تبیان، دستیار زندگی
برای ما اول مهر و شروع درس و مشق یك حال و هوای خاص داشت. خودتان بهتر می دانید ذوق و شوق خریدن لوازم مدرسه را.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

هوای مدرسه رفتن

مدرسه

برای ما اول مهر و شروع درس و مشق یك حال و هوای خاص داشت. خودتان بهتر می‌دانید ذوق و شوق خریدن لوازم مدرسه را. آن موقع‌ها هم ما كم‌توقع‌تر بودیم و هم دوران جنگ وضع اقتصادی خاصی داشت. همین كه با چند جلد دفتر تازه با جلد كاهی و یكی دو تا خودكار و مداد معمولی می‌رفتیم مدرسه، دنیای‌مان زیبا بود؛ نه این تنوع لوازم‌التحریر بود و نه این تشریفات خاص. به قول آیدا كیف اول ابتدایی یار گرمابه و گلستان 5سال اول تحصیل‌مان بود. آن روزها این همه ارتباط مجازی نبود.

خیلی از همكلاسی‌های‌مان را فقط موقع مدرسه می‌دیدیم و به‌خاطر همین، ذوق رفتن به مدرسه را داشتیم. ذوق داشتیم برویم ببینیم كه بابای مرتضی كه از جنگ برگشته، پایش را جایی حوالی اهواز جاگذاشته یا نه. ذوق داشتیم برویم ببینیم كه آیا هنوز محمد همان یك خواهر كوچك را دارد یا خانواده‌شان بزرگ‌تر شده است. دروغ چرا، گاهی هم دور از چشم معلم و ناظم دوست داشتیم بدانیم كه عكس‌های آدامس فوتبالی بچه‌ها بیشتر شده یا نه و كسی عكس رودگولیت را به مجموعه عكس‌هایش اضافه كرده است یا نه و برای ما آغاز مدرسه، پر از ذوق و شوق بود. دوست داشتیم درس بخوانیم كه به سن و سال برادر و خواهر بزرگ‌‌مان برسیم. من دوست داشتم هر چه زودتر درس بخوانم و مثل مجید و محبوبه دبیرستانی شوم. اما در كنار همه این ذوق و شوق‌ها، از اینكه مادر معلم‌ام، از این به بعد بیشتر درگیر درس و مشق بچه‌های دیگر می‌شود و مدام باید صبح زود برود مدرسه كمی دلگیر می‌شدم. اما بعدها كه همان شاگرد مدرسه‌ها بزرگ‌تر شدند و هر ازگاهی مادر را می‌دیدند یا به او سر می‌زدند تا به‌خاطر زحمت‌هایی كه برایشان كشیده تشكر كنند، خوشحال می‌شدم؛ یعنی بیشتر ذوق می‌كردم.

همین چند وقت قبل داشتیم با بچه‌ها صحبت می‌كردیم كه چقدر مدرسه رفتن كار سختی است اما روزگار و دنیاست دیگر، سریع جواب آدم را می‌دهد. معلم كلاس پنجم را دیدم. آقای كیانی آمد جلو. او مرا شناخت و به اسم صدایم كرد. دست داد، با آیدا هم احوالپرسی كرد و گفت بسیار خوشحال است كه بعد از این همه سال مرا دیده. از آقای كیانی كه جدا شدم برای آیدا گفتم كه چقدر كلاس پنجم سال سختی بود. اصلا خوش نگذشت. اما چند دقیقه بعد وقتی به سكوت فرو رفتم دیدم چقدر دلتنگ آن كلاس هستم، چقدر دلم هوای مدرسه كرده است، چقدر دوست دارم اول مهر، صبح زود بیدار شوم و اقلا همراه بچه محصل‌ها تا دم در یك مدرسه بروم.



منبع: همشهری انلاین

این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.