تبیان، دستیار زندگی
سردار شهید احمد صمیمی ترک، قائم مقام فرمانده گردان پدافند هوایی لشگر 5 نصر است که دوستان و هم رزمانش از او به عنوان یک پاسدار جوان و رشید و یک چریک به تمام معنا در جبهه های نبرد و شخصیتی باگذشت و مهربان یاد می کنند. در ادامه خاطره پیش بینی وی درباره شهادت
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

در آینده خواهید دید

سردار شهید احمد صمیمی ترک، قائم مقام فرمانده گردان پدافند هوایی لشگر 5 نصر است که دوستان و هم رزمانش از او به عنوان یک پاسدار جوان و رشید و یک چریک به تمام معنا در جبهه های نبرد و شخصیتی باگذشت و مهربان یاد می کنند. در ادامه خاطره پیش بینی وی درباره شهادتش را می خوانیم.

فرآوری-بخش فرهنگ پایداری تبیان
سردار شهید احمد صمیمی ترک

در سال بیست و چهارم فروردین ماه سال 44 در میان خانواده مذهبی و آکنده از مهر و محبت به اهل بیت (ع) در محله جوادیه شهرستان بیرجند چشم به جهان گشود.
نظامی بودن پدر و شجاعت مادرش از او یک شخصیت نترس و دلیر نام آور جبهه ها ساخته بود، چنانکه دوستان و اقوام به شجاعت احمد از همان دوران کودکی دربازهای کودکانه اش یاد می کنند.
از آنجائی که تنها فرزند پسر خانواده بود او از همان کودکی از محبوبیت خاصی در بین خانواده، اقوام و دوستان برخوردار بود، تحصیلات ابتدائی را در دبستان شهید سندروس و راهنمایی را در مدرسه شهید مدرس آغاز کرد. در دوران راهنمایی که هنوز یک نوجوان به حساب می آمد با سن کمش در پخش شب نامه ها شرکت داشت حضور فعال او در راهپیمایی ها و تظاهرات دلیلی محکمی بر علاقه باطنی و غیرقابل وصف او به حضرت امام (ره) بود همین امر او را مصمم به همکاری با کادر بسیج و شرکت در دوره ها و آموزش های نظامی و عقیدتی بسیج می کرد تا اینکه به تدریج یکی از اعضای فعال و موثر در بسیج شناخته شد.
مسجد محل که یکی از پایگاه مردمی بسیجیان به شمار می رفت شب ها شاهد حضور عاشقانه و مخلصانه احمد بود، حضور او و هم رزمانش در برنامه های نگهبانی پایگاه مقاومت شهید برگی و مالک اشتر دلیلی بر ضمیر آگاه و روشن او در نوجوانی اش بود.

شهید می شوم

در خاطره ای درباره شهید احمد صمیمی ترک آمده است: روزی که به خانه آمد و کتاب هایش را به گوشه ای پرت کرد و گفت که دیگر نمی خواهد به مدرسه برود، جدی نگرفتیم. آن روزها، روزهای اوج انقلاب بود و «احمد» هم منقلب شده بود، انگار تب داشت. هرروز شال و کلاه می کرد و به من و خواهرش می گفت: «زود باشید، حاضر شوید! چادرتان را سر کنید! باید برویم راهپیمایی، حیف که بابا مریض است و الا او را هم با خود می بریم.»

وقتی از او می پرسیدیم که می خواهد چه کار کند، جواب می داد: «من شهید می شوم، من باید شهید شوم.»

وقتی آماده رفتن می شدیم، مثل معلم ها جلو ما می ایستاد و می گفت: «خوب گوش کنید، ببینید چی می گم! باید بگویید مرگ بر شاه! از هیچ چیز نترسید! هیچ کس نمی تواند به شما صدمه بزند.»
خنده مان می گرفت، به هم نگاه می کردیم و می گفتیم: «نگاه کن تو را به خدا، نیم وجب قدش است، می خواهد دنیا را زیرورو کند.»
و او که تحمّل شوخی های ما را نداشت، سینه اش را سپر می کرد و با قیافه ای جدی می گفت: «خواهید دید که در آینده چه می کنم.»
و وقتی از او می پرسیدیم که می خواهد چه کار کند، جواب می داد: «من شهید می شوم، من باید شهید شوم.»

