تبیان، دستیار زندگی
نگاهی به سروده های شاعران افغانستان در مدح رسول اکرم (ص)
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سیمای حضرت محمد (ص) در شعر فارسی افغانستان

نگاهی به سروده های شاعران افغانستان در مدح رسول اکرم (ص)

فرآوری: حسین جمالی فرد - بخش ادبیات تبیان
سیمای حضرت محمد (ص) در شعر فارسی افغانستان


ارادت و علاقه شاعران فارسی زبان به پیامبر مهربانی ها قرن هاست که ادامه دارد. و این شیدایی شاعرانه نه تنها در سرزمین ایران بلکه در کشورهای همسایه ایران چون افغانستان به وضوح در آثار شاعران افغانستان دیده  می شود. آنان که با همه نامهربانی و رنج های سال های اخیر، ابیات سروده های خود را با نام محمد (ص) زینت می بخشند.


شعر فارسی افغانستان را از دیرباز با نعت پیامبر اکرم (ص ) پیوندی دیرینه بوده است ، چه در آن روزگار که همة قلمرو زبان فارسی ، بخشهایی از یک حاکمیت به شمار می رفت و چه از آن هنگام که هر یک از این کشورها، هویت سیاسی مستقل و امروزینی یافت . البته بحث ما بیشتر به دورة پس از این مقطع تاریخی اشاره دارد، یعنی افغانستان امروز، به ویژه در قرن حاضر.

با یک نگاه مقایسه ای اجمالی می توان دریافت که حضور حضرت پیامبر به نسبت دیگر بزرگان دین ، در شعر افغانستان پُررنگ تر از شعر ایران است و این هم بی سببی نیست . در افغانستان این حضور نسبتاً یکدست و متمرکز تشیّع هیچ گاه وجود نداشته است و تنوع مذهبی ، بیش از آن چیزی است که در ایران دیده می شود. این همنشینی و همجواری مردم مذاهب و حتی ادیان مختلف در افغانستان ، شاعران را نیز به سوی مفاهیم و ارزشهای مشترک در میان همة مذاهب و فرق کشانیده است و به همین لحا1 شخصیت حضرت پیامبر اکرم به عنوان روشن ترین نقطة اشتراک میان همة مذاهب ، در شعر افغانستان جلوة بیشتری دارد.

در یک مرور اجمالی در شعر افغانستان ، حضور آن حضرت را در شعرهایی با قالبهای کهن بیشتر می توان یافت و این به دو دلیل عمده بوده است ، یکی انس بیشتر تودة مردم به عنوان مهم ترین مخاطبان شعر مذهبی با قالبهای کهن ; و دیگر بعضی گرایشهای غیردینی در شعرهای نو افغانستان در اوایل پیدایش این نوع شعر، که لاجرم شاعران مذهبی را نسبت به این قالبها، تا سالها مردّد می داشت .

باری ، در آثار شاعران برجستة کهن سرای افغانستان همچون علاّ مه سیداسماعیل بلخی و خلیل الله خلیلی ، توجهی ویژه به شخصیت آن حضرت می توان سراغ گرفت . از بلخی ، این شعر که به نوعی با وقایع روز هم پیوند دارد، قابل ذکر است :

پر فتنه شد تمام جهان ، وامحمدا!

و از عدل و داد نیست نشان ، وامحمدا!

معروف ، گشت منکر و منکر، رواج یافت

زین آخرالزّمانه امان ، وامحمدا!...

و اما در شعر خلیلی ، این حضور پررنگ تر است ، و این یک پدیدة طبیعی در شعر شاعران اهل سنّت است که از میان شخصیتهای دینی ، نگاهشان بر آن حضرت بیشتر متمرکز می شود. خلیلی چند شعر باشکوه و بسیار زیبا در وصف آن حضرت دارد. از آن میان ، مسمطی است در وصف سفر پیامبر اکرم به طایف و آن نامردمیها که بر ایشان رواداشته شد. این شعر خلیلی ، بسیار تکان دهنده و عاطفی است

شاهد است این دشتها، این کوهها، این خارها

شاهد است این آسمان ، این ثابت و سیّارها

آن عقاب تیزبین بر قلة کهسارها

شاهد است این سنگها در پشت این دیوارها

زانچه بر جان شریفش رفت از آزارها...

این شاعر در شعرهای دوران مقاومت خویش نیز از ذکر حضرت رسول غافل نشد و کوشید از موقعیت ویژة ایشان در اذهان و عواطف جامعة اسلامی ، به نفع سخنان دادخواهانة خویش سود جوید. و این شعری است که بر بالین حضرت محمّد مصطفی در مدینة منوّره عرض شده است .

ای نور خدا، صبح کرم ، مطلع انوار!

در کشور ما خیمه فروهشته شب تار

یک روزن امّید در آن نیست پدیدار

هم قافله گم گشته و هم قافله سالار

هم یار جدا مانده در این شام و هم اغیار...

