تبیان، دستیار زندگی
همسر شهید مدافع حرم «فرشاد حسونی زاده» بابیان اینکه همسرم دو روز مانده به محرم در 20 مهرماه 1394 به شهادت رسید گفت: او جانباز شیمیایی عملیات فاو و در میان گروه های مردمی سوری به دلیل تخصصش به رنجر معروف بود؛ پیکر شهید حسونی زاده هنگام شهادت همانند قمر بنی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

رنجر صابرین همانند قمربنی هاشم شد

همسر شهید مدافع حرم «فرشاد حسونی زاده» بابیان اینکه همسرم دو روز مانده به محرم در 20 مهرماه 1394 به شهادت رسید گفت: او جانباز شیمیایی عملیات فاو و در میان گروه های مردمی سوری به دلیل تخصصش به رنجر معروف بود؛ پیکر شهید حسونی زاده هنگام شهادت همانند قمر بنی هاشم شد.

بخش فرهنگ پایداری تبیان
فرشاد حسونی زاده

«زینت موالی» همسر شهید مدافع حرم فرشاد حسونی زاده در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری حیات بابیان اینکه همسرم متولد 1344 و عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود گفت: ما سال 1364 با یکدیگر ازدواج کردیم و سه فرزند به نام های ناصر 29 ساله، زهرا 26 ساله و روح الله 19 ساله داریم.

جانباز فاو

وی بابیان اینکه فرشاد در طول 8 سال جنگ تحمیلی در جبهه ها بوده و جانباز شیمیایی بود تصریح کرد: پس از جنگ به هیچ نهادی مراجعه نکرد و جانبازی اش را اعلام نکرد، زیرا اعتقاد داشت مشکل شیمیایی او یادگاری از جنگ و عملیات فا و است، او طی این سال ها از ناحیه ریه بسیار زجر کشید و با کوچک ترین سرماخوردگی از پا می افتاد.


جهاد پایان ناپذیر

این همسر شهید مدافع حرم در پاسخ به این سوال که با توجه به جانباز شمیایی بودن و مشکلات همسرتان چگونه با رفتن او به سوریه موافقت کردید خاطرنشان کرد: در طول 30 سال زندگی با فرشاد در مورد هیچ کاری با او مخالفت نکردم، زیرا هدف و مسیر ما یکی بود، ما در طول زندگی ذره ای از خط ولایت فقیه عدول نکردیم ولی به او گفتم که شما 30 سال خدمتت در سپاه پر شده و شاید دیگر نیازی به رفتنت نباشد ولی او معتقد بود که جهاد تمام شدنی نیست و هر زمان اسلام در خطر باشد باید دفاع کرد.

پدر نرو

وی در ادامه افزود: به دلیل حضور مداوم همسرم د ر عملیات ها فرزندانم او را بسیار کم می دیدند ولی روح الله پسر کوچکم بسیار به او وابسته بود و می گفت که پدر نرو من به شما احتیاج دارم ولی فرشاد می گفت پسرم تو هم در زندگی خواسته های مخصوص به خود د آری خوب است که من به تو بگویم به دنبال آن ها نرو؟ من باید به سوریه بروم.

رنجر مدافع

موالی با اشاره به اینکه همسرم به صورت داوطلبانه و از طریق سپاه اواخر سال 1392 به سوریه رفت گفت: او 2 سال و 6 ماه در سوریه بود، او فرمانده عملیات و نیروی ویژه صابرین بود که مسئولیت آموزش نیروهای مردمی در سوریه را به عهده داشت، او دوره های آموزشی مختلف و چتربازی را دیده بود و در کل تکاور به شمار می رفت، گروه های مردمی سوریه به دلیل تخصصش لقب رنجر به او داده بودند.

آزادسازی باغ انگور

وی بابیان اینکه همسرم با الهام از شهادت خود مرا در سفر آخر به سوریه با خود برد اظهار داشت: بار آخری که می رفت به من گفت باهم می رویم و چند روز بعد هم برمی گردیم و این سری بیشتر پیش روح الله می مانیم، من با نیت 3 روزه به سوریه رفتم که با او برگردم ولی این مدت به ده روز تبدیل شد آخر 14 مهرماه بود که به من گفت شما برگرد و من یک هفته دیگر نزد شما هستم، در مدتی که من پیش او در سوریه بودم عملیاتی بزرگ در قنیطره منطقه ای در سوریه برای گرفتن باغ بزرگ انگور در جریان بود که آن ها باغ را گرفتند و ژس هایش نیز موجود است.

