تبیان، دستیار زندگی
در مقاطع مختلف تاریخی هرجا از «فرهنگ شیعی» مدد گرفتیم موفق بودیم
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

رفتارهای حکومت ها و مقاومت مردمی در برابر اشغال ها

قاجار به جای مردم و علما به انگلیس و فرانسه و مذاکره اعتماد کرد، در مقاطع مختلف تاریخی هرجا از «فرهنگ شیعی» مدد گرفتیم موفق بودیم...

بخش تاریخ ایران و جهان تبیان
رفتارهای حکومت‌ها و مقاومت مردمی در برابر اشغال‌ها

عظمت دفاع مقدس

در عظمت دفاع مقدس شکی نیست، ولی این عظمت وقتی دیده می شود که ما آن را با تحولات دیگر کشورمان مخصوصاً در حوزه نظامی و جنگ ها در تاریخ معاصر و یا 200سال اخیر مورد بررسی و واکاوی قرار بدهیم و البته به نظر من خود این هم به تنهایی کافی نیست، باید این زمینه هایی که مقاومت در مردم و ملت ها بالا می برد مورد واکاوی قرار گرفته و احیاناً آن مسائلی که باعث می شود انگیزه برای دفاع و ایستادگی کم شود، شاید این بخشش مهم تر باشد،

حکومت ما 38سال و مردم ما 200سال گذشته با استکبار درگیر هستند

برخی سازمان ها عملگرا هستند و دنبال این هستند که همان مأموریتی که دارند در همان حوزه صحبت شود و یک مقدار جهات مختلفش را میلی ندارند که مورد واکاوی قرار بدهند در حالی که به نظر من آن زمینه ها مهم تر است که یک ملت آماده مقاومت می شود و یک ملت مقاومت نمی کند، شاید این جنگ نرمی که مکرر حضرت آقا به آن اشاره می کنند، بخشی برمی گردد به این ویژگی و این حالت، تمام تلاش بیگانگان و دشمن این است که این ظرفیت را در ملت هائی که مقاومت می کنند از جمله ملت ما که 38 سال است با استکبار جهانی درگیر است، 38 سال درگیری در اصطلاح کسوت یک حاکمیت، والا مردم ما بیش از دویست سال است که با استکبار درگیرند و صحنه های بزرگی را هم در این درگیری و دفاع مردم ما آفریده اند، به رهبری مرجعیت دینی که همان ها هم پشتوانه ماست در انقلاب اسلامی و ما با آن پشتوانه حرکت کردیم، فکر نمی کنم در ملت های منطقه با این وسعت که ما درگیر هستیم، ملتی درگیر بوده باشد و این تداوم را داشته باشد، شما به طور مثال در هند می بینید در یک مقطع به اشغال استعمار درآمد و مقاومت هم آنچنان صورت نگرفت الا در ابتدای کار که باز شیعیان در این مقاومت پیشقدم بودند، بعداً خود هند شده بخشی یا زائیده استکبار جهانی و مخصوصاً با آن تفکراتی افراطی که هندوها دارند و تعاملی گسترده ای که با صهیونیست ها پیدا کردند، شما می بینید یک نهضت، یک انقلاب که گاندی در رأس آن بود، الان شده است یک کشور معمولی، عادی سازی هم شده همه آن جریانات و حتی از اینکه بخواهد یک نقش مستقل هم ایفا بکند آن ویژگی را هم ندارد و رفته در اردوگاه نظام سرمایه داری و با صهیونیست ها هم پیوند خیلی عمیقی دارند که متأسفانه ماها نمی بینیم و به این مسائل توجه نمی کنیم،

جنگ 80 ساعته و 8ساله

ما در اصل می خواهیم یک مقایسه ای بین یک جنگ 80 ساعته و جنگ 8 ساله انجام دهیم. جنگی که در ایران در شهریور 1320 رخ داد جنگی بود که طی 80 ساعت به پایان رسید و آنها توانستند به سرعت ایران را بگیرند، طوری که خودشان تعجب کردند چطور شد هیچ مقاومتی در مقابل شان صورت نگرفت،

این عنوان جنگ 80 ساعته را مطبوعات آمریکائی ها مطرح کردند که متأسفانه خودش حاوی یک طنز و تحقیر هم هست.