با آغاز مقاومت و جهاد اسلامی علیه متجاوزان در اوایل دهة شصت ، در آثار شاعران مقاومت افغانستان که غالباً علقه های مذهبی داشتند، یادکرد حضرت پیامبر اکرم و دیگر بزرگان دین ، رواج بیشتری یافت و البته بعضی از این گروه ، توانستند پای را از دایرة آداب و رسوم سنتی شعر فارسی بیرون نهند و حال و هوای نوینی را در نعت های خویش تجربه کنند. اینجاست که نوعی نگاه امروزین و تازه در شعرها دیده می شود با بیانی که دیگر از جنس بیان استاد خلیلی و علامه بلخی نیست . شاید مثنوی «هبوط» از سیدابوطالب مظفری که به مناسبت میلاد آن حضرت سروده شده است ، بتواند نمونة خوبی برای بحث ما باشد.

غیرت عشق برآشفت ، گل از سنگ شکفت

صد افق رنگ بر این گنبد بی رنگ شکفت ...


وصف پیامبر اسلام (ص) در شعر شاعران افغانستان ویژگی خاصی دارد و ارادت و عشق این شاعران نشان از سرشت عرفانی و ملکوتی این شاعران دارد. این ارادت و دلدادگی در شعر شاعران معاصر هم جلوه ای با شکوه دارد. خصوصا شاعرانی که با شاعران ایرانی ارتباط بیشتری داشته و یا به هر دلیلی ایران را به عنوان خانه دوم خود برای زندگی برگزیده اند.

سیمای حضرت محمد (ص) در شعر فارسی افغانستان


 

«سید ابوطالب مظفری» یکی از محققان و شاعران مطرح و از پیشگامان شعر مقاومت افغانستان است که در حال حاضر در شهر مشهد زندگی می کند.
«هبوط» نام مثنوی بلندی از این شاعر است که به پیشگاه پیامبر اعظم (ص) تقدیم شده است.


غیرت عشق بر آشفت، گل از سنگ شکفت
صد افق رنگ بر این گنبد بی رنگ شکفت
غیرت عشق نتابید که یکتا باشد
یا که خورشید در این معرکه تنها باشد
حیرت آلوده شبی بود گرفتار فسون
صبح شد، آینه لغزید ز خورشید برون
نیمه شب چشمه خورشید ازل گل شده بود
صحبدم آیه ای از آینه نازل شده بود
عرشیان زمزمه تابش سرمد کردند
فرشیان آینه را ترجمه احمد کردند
عشق، آتش شد و ما لایق تقطیر شدیم
جلوه ای کرد و از آینه تکثیر شدیم
آب تا از جگر چشمه بر آمد،گل شد
زاغ شوم آمد و طومار پدر باطل شد
سنگ، تشوق، اجل، شعله، سقوء آینه
در سر اندیب زمین کرد هبوط آینه
بوی گل در نفس خاک مشوش شده بود
بعد از آن سنگ، دگر آینه سرکش شده بود
زاغ آمد ز لب چشمه ربود آینه
اینک افتاده در این گوشه کبود آینه
اینک افتاده و از غربت خورشید، ملول
اینک افتاده به رنگی که ظلوم است و جهول
*نگر حماسه توحید در قیام محمد

سیمای حضرت محمد (ص) در شعر فارسی افغانستان


«عبدالغفور آرزو» از نویسندگان و شاعران مطرح افغانستان است که آثار فراوانی از این شاعر در ایران و افغانستان در زمینه های مختلف ادبی منتشر شده است.
وی در حال حاظر سفیر افغانستان در کشور تاجیکستان است و قبل از آن نیز معاون سفیر افغانستان در تهران بود. «جاری تر از همیشه» نام یکی از مجموعه های شعری او است که در سال 1389 خورشیدی در تهران منتشر شده است.


مراد دل شده آینه مرام محمد
که ذوق ناله بود پرتو پیام محمد
شکفته غنچه خلقت به صبحگاه تجلی
فشانده نکهت هستی به احترام محمد
به ذوق صوفی دل، انشراح صدر سراید:
سرود میکده ی راز اصطلام محمد
فرشتگان مقام مقیم قدسی لاهوت
صفیر حیرت عشق اند در مقام محمد
دمیده ذوق شکوفایی بهار نبوت
شمیم تازه کنی «اقرا» در مشام محمد
اگر سماع محبت دهد تلاوت قرآن
کلام حضرت مطلق بود کلام محمد
به طاق شرک مجسم شکست لات و هبل شد
نگر حماسه توحید در قیام محمد
مقام سرخ شهیدان همین بس است به محشر
به سینه زخم مسلسل بود و سام محمد
ستیغ عزت آزاده سیرتان زمانه
بود به چشم خدا آشنا غلام محمد

سیمای حضرت محمد (ص) در شعر فارسی افغانستان

محمدکاظم کاظمی شاعر و نویسنده افغانستان که در مشهد ساکن است، سروده ی زیبایی در وصف پیامبر رحمت دارد که خواندنی است.

