تبیان، دستیار زندگی
رسم است که هر کسی می خواهد بی خطر اسمی در کند، یا در شبکه های اجتماعی لایکی بگیرد، یک موجود بی دفاع میان راه افتاده را، پیدا می کند و لگدش می زند. یکی از این موجودات بی دفاع میان راه افتاده لفظ مبهمی است به نام مردم. توی تاکسی و اتوبوس و مترو و رستوران و
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مردم را متهم به بی سوادی نکنیم!!!

رسم است که هر کسی می خواهد بی خطر اسمی در کند، یا در شبکه های اجتماعی لایکی بگیرد، یک موجود بی دفاع میان راه افتاده را، پیدا می کند و لگدش می زند. یکی از این موجودات بی دفاع میان راه افتاده لفظ مبهمی است به نام مردم. توی تاکسی و اتوبوس و مترو و رستوران و فیس بوک و توییتر خیلی راحت می شود مردم را دشنام داد و متهم کرد و کاسه کوزه ها را سرشان شکست.

فرآوری فاطمه ناظم زاده-بخش اجتماعی تبیان

مردم را متهم به بی‌سوادی نکنیم!!!

انگار عادت کرده ایم که برای بیان نظرات شخصی و یافتهها و قضاوت های خودمان، آنرا به مردم تعمیم دهیم و به این طریق به دنبال کسب تائید و اثبات حقانیت خود باشیم. در حالیکه این اقدام به طور تدریجی موجب راه اندازی تفکری می شود که به نفع عموم جامعه و یا بهتر بگوییم، افکار عمومی نیست.

لگد به افتاده ی میان راه

رسم است که هر کسی می خواهد بی خطر اسمی در کند یا در شبکه های اجتماعی لایکی بگیرد، یک موجود بی دفاع میان راه افتاده را پیدا می کند و لگدش می زند. یکی از این موجودات بی دفاع میان راه افتاده، لفظ مبهمی است به نام مردم. توی تاکسی و اتوبوس و مترو و رستوران و فیس بوک و توییتر خیلی راحت می شود مردم را دشنام داد و متهم کرد و کاسه کوزه ها را سرشان شکست.

رسم است که هر کسی می خواهد بی خطر اسمی در کند یا در شبکه های اجتماعی لایکی بگیرد، یک موجود بی دفاع میان راه افتاده را پیدا می کند و لگدش می زند.

«مردم نفهم اند»، «مردم وحشی اند»، «مردم بی عاطفه اند»، «مردم بی سواد اند»، «مردم همه چیز را خراب می کنند»، «مردم همه چیز را غلط می نویسند» و چرندیاتی از این دست تهمت ها و دشنام هایی است که در این دورهمی ها نصیب موجود ناشناخته ی بی دفاعی به نام مردم می شود.

سواد یا بی سوادی؟ مردم یا حضرات؟

در گذشته، البته سواد به این می گفتند که آدم ها بتوانند بخوانند و بنویسند و این توان هم مدارج و مراتبی داشت.
الان دیگر هر کسی در عرض ده تا سی ثانیه می تواند با تلفن همراهش بگردد و ببیند املای رایج «خبیث» کدام است؛ «خبیث» یا «خبیس» یا «خبیص»؟ امروز توان حساب کردن، توان استفاده از ابزارهای ارتباطی، توان برخوردهای حساب شده با افراد در جامعه و گروه، و توان هایی از این دست، سواد حساب می شود نه دانستن املای اسطقس یا حفظ بودن جدول تناوبی یا چیزهایی از این دست. به زبان ساده تر سواد از «دانستن اطلاعات انباشته»، به سمت «داشتن مهارت های زندگی» تغییر جهت داده است و این بر اثر تحولات ارتباطی و اطلاعاتی پدید آمده و قابل درک است.
البته این سواد عمومی است. در کنار این سواد عمومی سواد تخصصی ای هم در کار است. مهندس عمران چیزهایی از سازه و استحکام آن و مصالح و امثال این ها می داند که دیگران نمی دانند. پزشک مو به موی بدن آدم ها را از خودشان بسیار بسیار بهتر می شناسد. اقتصاددان است که می داند اشتباه گرفتن تورم با افزایش قیمت، چه خطای مهلکی می تواند به دنبال داشته باشد. بقیه ی مردم هر چند در کار خودشان باسواد باشند در کار دیگران بی سواد اند و این نه عار است و نه ننگ و نه توقعی جز این باید داشت.