جاهای دیگر هم جنگ شد. در جنگ جهانی دوم و آنها هم مورد هجوم واقع شدند، اما بالاخره یک مقاومتی صورت گرفت و خود ما در تاریخ هر وقت کشورمان مورد هجوم بیگانگان قرار می گرفت، مقاومت می کردیم که من به مواردی از آن اشاره می کنم، ولی اینجا مطبوعات آمریکائی این سوژه را دست گرفتند و این رفتار را تحت عنوان جنگ 80 ساعته نام بردند.

حال شما بخواهید این جنگ را با جنگ تحمیلی و 8 سال ایستادگی مردم ایران مقایسه کنید، واقعاً باید به سراغ دلایل آن اتفاق بروید که چرا آنجا  80 ساعت بیشتر طول نکشید ولی اینجا 8 سال طول کشید. البته یکی دو جا بعضی از افراد بر روی غیرت دینی و ملی خودشان یا روی بی اطلاعی شان یک مقاومت و ایستادگی کردند که مثلاً براساس گزارش هایی که از متجاوزین منتشر شده آمده است که در خوزستان از نخلستان ها بعضی به صورت پراکنده به سوی ما تیر می اندازند که نشان می دهد اصلاً این سازماندهی شده نیست. دولت هم به صراحت اعلام کرد که ما قصد مقاومت نداریم،

اگر اجازه دهید این دو سه مورد را بخوانیم و این مقایسه را خدمتتان داشته باشیم. سه شهریور به ایران حمله می شود و نیویورک تایمز در همان چهار شهریور گزارشی می روند که وارد ایران شدند و دو کشتی را در دریا نابود کردند، تأسیسات نفتی را تصرف کردند و گزارش شده است که نیروها با هیچ مقاومت جدی و یا رفتار خصمانه از سوی اهالی روبرو نشدند و با کمال تعجب می نویسند که اصلاً مردم اطلاعی نداشتند که به کشور دارد حمله می شود و قرار است به کشور حمله شود در حالی که اینها از مدت ها قبل هشدار می دادند، اما این قدر اطلاع رسانی و عزم برای ایستادگی ضعیف و کم بود وقتی اینها به مناطق وارد می شدند می دیدند مردم هیچ اطلاعی ندارند که جنگی شده است و نیروهای خارجی آمده اند داخل. گزارش دیگری هم در نیویورک تایمز در 27 اوت 1941 یعنی روز پنجم شهریور و روز دوم حمله با این تیتر «که مخالفت و مقاومتی در کار نیست» منتشر می شود و با صراحت می نویسد که نیروهای بریتانیا از چهار نقطه وارد ایران شدند و ظاهراً با مقاومت بسیار ضعیفی روبرو هستند، در واقع به نظر می رسد که نیروهای انگلیسی تا این ساعت با هیچ مقاومت واقعی روبرو نشدند و جزئیات عملیات را توضیح می دهند که چطور از خاک عراق وارد خرمشهر شدند و این نیروها به چند دسته تقسیم شدند و به سمت کرمانشاه در حال پیشروی اند و بعضی ها نگران اند که در گردنه پاتاق، همان جا که در عملیات مرصاد با منافقین درگیر شدیم در ارتفاع سه هزار پایی احتمال دارد مزاحمت هائی برای اینها ایجاد شود و روی این حساب خیلی با احتیاط می آمدند و وقتی به آن جا رسیدند دیدند که در پاتاق هم که واقعاً یک نقطه جدی است برای مقاومت هیچ مقاومتی صورت نمی گیرد،

