می  کردم، می توانم تمام هنرها را در «سینما» جمع کنم. اصلا یکی از جذابیت های سینما برای من همین بود. ضمن آنکه وقتی در سینما مشغول شدم، به اندازه ی کافی برایم مشغله داشت و نمی توانستم چیزهای دیگر را به آن جدیت دنبال کنم.»

اما حالا، وقتی از امروز به گذشته نگاه می کند، این بهترین انتخاب بوده است: «شاید اشتباه کردم، اما پشیمان نیستم چون لابد آن زمان که این تصمیم را گرفته ام دلیلی عقلانی برایش داشته ام، اما به هر حال حسرت درونی برای خیلی از آدم ها وجود دارد و برای من هم. حالا فیلمنامه های بسیاری چون «دادگاه تلویزیونی»، «سپید جامه گان»، «قطار زمستانی» و ... آماده ی کار دارم اما شرایط ساختشان فراهم نشده است. از آن طرف بسیار دلم می خواهد به عنوان کسی که از 12 سالگی در زمینه موسیقی فعالیت کرده و بعد وارد فعالیت های حرفه ای سینما شده است، یک فیلم  موزیکال بسازم. می توانم با این اتفاق تمام توانایی هایم در سینما، ادبیات و موسیقی را نشان دهم، اما این همچنان به عنوان یک آرزو مانده است. از آن طرف دلم می خواهد اثری فولکلور بسازم که شعرها و آوازهای فرهنگ های مختلف سرزمینم در آن حضور داشته باشد.»

او موسیقی بسیاری از فیلم هایش از جمله هیولای درون، عروس آتش، گفت وگو با سایه و غیره را خودش ساخته و در «من ایران را دوست دارم» به عنوان نوازنده ی آکاردپون حضور داشته است. همچنین روی26 شعر زنده یاد پروین دولت آبادی موسیقی ای با نام «سپیده می دمد»  نوشته است که البته هنوز منتشر نشده است: «هیولای درون را زمانی ساختم که دوستان موزیسین ام ایران نبودند. انگار از روی ناچاری این اتفاق رخ داد. بعد از آن اما خیلی از موسیقی فیلم هایم را خودم ساختم. خیلی وقت ها کارگردانی و نوشتن موسیقی وقت گیر و خسته کننده بود، اما در عین حال این امکان را به من می داد تا در زمان نوشتن فیلم نامه در همان لحظه موسیقی  اش را هم بنویسم و این به حس هر دو کمک می کرد. حالا گاهی که موسیقی هایی را که ساخته ام، گوش می کنم با خودم تعجب می کنم. می گویم این آهنگ را چه کسی نوشته است؟! موسیقی در بخشی از ناخودآگاه من است که انگار خودم هم چندان به آن دسترسی ندارم.»


منابع: موسیقی ما/ سوره سینما/ ایران آکت