سردار شهید احمد صمیمی ترک

نگاهی به زندگی

استعداد فوق العاده اش در تمام امور از او در مدت زمانی کوتاه یک بسیجی به تمام معنا ساخت و ازآنجاکه جنگی ناخواسته و خوانمان سوز بر امت مسلمان ایران تحمیل شده احساس وظیفه کرد و در کردستان مظلوم برای اولین بار در سنی که هنوز هم سن وسال هایش مشغول درس و بازی های کودکانه شان بودند در جبهه های نبرد در مقابل دشمن بعثی سینه سپر کرد و برای حفظ کشورش و آرمان های بزرگش مردانه می جنگید.

پس از مدتی کوتاه به عنوان کادر ثابت بسیج درآمد و در این مدت بارها در جبهه های جنگ حضور پیدا کرد و در رسته های مختلف لبیک گوی ندای امام بود و چون پاسداری از اسلام را وظیفه شرعی و یک ایده و عشق تا یک شغل می دانست به عضویت رسمی سپاه پاسداران درآمد.

در عملیات های چون والفجرها، بیت المقدس، خیبر، بدر و عملیات های نفوذی و زنجیره ای و عملیات های والفجر 8 و کربلای 1 و 2 و 3 و 4 و 5 شاهد حماسه ها و دلاوری های پرشور احمد بودند

در عملیات های سنگین کمتر عملیاتی دیده می شد که احمد در آن حضور نداشته باشد، او تمام آرمان هایش را در جبهه ها می دید و در این مسیر سر از پا نمی شناخت. احمد در دوره های مختلف آموزشی بسیج و سپاه شرکت کرد و توانست دوره ها را با موفقیت سپری کند ازجمله در یک دوره آبی، خاکی در تهران، یک دوره آموزشی غواصی در منطقه عملیاتی جنوب نیز توانست موج خروشان اروندرود را به خوبی بپیماید.

در عملیات های چون والفجرها، بیت المقدس، خیبر، بدر و عملیات های نفوذی و زنجیره ای و عملیات های والفجر 8 و کربلای 1 و 2 و 3 و 4 و 5 شاهد حماسه ها و دلاوری های پرشور احمد بودند.

دوستان و هم رزمانی که شب های عملیات او را دیده بودند می گفتند آن شب ها بهترین لحظات زندگی او محسوب می شد چراکه او سعادت را در رهایی از بندهای معصیت و هواهای نفسانی می دانست کوه های بلند و سر به فلک کشیده کردستان و غرب و دشت ها و باتلاق ها جنوب در خلیج از احمد خاطراتی دل نشین دارند و قلم یارای وصف آن ها نیست.

استعداد فراوانش در امور نظامی و شهامت و رشادت های او در جبهه زبانزد خاص و عام بود و با عین حال باید گفت او سرداری بود که کمتر از خود نام و نشان بجای می گذاشت، چون روح تواضع و خضوع در او از قبول مسئولیت او را منع می کرد.

و بااینکه شایستگی و لیاقت معنوی و کاردانی او توان انجام مسئولیت هایی را داشت اما کمتر او را در مقام مسئول می دیدیم و این اواخر در کربلای 4 و 5 بود که معاونت واحد پدافند لشکر پیروز 21 امام رضا علیه السلام عهده دار بود شهید احمد صمیمی هم چون یاران امام حسین علیه السلام درنبرد با خصم زبون سر از پا نمی شناخت و در میدان نبرد همچون شیری بر دشمن روباه صفت می تاخت.
بارها تا مرز شهادت با جسمی مجروح پیش رفت و هیچ گاه خسته نمی شد و سرانجام در عملیات عظیم کربلای 5 در مورخه 1365/10/29 در محور شلمچه و حدود شرق بصره که از مستحکم ترین خطوط دشمن به حساب می آمد و رمز یا زهرا سلام ا... علیها شروع شده بود درحالی که تلاش می کرد تانک های به جامانده دشمن بعثی را جمع آوری کند براثر ترکش سلاح دشمن به آرزوی دیرینه اش رسید و باافتخار به عمر کوتاه ولی پر بارش با شهادت درراه یار خاتمه داد. جسم پاکش را در مزار شهدای شهرستان بیرجند به خاک سپردند.



منابع: تسنیم، وبلاگ صمیمی