باز در یک گزارش دیگری که مربوط به هفت شهریور می شود (28 اوت) مهاجمان به سرعت در ایران پیش می روند. من فقط نکات برجسته را می گویم و نمی خواهم وقتتان را با این بگیرم، اینجا می گوید که خیلی راحت آبادان را اشغال می کنند در چهل کیلومتری آبادان روستای مارد اشغال شد و به نظر می رسد که تمام جنوب ایران به تصرف بریتانیا در آمده است. البته در همان روز سوم این اتفاق افتاده است و این روز هفتم این گزارش را تکمیل می کند، ولی در همان روز سوم خوزستان به تصرف اینها در می آید و خرمشهر را که خیلی راحت می گیرند و بعد می روند سراغ آبادان، گزارش شده که نیروهای هندی تأسیسات نفتی را از قوای ایرانی پاک کردند، قوائی وجود نداشت عملاً و به راحتی وارد شدند و مدام هم تأکید می کنند که تأسیسات نفتی آبادان را سالم گرفتیم و هیچ مقاومت و اتفاقی نیفتاد.

نیروهای بریتانیائی منطقه خالقین گیلان غرب را پس از مقاومت ضعیف از سوی نیروهای ایرانی اشغال کردند و ستون دیگری از نیروهای بریتانیائی از سرپل ذهاب به سمت تنگه پاتاق در حال پیشروی هستند که در گزارش قبلی یک اشاره ای به این شده بود.  در واشنگتن دی سی هم نشریه ای بنام واشنگتن پست منتشر می شده است که در آن درباره تهاجم به ایران مطلبی نوشته شده که در برخی شهرهای ایران اعلامیه ای پخش شده که نشان می دهد خیلی نگران نیستند و گفتند که ما به شما غذا می دهیم و کاری با شما نداریم و می گویند سربازان ایرانی ما همچون دوست پا به کشور شما گذاشتیم و هیچ کاری به ضرر و آسایش کشور شما نمی کنیم، ما به شما می گوئیم سلام علیکم و شما هم به ما بگوئید و علیکم السلام.

سرویس اطلاعاتی بریتانیا در روز چهارم گزارشی می دهد که خسارت وارده از سوی بریتانیا اندک بود و به ناوهای بریتانیائی هیچ آسیبی وارد نشد پیشروی در خاک ایران پیش از سپیده دم 25 اوت یعنی روز سوم شهریور صورت پذیرفت، در منطقه خلیج فارس تفنگداران غافلگیرانه و با اقدامات خرابکارانه پالایشگاه آبادان را تصرف کردند و نیروهای ارتش ایران در پایگاه های خود اسیر شدند و در نتیجه هیچ مقاومتی نشد و در جاهای دیگر مقاومت اندکی در مقابل پیشروی بریتانیا صورت می گیرد. این ها یک گزارش هائی از همین روزی که این ها وارد خاک ایران می شوند.

در گزارش دیگری که بخش اطلاعاتی ارتش بریتانیا می دهد در 25 اوت ساعت 5:45 بعد از ظهر، اینها سحرگاه به ایران حمله می کنند و در این ساعت آبادان و پالایشگاه را گرفتند و هیچ آسیبی به پالایشگاه وارد نشده است و کنترل کامل آن را در دست دارند. در ادامه این گزارش آمده است  از جنوب پالایشگاه کمین گاه ها تیراندازی های پراکنده ای به سمت ما می شود و در آن طرف رودخانه هیچ پست نظامی ایرانی حضور ندارد که بخواهد مزاحم ما بشود و عبور از رودخانه و رفت و شد بین آبادان و بصره کاملاً امن و بی خطر است و در این منطقه هیچ مقاومت سازمان یافته ای در مقابل ما وجود ندارد.