مردم را متهم به بی‌سوادی نکنیم!!!


به بیان دیگر، از نشانه های سواد تخصصی این است که در بسیاری موارد با تحلیل های ظاهرا دودوتا چهارتا و در باطن آب دوغ خیاری ما نمی خواند و نباید هم بخواند.
البته بسیاری آدم ها توجهی به این موضوع ندارند. امتحانش ساده است. در یک مهمانی مثلا بگویید کمرم درد می کند. تنها کسانی که یا سکوت می کنند یا اگر چیزی بگویند تشویق به مراجعه به متخصص است، پزشکان هستند. بقیه تقریبا همه و در جا برای شما نسخه می پیچند.
یا از اقتصاد یونان یا زمینه های اجتماعی تشکیل داعش حرف بزنید، همه نظر دارند. البته در مواردی مثل پزشکی که با جان مردم سر و کار دارد، تجویز بدون داشتن شماره ی نظام پزشکی جرم است و قابل پی گرد قانونی. اما در مورد اقتصاد و جامعه و روان و زبان و مانند این ها چنین محدودیت قانونی ای هم وجود ندارد. رقت انگیزترین وضع هم - البته به گمان من - وضع آنان است که مدرک دکتری چیزی را دارند و اصرار دارند با به رخ کشیدن عنوان «دکتر»شان درباره ی چیزی به کلی متفاوت نظر بدهند.

همه سکوت کنند؟

آنچه مسلم است اینکه نمی توان دهان مردم را بست. اما می توان از آن ها خواست که چه با عنوان دکتری و چه بی آن، وقتی می خواهند نظری درباره ی موضوعی بدهند، مقدمات عمومی سواد تخصصی موضوع را فراگرفته باشند و هر چه می توانند با در نظر گرفتن احتمالات نظر بدهند نه با قطعیت. یعنی من اگر خواستم درباره ی تورم حرف بزنم اولا وقت بگذارم و یک کتاب مبانی اقتصاد بخوانم و بفهمم، دوم این که حواسم باشد احتمال دارد با این که خیلی دانا و خیلی باهوش و امثال هذا هستم، در فهم تورم خطا کرده باشم.

درد کجا است؟

این درد، درد تازه ای نیست. همان زخم قدیمی و چرکین نظر دادن همه به عنوان مثال - جز زبان شناسان - درباره ی زبان و موضوع های وابسته به آن است. نظر دادن هایی با پیش فرض های خطا، روش شناسی خطا، و صد البته نتایج خطا. بدون هیچ آشنایی با ابتدائیات تخصصی موضوع.
ما ایرانی ها درباره همه چیز نظر می دهیم از دعوای مربی فوتبال و فوتبالیست گرفته تا دلایل شیوع آنفولانزای پرندگان.
انگار زیاده گویی به یکی از خصلت های ثابت ما، تبدیل شده که وقت زیادی هم از ما را می گیرد و در چنین شرایطی نمی توانیم انتظار داشته باشیم که به مسیر درست برسیم و هدفگذاری هایمان جواب دهد. بهتر است پیش از آنکه به راحتی درباره یک موضوع به قضاوت و نظر دادن بپردازیم، قدری تامل کنیم که آیا اطلاعات دقیق و صحیحی از آن موضوع در دست داریم یا اینکه طبق عادت، تنها به یافته های شخصی مان بسنده می کنیم که نتیجه آن می شود آشفتگی و مبهم بودن هر واقعه اجتماعی یا فرهنگی یا ...


منابع: خبرانلاین، پایگاه خبری بهارنیوز