سوپ هویج و گردو
خرگوش خانم هویج ها را از دل زمین کند و برد خانه...
سوپ هویج و گردو
خرگوش خانم هویجها را از دل زمین کند و برد خانه. همان دم در خانه نشست و هویجها را پاک کرد.
هویج پاک کرده را برد توی لانه. لانه خرگوش کنار یک درخت بلوط بود. بالای درخت، لانه سنجاب خانم.
سنجاب خواست برود برای بچههایش گردو بیاورد. دید که پای درخت زباله ریخته شده.
داد زد : «آهای خانم خرگوش. بیا زبالهها را جمع کن از اینجا.»
داد زد : «آهای خانم خرگوش. بیا زبالهها را جمع کن از اینجا.»
خانم خرگوش از لانه بیرون آمد و گفت: «اینها زباله نیست که سبزیهای ته هویج است.»
سنجاب گفت: «هر چه باشد. این راه همسایه داری نیست که زبالههایت را دم در میریزی.»
خانم خرگوش گفت: «برو ببینم. دم لانه خودم است و اختیارش را دارم.»
سنجاب با ناراحتی رفت و از جنگل گردو و بادام آورد.
بعد آنها را شکست و پوستش را پای درخت ریخت. همانجایی که خرگوش، سبزیها را ریخته بود.
سنجاب گفت: «هر چه باشد. این راه همسایه داری نیست که زبالههایت را دم در میریزی.»
خانم خرگوش گفت: «برو ببینم. دم لانه خودم است و اختیارش را دارم.»
سنجاب با ناراحتی رفت و از جنگل گردو و بادام آورد.
بعد آنها را شکست و پوستش را پای درخت ریخت. همانجایی که خرگوش، سبزیها را ریخته بود.