این بخشی از کتاب مفصل  تقریباً 800 صفحه ای است  که اتفاقات روز سوم و چهارم و پنجم شهریور را روایت می کند. این جنگ 80 ساعته از یک ملتی که سابقه جنگ آوری زبانزد بوده خیلی بعید بوده است، برخی از روشنفکران وقتی بااین مسئله مواجه می شوند تقصیر را گردن مردم  می اندازند و می گویند مردم کوتاهی کردند و شاید بی غیرتی کردند و حضور پیدا نکردند، اما این عدم مقاومت اصلاً هیچ ربطی به مردم ندارد. خود رژیم پهلوی یا رضاشاه دستور ترک مقاومت را صادر کرده بود و اصلاً قبل اینکه او دستور ترک مقاومت را صادر بکند، فرماندهانش فرار را بر قرار ترجیح داده بودند و یکی از فرماندهانش بنام سرلشگر مطبوعی که از فرماندهان ارتش رضاشاهی طی تلگرافی به رضاشاه می گوید که ما از اینجا رفتیم تا آسیبی به نیروهای مان وارد نشود و در جای دیگر مستقر شدیم، این نامه یک پی نوشت بسیار جالبی دارد. رضاشاه خودش نمی خواست مقاومتی صورت بگیرد، ولی در آن لحظه خودش به مسخره بودن وضعیت ارتش و نظام پی برده بود، برمی گردد به سرلشگرش می گوید همیشه 2000 کیلومتر از خط مقدم دور و عقبی!؟ هم خود این آقای سرلشگر مقصر بوده هم خود رضاشاه که ارتش و نیروهای نظامی را به آن صورت درآورده بود.

این وضعیت ما در شهریور 1320 در حالی که ما یک ارتش صدهزار نفری و ملتی حدود 22 تا 26 میلیون نفر داشتیم. کشوری با این وسعت که در هر جای آن می خواستیم می توانستیم مقاومت کنیم و خود آن ها هم فهمیده بودند و هم از جهت آشنائی با منطقه و زمین و هم از جهت اینکه یک بار این چنین تجربه ای داشتیم، کاملاً تعجب  برانگیز بود که چرا اتفاقی نیفتاد. جالب است بدانید در جنگ جهانی اول هم کشور ما اشغال شد، اتفاقاً از همین جاهائی که در این جنگ وارد شدند در جنگ جهانی اول هم وارد شدند، چه روس ها از غرب و شمال غربی ایران چه انگلیسی ها از جنوب ایران و از شمال شرقی ایران وارد کشور ما شدند، دقیقاً مسیرها همان مسیرهائی است که در جنگ جهانی اول کشور ما از طریق آن اشغال شد و مورد هجوم واقع شد و دقیقاً ما  می دانستیم که این ها از کجا می خواهند وارد شوند،مسیرشان چیست و حتی چه امکاناتی دارند، ولی باز هیچ اتفاقی نیفتاد و مقاومتی صورت نگرفت، حالا ما باید بررسی کنیم که چه عواملی باعث شد ما به این وضع دچار شویم که نه مردم مقاومتی می کنند -که به نظر من حق هم با مردم بوده- و نه ارتش هم ایستادگی می کند.

شاید یکی از این عوامل بحث نفوذ و عوامل نفوذی است. در همین اشغال آبادان و پالایشگاه آبادان هم بحث نفوذ خیلی کارآمد بود و فکر نکنید این ها با نیروی نظامی خیلی راحت آمدند و گرفتند. مقاومتی هم صورت نمی گرفت، اما در این ماجرا از مسئله نفوذ اصلاً غفلت نکنید. بنده سال ها پیش در اسناد فراماسونری کار می کردم، به سندی برخورد کردم که اعضای یک لژ انگلیسی به نام لژ روشنائی که قبلاً در شیراز فعالیت می کرد و از زمان کودتای رضاشاه به تهران آمد و فعالیتش را ادامه داد، به عنوان جشن در شبی که می خواهد به ایران حمله شود، افسران محافظ پالایشگاه آبادان را به یک مهمانی دعوت کردند و شب در آن باشگاه را با زنجیر قفل کردند که این ها نتوانند بیرون بیایند و البته اگر بیرون هم بودند اتفاقی نمی افتاد، ولی اینکه که آن ها اینقدر ساده بگیرند و بعد اعلام کنند که پالایشگاه آبادان را بدون هیچ مقاومتی گرفتیم این یک مقدار به اصطلاح دردآور است و نشان می دهد این سقوط و تسلیم کاملاً برنامه ریزی شده بود که بخشی از آن را تشکیلات فراماسونری انجام داد و بخشی را خود دربار پهلوی. این را باید یک مقدار در ماهیت ارتش و رژیم پهلوی جستجو کنیم.

