تبیان، دستیار زندگی
امام حسین تشنه شد و تشنگی اش شدت یافت. نزدیک فرات شد تا آب بنوشد. مردی از «بَنی اَبانِ بنِ دارِم» گفت: «وای بر شما. میان او و آب فاصله بیاندازید، تا پیروانش به سوی او نیایند.» آن ها فاصله انداختند. امام فرمود: «خداوندا تشنه اش گردان.»
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گریه سکینه بر شهادت پدر

امام حسین تشنه شد و تشنگی اش شدت یافت. نزدیک فرات شد تا آب بنوشد. مردی از «بَنی اَبانِ بنِ دارِم» گفت: «وای بر شما. میان او و آب فاصله بیاندازید، تا پیروانش به سوی او نیایند.» آن ها فاصله انداختند. امام فرمود: «خداوندا تشنه اش گردان.»

سید محمدحسن لواسانی - بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
غروب عاشورا، ذوالجناح، حضرت سکینه

سالار شهیدان علیه السلام پس از شهادتِ طفلش برخواست و بر اسب خویش سوار شد. در مقابل آن گروه ایستاد و شمشیرش را در دست گرفت. از خود ناامید شده و آهنگ شهادت داشت.
بلند آواز داد: «من فرزند علیِ نیک رفتارم و از دودمان هاشم. و همین افتخار مرا بس. جدم رسول خدا، بهترین انسان از گذشتگان بود. مادرم فاطمه دختر پاک پیامبر است. مائیم چراغِ فروزانِ خدا در زمین. مائیم پیشوایان خدا بر هم مردم. مائیم سرپرستانِ حوضِ کوثر... .»
سپس به جنگ مشغول شد. شمر و ده نفر از مردان جنگیِ کوفه، مقابل خیمه حسین آمدند. جائی که بار و بنه و زن و فرزند او بود. و بین حسین و خیمه اش مانع شدند. حسین علیه السلام فرمود: «وای بر شما! اگر دین ندارید و از روز بازگشت نمی هراسید، در کار دنیایتان آزادمرد و بزرگ زاده باشید! جلوی حمله ی مردان پست و افراد جاهل تان را به خانه و کاشانه و اهل بیتم بگیرید.»
شمر بن ذِی الجوشن گفت: «این را برای تو انجام می دهیم ای پسر فاطمه.» و با مردان جنگی خود عقب نشست و به سوی حسین رفت.

زینب از در خیمه بیرون آمد و صدا می زد: «وای برادرم! وای سرورم! وای خاندانم! کاش آسمان بر زمین فرود می آمد! کاش کوه ها از هم متلاشی می شد»

حسین علیه السلام، به طرف شان حمله می برد و آن ها از دورش پراکنده می شدند.
طَبَری از هِشام به نقل از جابِر جُعفی روایت می کند:
امام حسین تشنه شد و تشنگی اش شدت یافت. نزدیک فرات شد تا آب بنوشد. مردی از «بَنی اَبانِ بنِ دارِم» گفت: «وای بر شما. میان او و آب فاصله بیاندازید، تا پیروانش به سوی او نیایند.» آن ها فاصله انداختند. امام فرمود: «خداوندا تشنه اش گردان.». به خدا سوگند! چیزی نگذشت که خداوند، آن مرد را به عطش گرفتار کرد؛ هرچه می نوشید سیراب نمی شد.» (1)
شمر فریاد زد: «منتظر چه هستید؟!» تیرها و نیزه ها و شمشیرها، از هر سو آن حضرت را در میان گرفت. زَرعِه، ضربتی سخت به کتف او زد. امام هم با ضربه ای او را نقش زمین کرد. سَنان بن اَنَس با شمشیر بر گردن مقدس او ضربه ای زد که حضرت به گونه راست بر زمین افتاد و با صورت بر زمین غلطید... سپس برخواست و نشست تا تیر را از گلویش بیرون کشید. آن گاه عُمَرِ سعد نزدیک حسین آمد تا او را بنگرد.
زینب از در خیمه بیرون آمد و صدا می زد: «وای برادرم! وای سرورم! وای خاندانم! کاش آسمان بر زمین فرود می آمد! کاش کوه ها از هم متلاشی می شد.»
حَصین بن نُمَیر تیری افکند که بر دهان امام نشست. امام حسین خون را از دهانش برمی گرفت و به آسمان می پاشید. پس از حمد و ثنای پروردگار دستانش را جمع کرد و فرمود: «خدایا به درگاهت شکایت می کنم از آن چه با پسرِ دخترِ پیامبرت می کنند.»
ابوجَنوب جُعفی تیری افکند که به پیشانی امام فرود آمد. حسین تیر را در آورد و کناری انداخت. خون ها به صورت و محاسن آن حضرت جاری شد. دوباره برخاست و به آنان حمله فرمود. به هر کس رسید؛ ضربتی به او زد و او را بر زمین انداخت. مثل سواری شجاع می جنگید و تیر اندازان را زیر نظر داشت؛ در حالی که پیاده مانده بود و بین او و اسبش جدایی افتاده بود.(2)
دانست که شهید خواهد شد. به خیام نزدیک شده، صدا زد: «جامه ای برایم بیاورید که کسی به آن رغبت نکند. و زیر جامه هایم بپوشم که عریانم نکنند. زیرا من کشته و غارت خواهم شد.» شلوارَکی آوردند. آن را نپوشید و فرمود: «این، لباسِ اهلِ ذلّت است» لباسی آوردند گشادتر و بلندتر. آن را پوشید و از زنان خداحافظی کرد.
در این حال سکینه ناله ای زد. امام او را به سینه چسباند و فرمود: «دخترم سکینه! بدان که وقتی مرگ، مرا در بر گرفت؛ گریه های تو طولانی خواهد شد. پس با اشک های حسرت بارَت، قلبم را تا زمانی که جان در بدن دارم؛ نسوزان. آن گاه که من کشته شوم؛ تو سزاوارتری که زنان برای تسلیت گفتن به گردت جمع شوند، ای بهترین زنان.» *


منابع:
1. تاریخ طبری
2. دانشنامه امام حسین علیه السلام 
* برنامه رادیویی قرآن کربلا، شبکه قرآن


مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.