همسر شهید مدافع حرم حسونی زاده ادامه داد: در عملیات قنیطره نبرد تن به تن شده بود، سردار ابویوسف یکی از مدافعین با من تماس گرفت که چند روز از همسرم نگه داری کنم تا بهبود پیدا کند زیرا به دلیل عارضه شیمیایی همه مفصل هایش از بین رفته بود و زانوانش دچار مشکل شده بود، او دو روز استراحت کرد ولی تأکید داشت که باید برود زیرا سوری ها بدون او کار نمی کنند، فرشاد عرب زبان بود و می توانست با آن ها مکالمه کند در نهایت از او می خواهند به مقر باز گردد تویوتا را دنبالش می فرستند ولی فرشاد در عملیات مهمات کم می آورد و خمپاره ای به او اصابت می کند.


همانند حضرت عباس (ع)

وی پیکر شهید حسونی زاده را مشابه پیکر حضرت عباس (ع) دانست و گفت: تیری به پای او اصابت کرده بود که زمانی که پیکرش را دیدم ران پایش خالی شده بود، چشمانش کور شده بود که تخلیه کرده بودند، سینه اش پاره شده بود و انگشتان دستش به کل قطع شده بود، فرشاد دو روز مانده به محرم 20 مهرماه 1394 به شهادت رسید و 2 روز بعد پیکرش به تهران رسید و یگان صابرین برای او مراسم گرفت و تشییع نیز در اهواز انجام شد و 26 مهرماه در گلزار شهدای اهواز به خاک سپرده شد.

زمین طاقت نیاورد

همسر شهید مدافع حرم حسونی زاده در مورد سیره رفتاری این شهید بزرگوار اظهار داشت: من هر چه از بزرگی او بگویم کم است، به نظر من زمین طاقت سنگینی روح بزرگ او را نداشت، او بسیار به پدر و مادرش احترام می گذاشت و در همسر داری و تربیت فرزندان نمونه بود، یکی از خصوصیات بارز او تا پایان عمر دیدار با خانواده شهدا و رسیدگی به مشکلات مردم و باز کردن گره از زندگی شان بود، او هیچ وقت راهش را از امام (ره) جدا نکرد.

نگران جنگ باش

وی در مورد صحبت های آخر باهمسر شهید خود گفت: زمانی که در سوریه بودم تحولاتی روی داد که همسرم به من گفت این سفر آخرم است و ممکن است دیگر نباشم می خواهم خودت و بچه ها آماده باشید و منتظرم نمانید که من گفتم من 30 سال منتظر شما بودم و مطمئن باشید که محکم محکم هستم و می خواهم تنها نگرانی شما جنگ باشد و بس. آنجا بود که متوجه شدم حضرت زینب (س) مرا دعوت کرده تا پیکر همسرم را بیاورم بعدازآن به زیارت ایشان رفتم و گفتم نمی دانم در دل همسرم چه می گذرد ولی هر چه می خواهد به او بدهید و صبرش را هم به من.

شکر خدا شهید شد

موالی با تأکید بر اینکه همسرم در سوریه به جز شهادت حرف دیگری نداشت، اظهار داشت: مدافعین حرم هنگامی که مظلومین سوری را می بینند دیگر نمی توانند آرام بنشینند، هنگامی که همسرم به شهادت رسید من فقط در خانه قدم می زدم و فکر می کردم که چقدر شهادت برای فرشاد شیرین بوده و این شیرینی را در خودم نیز حس می کردم و فقط می گفتم خدا یا شکرت ولی به خاطر بی تابی روح الله نتوانستم نماز شکر بخوانم تا اینکه پسر بزرگم آمد، بعدها به من گفت که می خواستم بیایم جلو بگویم مادر چرا پدرم را نیاوردی ولی وقتی دیدم خدا را شکر می کنی از خودم خجالت کشیدم.

مدافع حرم

رضایت نامه ده انگشتی مادر

وی در پاسخ به این سوال که آیا راضی هستید که پسرهایتان راه پدر را ادامه دهند، گفت: به قول همسرم شهادت بالاترین سقف ایمان است، من همیشه گفتم که به لباس مشکی عقیده ای ندارم به ویژه برای شهدا ولی به پسرانم گفتم من این قدر لباس مشکی می پوشم و لباس عزا را درنمی آورم تا پرچم پدرتان را در دست یکی از شما ببینم، خودم شخصاً به قرارگاه اهواز رفتم و گفتم من از مرگ نمی ترسم و با ده انگشتم امضای رضایت خود را برای رفتن پسرم ناصر به سوریه پای برگه می زنم ولی به من گفتند که سردار سلیمانی تأکید کردند که یک شهید برای هر خانواده کافی است، ناصر پسرم هنوز هم التماس می کند که برود همسرش هم تأکید دارد که بابا فرشاد درراه حق رفت دلیلی ندارد من هم جلوی ناصر را بگیرم.


منبع: حیات