عشایر مرزداران ایران/ تشکیل ارتش افتخار رضاخان

می دانید افتخار رضاشاه که در مستند انقلاب 57 و برخی کارها می بینید یکی از افتخارات رضاشاه را این می دانند که ارتش به اصطلاح قدرتمند و یکپارچه و قشون متحد تشکیل داده است. ما در زمانی که مورد هجوم روس ها واقع شدیم اصلاً ارتش نداشتیم. پس چطور دفاع می کردیم؟ وقتی کشور به یک بحرانی مواجه و هجومی رخ می داد، روسای ایلات و عشایر و مردمی که در شهرها زندگی می کردند خودشان را موظف می دانستند که از کشور دفاع کنند، بنابراین شاه و دربار اعلام می کردند و مردم می آمدند و ایلات و عشایر موظف بودند که نیرو بدهند و اصلاً منتظر این نبودند که شاه اعلام کند که حرکت کنید و اینها حرکت کنند؛ اصلاً یکی از وظایف جدی  عشایر ما که در مرزها مستقر بودند دفاع از کشور بود و همیشه آماده بودند و احتیاجی به مانور و آموزش هائی که الان در ارتش ها مرسوم است نداشتند و خودشان با توجه به شرایط اقلیمی که داشتند شرایط آمادگی را داشتند. به خاطر اینکه کوچ رو بودند و باید کوچ می کردند، هم بالاخره در کوچ شان با مشکلاتی مواجه می شدند که باید دفاع می کردند و همیشه آماده بودند بدون هزینه ای برای کشور و تازه از آن ها هزینه هم گرفته می شد و باید مالیات می دادند و اگر جنگ می شد باید بچه های شان به جنگ می رفتند و در شرایط دیگر هم باید گوسفند مالیات می دادند، دام پروری ما با این می چرخید و همه چیز در آن مقطع به هم می خورد. البته داشتن یک ارتش و یک قشون، یک نیروی دفاعی آموزش دیده با توجه به شرایط دنیا و ارتش هائی که در اطراف ما هر روز داشتند تجهیز می شدند، یک ضرورت بود، ولی اینکه ما این را نادیده بگیریم و بیائیم با آن رفتاری که با این ها داشتیم زمینه رشد این ها را بوجود بیاوریم خیلی بد بود که ان شاءالله به آن اشاره خواهیم کرد.

جنگ های قبل از پهلوی

در 1812 میلادی مقارن با 1218 قمری مورد هجوم روس ها واقع شدیم، در حالی که اصلاً ارتش نداشتیم، امپراتوری تزاری به ما حمله کرده و مردم به مقاومت برخاستند. منظور از مردم ایلات و عشایر و مردم عادی هستند و جنگی که روس ها به ما تحمیل کردند، 1218 شروع شد و 1228 با توطئه و تخریب و تفتین انگلیسی ها و اعتماد رجال سیاسی ما به انگلستان متأسفانه با ناکامی ما مرحله اولش خاتمه پیدا کرد. اما 10 سال جنگیدیم که کم نیست مردم یک کشور درگیر جنگ باشند، البته تفاوتش با دفاع مقدس این بود که فقط شهرهای مرزی درگیر بودند و البته از مرکز به آن ها کمک می شد. البته در مقاطعی اگر ایران مغلوب جنگ نرم دشمن نمی شد باز ایران می توانست بایستد و حتی می توانست پیروز جنگ هایی که روس ها به ما تحمیل کردند باشد، جنگ چریکی نیروهای ایرانی در برخی از مناطق کاملاً ارتش تزاری را زمین گیر کرده بود، ما در برخی جاها با اینکه شکست نخوردیم، آن ها را هم شکست دادیم و غنائم خوبی هم از ارتش تزاری گرفتیم و مثلاً توپخانه ارتش تزاری را با همین جنگ پارتیزانی و چریکی از آنها گرفتیم، جنگ در کوهستان تخصص نیروهای عشائر ما بود که واقعاً توانستند ضربات جدی به روس ها بزنند، همین که این جنگ 10 سال طول می کشد نشان می دهد یک ملت بدون اینکه دولتش خیلی کارآمد باشد دست از مقاومت برنمی دارد و تازه این برای مناطقی است که هنوز اشغال نشده است، در مناطق اشغالی هم عرض خواهم کرد که مقاومت چگونه صورت می گرفت،