شمشیر و جغرافیا، گزیده دیوان بیدل، ده شاعر انقلاب و ... بخشی از آثار مکتوب اوست که در سال های اخیر روانه بازار کتاب شده است.

ستاره ی احمد

امشب مگر چه ولوله  در آسمان شده است؟
این گنبد سیاه، جواهرنشان شده است
 
این گنبد سیاه، جواهرنشان شده است
آری، در آن ستاره ی احمد عیان شده است
 
امروز حال دهکده هامان بهاری است
حتی درختِ یخ زده هم شادمان شده است
 
آن سنگ سرد، پر شده است از گل گلاب
آن چوب خشک، شاخچه ی ارغوان شده است
 
در خانه تا به چند نشینی؟ که مرد و زن
راهی به سمت برزن و کوی و دکان شده است
 
عبدالعلی به خانه ی فاروق می رود
زینب دوباره عایشه را میزبان شده است
 
اما جدال مولوی و شیخ، کم نشد
این جنگ، مثل جنگ انار و دهان شده است
 
(البته شیخ و مولوی خوب نیز هست
با همدگر به سان دو گل مهربان شده است
 
این یک به دستِ بسته و آن یک به دست باز
با یک زبان به پیش خدا همزبان شده است
 
دیروز این به خانه ی آن میهمان شده
امروز آن به خانه ی این میهمان شده است)
 
القصه، شیخ و مولوی بد، در این مقام،
هر یک به سان کوره ی آتشفشان شده است
 
منبر برای موعظه ی خلقِ بی نواست
منبر برای این دو نفر نردبان شده است
 
دیدم که هر کدام، به قال و مقال خود
می گفت نیمه ی پرِ این استکان شده است
 
آری، در این مسابقه، صد بار دیده ایم
هر کس میان باخته ها قهرمان شده است
 
هر کس به مذهب پدر خویش، مفتی است
هر کس به زورخانه ی خود پهلوان شده است
 
دعوا چه می کنی، که به قال و مقالتان
این شیشه بارهاست به سنگ امتحان شده است
 
دعوا چه می کنی که در این کاروان چرا
گاهی علی و گاه عمر ساربان شده است
 
فکری بکن که مقصد این کاروان کجاست؟
در راه او چه دزد پلیدی  نهان شده است؟
 
فکری بکن که مال و منال مسافران
اینک نصیب راهزن بی  امان شده است
 
وهابی از طریقی و غالی به گونه ای
آماده ی، جویدن این استخوان شده است
×××
هرچند خون ما و شما را مکیده اند
هرچند خون ما و شما رایگان شده است
 
ما هر دو تن دو نیمه ی سیبیم، عین هم
سیبی که پروریده ی یک باغبان شده است
 
سیبی که آب خورده ی رود حقیقت است
رودی که از مدینه ی احمد روان شده است
 
رودی که شاخه شاخه شد و هر طرف که رفت،
آبِ حیاتِ یک طرفِ این جهان شده است
 
نهری به قندهار رسید و انار شد
نهری درختِ جنگلِ مازندران شده است
 
نهری به چابهار رسید و بهار کرد
نهری به رودک آمده و مولیان شده است
 
یک نهر، سوی مزرع ترکان روانه شد
یک نهر، آبخورد خراسانیان شده است
 
یک نهر آب شیرین، یک نهر آب شور
راهی به هر کرانه ی این خاکدان شده است
 
شیرین آن رسید به بنگاله، قند شد
شورَش، ملاحت نمک سیستان شده است
 
یک نهر، سر نهاده به دامان کوهسار
بند امیر در بغل بامیان شده است
×××
نوری که خورده است به منشور کائنات
از آن طرف برون شده، رنگین کمان شده است
 
یک آیه آمده است و هزاران مفسّرش
هر یک به واژه ی دگری ترجمان شده است
 
آیینه ای شکسته و هر پاره ای از آن
روشنگر کرانی از این بیکران شده است
 
یک پاره نزد مفتی الازهر آمده
یک پاره سهم مجتهد اصفهان شده است
 
یا در کتاب احمد حنبل نوشته شد
یا با زبان شیخ کلینی بیان شده است
×××
ختم سخن که، مولوی و شیخِ نازنین!
قصد وضو کنید که وقت اذان شده است
 
خلقی به دستِ بسته و خلقی به دستِ باز
آماده ی گرفتن آن ریسمان شده است
 
با این همه ستاره ی  پرنورِ رنگ رنگ
مسجد نشان دیگری از کهکشان شده است
 
افسوس، یک فدایی داعش در آن میان
آماده ی معاشقه با حوریان شده است


منابع:

فارس

جام جم

عقیق

سایت رسمی محمدکاظم کاظمی