قاجار به جای مردم به انگلیس و فرانسه و مذاکره اعتماد کردند

متأسفانه ما در دوره اول این جنگ ها با جنگ نرم دشمن زمین گیر شدیم، اولاً دستگاه قاجار، با توجه به اینکه ظرفیت را داشت به نیروی مردم باور نداشت رفت سراغ انگلیسی ها و با آن ها پیمانی بسته بودند که از آن ها کمک بگیرند، اعتماد کردند به انگلیسی ها و آن ها آنجائی که باید کمک می کردند نکردند و بعد رفتند سراغ فرانسوی ها برای اینکه از ناپلئون کمک بگیرند، توفیقی در این هم نداشتند، چون ناپلئون با روس ها به توافق رسید و پیمان (تیلسیت) را بست و به ایران پشت کرد و یک رودست حسابی خوردیم. فرماندهان ما را اغوا کردند، از ظرفیت اقلیت های قومی و مذهبی استفاده کردند برای اینکه ظرفیت ما را از بین ببرند، اما با این اوصاف ایران مقاومت می کرد، نه تنها مقاومت می کرد بلکه در اواخر جنگ توانست ورق جنگ را برگرداند، این را که عرض کردم ظرفیت هاست و بنده یک ظرفیت را خدمت تان گفتم عشایر که نیروهای رزمنده ما بودند و هزینه ای هم به ما تحمیل نمی کردند و با شیوه جنگیدن خودشان دشمن را زمین گیر کردند، حالا ما باید یک اهتمامی بکنیم و این ها را سازماندهی بیشتری کنیم.

در اواخر جنگ عباس میرزا و قائم مقام به این نتیجه رسیدند که نمی توانند با این وضعیت جنگ را اداره کنند، متأسفانه تشکیلات فراماسونری از همین مقطع در ایران راه افتاد، حداقل اعضای وابسته به فراماسونری در دربار و دستگاه های حاکمیتی نفوذ کردند، فردی که سفیر انگلیس در ایران است با صراحت می گوید که هر چند نتوانستم در ایران تشکیلات ماسونی راه بیاندازم و بعداً میرزا ملکم خان ایجاد می کند، اما توانستم اغلب درباریان و اطرافیان فتحعلی شاه قاجار را به جرگه فراماسونری در بیاورم، این خیلی مهم است. بعداً شما دلایل فشار دربار ایران به عباس میرزا و قائم مقام برای خاتمه جنگ را خوب می فهمید و متوجه می شوید چرا کشور ما را با اینکه در اشغال بود مجبور به پذیرش آتش بس کردند. عباس میرزا و قائم مقام هیچکدام شان نمی خواستند آتش بس را بپذیرند، ولی آرام آرام تهران به آذربایجان و تبریز و سلطانیه زنجان که مرکز تجمع قوای ما بود دیگر کمک نمی کردند و آذوقه نمی فرستادند، آرام آرام می گفتند این جنگ بی فایده است و چرا با گفتگو مسائل را حل نمی کنیم، انگلیسی ها هم خیلی در این ماجرا موثر بودند و آدم های شان هم در تشکیلات ماسونی در دربار انجام می دادند و سفیرشان رسماً به فتحعلی شاه گفت شما چرا می جنگید، شما آتش بس را بپذیرید ما کمک می کنیم به اینکه حقوق ایران از بین نرود، این وعده را به ما دادند و ما با این وعده رفتیم پای قرارداد گلستان که متأسفانه بخش های مهمی از قفقاز را آنجا از دست دادیم،

ناامیدی از دربار و مذاکره  و رجوع به فتاوای جهاد علما و مردم

در هر صورت در اواخر این دوره این جنگ ها، عباس میرزا و قائم مقام متوجه می شوند که از دربار به  آن ها کمکی نمی َشود و دست به دامان علما می شوند و از آن ها می خواهند فتاوای جهاد صادر کنند، علما هم با توجه به اینکه ایران برایشان اهمیت دارد، چه در ایران و چه در نجف دست به کار می شوند و فتاوایی صادر می کنند که امروز این فتاوا در قالب کتاب هائی منتشر شده است تحت عنوان فتاوای جهادیه، البته در این دوره و دوره دوم فتاوا بیشتر است که بر هر مسلمانی واجب می داند که از ایران در مقابل کفار روس دفاع کند، جنگنده این جنگ شهید است، این  در جریان تشیع اتفاق مهمی است. ما قبلاً جنگ در رکاب امام معصوم(ع) را جهاد می دانستیم، اما الان به خاطر ایران و اهمیتی که ایران دارند در صیانت از تشیع، علمای ما فتوا صادر می کند هر کس در رکاب فتحعلی شاه بجنگد و کشته شود شهید است. این اتفاق مهم است و این تفکر عمیق مرجعیت شیعه را نشان می دهد در دفاع از ایران و سرزمین های اسلامی و صیانت از ایران که خانه تشیع شده است و تشیع در آن مستقر شده و حیات خود را ادامه می دهد خیلی مهم است. حتی می گویند کسی که تدارکات می کند و آذوقه برای این ها می برد اگر در مسیر بردن آذوقه کشته شود، شهید است. اتفاقی که در این فتوا رخ داد این بود که فقط در آذربایجان صد هزار نفر به قوای ایران پیوستند و اصلاً سرنوشت جنگ عوض شد و ما همه جاهائی که از دست داده بودیم را پس گرفتیم، در جنگ های دوره دوم هم با همین فتاوا جنگ که شروع شد قوای ایرانی رفتند و همه مناطق را پس گرفتند، ولی متأسفانه باز جنگ نرم دشمن و عوامل نفوذی، این ظرفیت ها را از بین برد و نمی خواستند علما خیلی در امور ورود کنند و جریان ماسونی در کشور و جریان غرب گرا نمی توانست بپذیرد که روحانیت اینچنین در امور وارد شود، خب این وارد حوزه های دیگر هم شد، اول جنگ نظامی بود و بعد آن ها به ما تهاجم اقتصادی کردند و تهاجم فرهنگی و در همه این حوزه ها علما در مقابلشان ایستادند و تهاجم سیاسی هم داشتند و در همه حوزها علما ایستادند و اینها نمی خواستند، ولی نقطه شروع خوبی بود برای ما برای اینکه از این ظرفیت استفاده کنیم بنابراین این دومین ظرفیت ما بود، رجال ایران دوست و متدین نظیر قائم مقام و عباس میرزا، مرجعیت شیعه، نیروی عشایر. حالا این ها با چه چیزی انگیزه پیدا می کردند، چون پولی که به آن ها نمی دادند، این عرق میهنی بود که وقتی به خانه اش حمله کردند دفاع کند. آن چیزی که محرک قوای ایرانی بود، علاوه بر آن نفوذ مرجعیت شیعه، شعائر شیعی بود، ما این را در دوره صفویه داریم در دوره قاجار هم داریم، در دوره پهلوی نداریم و در جنگ تحمیلی در دفاع مقدس داریم.

فرهنگ شیعی ، مقاومت مردم، شهادت یک صد عالم

به عنوان مثال در دوره صفویه یک نمونه عرض کنم، در منابعی که از زمان صفوی آمده، که ایرانی ها قبل از حمله و وقتی می خواستند حمله کنند یک عزاداری داشتند و با شعار یا حسین حمله می کردند به مناطقی که مدنظرشان بود، در جنگ روس ها علیه ما و در روز عاشورا قوای روس وارد شهر گنجه می شوند -که متأسفانه  الان جزو ایران نیست و با خیانت حاکم آن شهر که از فرماندهان سپاه ایران بود و با خیانتش شهر سقوط کرد- و کشتار می کنند و به واسطه کثرت کشتار روس ها خون در کوچه های گنجه راه افتاده بود و سردار ایرانی و بچه شش ماهه اش را هم می کشند و کشتار فجیع و وحشیانه ای می کنند. سال بعد درست شب عاشورا قوای ایران آماده می شوند برای پس گرفتن گنجه و در تواریخ آمده سپاهیان ایران جمع می شوند و شروع به عزاداری می کنند و بعد با شعار یا حسین می روند و گنجه را پس می گیرند و همان بلائی را سر روس ها می آورند که روس ها عاشورای قبل سر نیروهای ایرانی و اهالی گنجه آورده بودند، این یک ظرفیت بزرگ بود. دو بار سردمداران کشور با انگیزه های مختلف اشتباه کردند و این ظرفیت را نادیده گرفتند و هر دو بار کشور شکست خورد.

یک بار در دوره نادرشاه این اشتباه رخ داد و نادرشاه فکر می کرد می تواند با سنی های افراطی در منطقه به توافق برسد و دنبال امپراتوری بود و می خواست یک امپراتوری ایجاد کند و به حجاز  و ... پیام داد که شما شیعه را به عنوان مذهب پنجم جهان اسلام بپذیرید و ما هم تشیع را در ایران از رسمیت می اندازیم، این کار را نادر کرد و تشیع را در ایران از رسمیت انداخت، ولی آن ها این کار را نکردند و تشیع را به عنوان مذهب پنجم نپذیرفتند، وگرنه ما با اهل سنت مشکلی نداریم. اتفاقاً در همان زمان ایرانی های سنی مذهب هم با آن ها می جنگیدند، در دوره کریم خان زند از طرف اهل لار فارس گزارشی از یک اهل سنت است با این مضمون که دو سه روز از جهاد با وهابیه برگشته ام. رفته بود در آن مناطق با وهابی ها می جنگید. این را به این خاطر گفتم که اینطور گمان نشود که ما در دوره افشاریه با اهل سنت مشکلی داشته ایم. نادر این اقدام را انجام داد که نظر کشورهای منطقه را جلب کند که نظرشان جلب نشد، فقط خسارتی که ما دیدیم تشیع در ایران از رسمیت افتاد و نادر هم در این ماجرا خیلی سخت می گرفت. شب عاشورا برای پسرش عروسی می گیرد، همان شب سرداران ایرانی در چادرهایشان جمع می شوند و برای سیدالشهدا عزاداری می کنند، نادر صبح که متوجه می شود این ها را به جرم ارتکاب دو عمل محکوم به اعدام می کند، یکی اینکه در شب عروسی پسر من عزاداری کردید و نمی گوید در شب عاشورا و دوم اینکه می گوید من منع کرده بودم این کارها را چرا این کار را کردید؟ این اتفاقات وقتی می افتد سپاه نادر انگیزه خودش را برای دفاع از دست می دهد و صبح نادر را ترور می کنند و می کشند، عصر تمام ارتش افشاری و تمام میراث ارتش افشاری به غارت می رود و هیچ چیز باقی نمی ماند.

در دوره قاجار، این تنبه را داشتند که اشتباه نادر و امثال نادر را تکرار نکنند، اما دوره پهلوی رضاخان می آید روی کار و تمام این ظرفیت های مقاومت ما را از بین می برد که به آن اشاره می کنم. جنگ های دوره اول با آتش بس و خسارت بزرگی که ما می بینیم تمام می شود و جنگ های دوره دوم شروع می شود در این فاصله که کشور ما بخش های مهمی را از دست داده در مناطق اشغالی ما باز می بینیم که این فرهنگ شیعی است که مردم را به مقاومت وادار می کند و مقاومت گسترده در این مناطق وجود دارد. برای مقاومتی که در دوره دوم جنگ ها انجام دادیم نزدیک به یکصد عالم و مجتهد بزرگ در قفقاز به شهادت می رسند...


منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران